عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت: نگران، نااميد، خسته؛ توصيف اجمالي از وضعيت كنوني جامعه ايران است؛ توصيفي كه شايد برخي را خوش نيايد. در گذشته، هيچگاه نه نگران بودم، نه خسته و نه نااميد. دوست نداريم اين سخنها را بگوييم، چون بيم آن داريم كه به افزايش نگراني و خستگي و نااميدي منجر شود. ولي چاره چيست؟ تا كي ميتوان زبان در كام كشيد؟
اگر سكوت و نگفتن چارهساز بود، تاكنون چاره كرده بود. نگرانيم. با هركس كه سخن ميگوييم نسبت به آينده كشور و ايران نگران است. برخي از گذشتههاي دور نگران بودهاند، ولي بسياري نيز در سالهاي اخير به ويژه در يك سال گذشته نگران شدهاند. نگراني به سرعت در روان و ذهن ما ريشه دوانده است. بحث اصلي نيز وجود توطئه و فشارهاي خارجي عليه كشور نيست، هرچند اين مورد مهم است، ولي ريشه نگراني در داخل است. جامعه ما زير فشارهاي مختلف ضعيف و ناتوان شده است. جامعه ما از وحدت و انسجام اوليه خود دور شده و شايد در تنها موضوعي كه وحدت نظر داريم، نگراني از آينده است.
اجازه دهيد پاسخ به دو پرسش يكي از آخرين نظرسنجيهايي كه در همين روزها در تهران انجام شده است را تقديم كنم. از مردم پرسيده شده است كه مهمترين موضوعي كه اين روزها موجب نگراني شما ميشود چيست؟ فقط ١,١ درصد اظهار داشتهاند كه چيزي موجب نگراني آنان نميشود. نكته مهم اين است كه اكثريت قاطع، مسائلي را موجب نگراني خود دانستهاند كه حل آنها خارج از اراده شخصي آنان است.
در ادامه پرسيده شده كه آيا اين نگراني در آينده كمتر ميشود يا بيشتر يا همين طور ميماند؟ فقط ٦ درصد اظهار داشتهاند كه كمتر ميشود، ٨٥ درصد گفتهاند بيشتر و ٩ درصد هم اظهار داشتهاند همين طور ميماند. متاسفانه بايد گفت كه اين پاسخها در نگرانيهايي كه به امور شخصي برميگردد خوشبينانهتر است و در اموري كه خارج از اراده فردي است بسيار بدبينانهتر. نااميدي رويه ديگر اين نگراني است كه بازتاب آن را در اين نحوه پاسخگويي شاهد هستيم. مردمي نااميد كه انتظار آيندهاي خوب را ندارند. خستهايم. اين خستگي پس از انتخابات سال گذشته نمود بيشتري يافت. آخرين بار كه مردم به پاي صندوق راي آمدند اميد بسيار داشتند كه تغييري جدي در رويهها و سياستها روي ميدهد ولي وقتي ميبينند كه چيزي تغيير نكرده خسته شدهاند. آنها از اينكه هر بار تلاش ميكنند و در پاي صندوق خواستشان را بيان ميكنند ولي ناديده گرفته ميشود، خسته شدهاند. حالا به هر بهانه بزرگ و كوچكي، موجه و غيرموجه به خيابانها ميآيند و اعتراض ميكنند. گويي صندوق راي را ديگر آخرين راه نميدانند.
گويي كه حضور در اين انتخابات را به مثابه عبور از آخرين گردنه براي رسيدن به مقصد ميدانستند؛ تا تمام خستگي راه از تن خارج شود، ولي معلوم شد كه اين نه گردنه پاياني كه حركت روي دايره است و در روي دايره هرچه سريعتر حركت كنيم تا از نقطه موجود دور شويم، سريعتر به آن نزديك خواهيم شد. با وجود اين همچنان يك نقطه روشن هست. اتفاق نظر نسبي در وجود نگراني درباره آينده و اينكه ادامه مسير فعلي و گذشته ديگر ممكن نيست. واقعيت اين است كه به نظر بنده مساله امروز ايران، هيچ راهحل جزيي و فني ندارد. در سطح هيچ يك از قوا نيست و بايد در سطح ملي حل شود. بايد در نگاه به جامعه و رابطه قدرت و مردم اصلاح اساسي صورت گيرد. بايد ضمن به رسميت شناختن همه نگرشها و گرايشهاي موجود در جامعه، به بازسازي قدرتِ مردم، همت گماشت و روح اميد را در اين كالبد خسته و نااميد دميد. به عنوان يك فعال رسانهاي معتقدم كه اولين جايي كه چنين اصلاحي بايد بازتاب پيدا كند، در رسانه است.
وضعيت امروز رسانه در ايران بسيار خطرناك و حتي تهديدي عليه امنيت ملي است. از يك سو با رسانههاي رسمي مواجه هستيم كه فاقد استقلال و اثرگذاري هستند و از سوي ديگر با شبكههاي اجتماعي مواجهيم كه هيچ حد و مرز اخلاقي و حرفهاي و قانوني بر آنها حاكم نيست؛ و اين دو وضعيت به ظاهر متناقض، در اصل دو روي يك سكه هستند. امروز فضاي رسانهاي از اركان دفاع از امنيت ملي است. اگر فضاي رسانهاي ملي به شكلي كه الان هست ادامه پيدا كند به رقابت بينالمللي رسانهاي ميبازيم همچنان كه پيش از اين باختهايم و اين باخت رسانهاي به زيان امنيت ملي است.
مقدمه لازم براي مبارزه با تبعيض و فساد در كشور كه متاسفانه نظاممند نيز شده است، در اصلاح نظام رسانهاي است. برخلاف تصور سادهانگارانه نزد برخي افراد؛ تفوق سياسي و رواني نظامهاي توسعهيافته، در درجه اول محصول قدرت اقتصادي و نظامي برتر آنها نيست، بلكه محصول قدرت و اثرگذاري نظام رسانهاي آنها است. نظام رسانهاي كارآمد در جهان امروز، هيچ تناسبي با نگرش موجود و «بوقواره» ما به رسانه ندارد. ٣٠ سال پيش در ابتداي مقدمهاي كه بر يك پژوهش درباره رسانهها انجام شده بود، نوشتم كه در ايران هيچ پديده مدرني به اندازه رسانه، به صورت سنتي مورد بهرهبرداري قرار نميگيرد. امروز تشت اين نحوه رفتار نابخردانه از بام رسانه، بر زمين جامعه افتاده است. با وجود همه اينها بايد اميد داشت، چرا كه محكوم به اميد هستيم، مبادا بعداً پشيمان شويم كه اگر اميدمان را از دست نميداديم، به مقصد ميرسيديم. فرج بعد از شدت روزنه اميد ماست پنجره آن را بر خودمان نبنديم.
که به زودی بعد از نابودی کد خدا
بی خدا میشوید