روزنامه شرق نوشت: کسانی که از خرابههای ایوان مدائن دیدن کردهاند، اگر به دیوار اصلی کاخ دقت کرده باشند متوجه میشوند که این دیوار در مسیر ساخت بهشکل عجیبی کج شده و پس از طیکردن متراژی اندک، باز در خطی راست به جلو پیش میرود. این مکان از دیوار همان جای مشهوری است که حکایت میکنند خانه پیرزنی سمج بود که با کارگزاران شاه بر تملیک ملکش مصالحه نکرد و معماران بهدستور انوشیروان بنای کاخ را کج کرده بودند تا کاشانه او ویران نشود و باز نقل است که تا روزی که پیرزن زنده بود، همسایه دیواربهدیوار پادشاه ساسانی باقی ماند. اکنون اگرچه از آن زمان بیشتر از هزار سال گذشته است، اما هنوز دیوار کج کاخ کسری سندی است بر نشانه جوانمردی ایرانیان و عدل انوشیروان دادگر، تاریخنویسان این جمله معروف را به انوشیروان ساسانی نسبت میدهند که هنگامی که یکی از بزرگان با دیدن این کجی در کاخ، سبب را پرسید «این کژی از بهر چیست؟»
انوشیروان در پاسخ گفت: «این کژی از راستی ماست». افضلالدین بدیلبنعلی حقایقی شروانی، مشهور به خاقانی، قصیدهسرای مشهور قرن ششم، در مسیر سفر به بغداد، وقتی ویرانههای بهجامانده از ایوان مدائن را میبیند، در قصیده پرشوری که با مطلع: «هان، ای دل عبرتبین، از دیده نظر کن، هان/ ایوان مدائن را آیینه عبرت دان»، این بنای تاریخی را که در نوع خود از نظر معماری بینظیر است، مایه عبرت و تلنگری برای بیداری روح باقی، در برابر قالب فانی، میداند، خاقانی دجله را شاهد سرگذشت فلاکتبار «طاق کسری» میگیرد و در دو بیت متواتر دیگر از غرور و شوکت و جبروت بربادرفته از گذر زمان ایوان را در سحر سخنش هویدا میکند و در مقام عبرت، بهعنوان تذکر به نفس خویش و دیگران میسراید:
«از اسب پیاده شو، بر نطع زمین رخ نه
زیر پی پیلش بین شه مات شده نعمان
نینی که چو نعمان بین پیلافکن شاهان را
پیلان شب و روزش گشته به پی دوران»
نگاه انتقادی به نحوه استفاده ابزاری از قدرت در چارچوب بازگوکردن داستانهای شکوه و جبروت ازدسترفته شاهان ساسانی در این قصیده و اشاره به سرگذشتهایی تأملبرانگیز از دوران توانمندی و شهماتشدنهای متوالی صاحبان قدرت در چرخش روزگار در کنار دیوار کج ایوان که خود از زاویهای دیگر بیانگر مسئلهای تازه از جنس عدل در امتداد پیشفرض اولی، یعنی قدرت است، این قصیده را ازنظر ساختار و محتوا به یک نوشتار فلسفی-تاریخی تبدیل میکند؛ تا جایی که از خشتخشت این خرابهها و متربهمتر این دیوارههای گلی کهنه، چه در امتداد مستقیم و چه در جاهایی که از راستی متولیان وقت کج شدهاند، میتوان درس گرفت؛ درس عبرتی که در اینجا مجازا دل بهجای مغز، متولی ادراک آن شده است.
اگرچه داستان ایوان مدائن و عبرتانگیزی ویرانههای این بنا در قصیده محکم خاقانی انکارناپذیر است، اما امروزه عبرتآموزتر از طاق کسری و داستانهای نیک و بد روزگارش و کژی و راستیهای بهجامانده از صحیفههای تاریخیاش، حکایت قاضی مرتضوی و پروندههای مفتوح و مقفول اوست؛ فردی که روزنامهها در سرانجام کارش نوشتند: «که عاقبت چاقو دسته خود را برید» و یا تیتر زدند «خیاط در کوزه افتاد». مقدمه عبرتآموز داستان قاضی مرتضوی با مطبوعات شروع شد و این پرونده در تیتر همان مطبوعات هم مختومه شد، اما در دو سناریوی متفاوت. قاضی جوان دادگاه رسانه با کارنامه تعطیلی و توقیف بیش از ۱۲۰ روزنامه و نشریه و متخصص برگزاری دادگاههای طولانی و بازجویی و شگردهای نامتعارف برای سردبیران و مدیران مسئول روزنامهها و مطبوعات، خیلی زودتر از آنچه فکرش را میکرد مشهور شد و اسمش بر سر زبانها افتاد و در لابلای صفحات رسانهها جاری شد. او خیلی زود از پلکان قضاوت مطبوعات بالاتر رفت و به مقام دادستانی تهران رسید؛ جایی که جنجالش دامن مرتضوی را کمتر از دادگاه مطبوعات نگرفت، با مرگ زهرا کاظمی، خبرنگار ایرانیالاصل مقیم کانادا و کشیدهشدن پای مرتضوی به این پرونده و شواهدی از دخالت دادستان وقت در جریان به انحرافکشیدهشدن آن، باز اسم سعید مرتضوی بر سر زبانها افتاد. مرتضوی اصرار داشت مرگ کاظمی را به کسالت او در نزد بازجویان وزارت اطلاعات یا مرگ بهعلت سکته مغزی اعلام کند. ورود به پرونده عباس پالیزدار و بازداشت او به همراه اعمال نفوذ در پرونده فروش سؤالات کنکور نیز از نقاط مبهم و تاریک دوران دادستانی این قاضی جنجالساز و جوان است.
اما ستاره اقبال مرتضوی با بازداشتگاه کهریزک افول کرد، جایي که به دستور قاضی متهمان حوادث پس از انتخابات سال ۸۸ را با وجود مخالفت سردار احمدیمقدم، فرمانده وقت نیروی انتظامی در شرایط بسیار بد، مساحت کم و بدون تهویه و بهداشت و حتی آب و غذای کافی و مناسب به همراه اذیت و آزارهای مکرری همچون ضربوشتم و کلاغپر و نگهداری در کنار مجرمان پرخطر (اراذل و اوباش) نگهداری کردند. این دستور منجر به فوت مشکوک سه نفر از متهمان شد که بعدها مشخص شد با آمریت و دستور دادستانی وقت در تنظیم گزارش خلاف واقع، مرگ این افراد بر اثر مننژیت اعلام شده بود. تمرد از دستور رهبری مبنی بر تعطیلی بازداشتگاه که در بیستم تیرماه و پس از استماع گزارشی از وضعیت هولناک آن صادر شد، از موارد دیگر کارنامه سیاه قاضی کهریزک است که با تأخیر و اعمال هزینه گزاف برای نظام در مرداد ماه اجابت شد. قاضی کهریزک مدتی پس از اتفاقات بازداشتگاه تحت امرش و در سال ۹۰ با وجود جو رسانهای و فشار افکار عمومی از طرف رئیسجمهور وقت، محمود احمدینژاد به ریاست ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز رسید و یک پله دیگر از نردبان ترقی بالا رفت، این در حالی بود که شررهای کهریزک کمکم دامن او را میگرفت و در مرداد ماه سال ۸۹ حکم تعلیق سه مقام قضائی مرتبط با تخلفات و جنایات کهریزک که مرتضوی یکی از آنها بود، صادر شده بود. در همان زمان پخش فیلم مرتضوی در مجلس نیز به همراه وجود نام سعید مرتضوی در گزارشهای چند مورد از تحقیقوتفحصهای مجلس علائمی از تیرگی روابط مرتضوی با قوه مقننه علاوه بر مشکلاتش با قوه قضائیه بود. اما شام آخر پلههای ترقی سعید مرتضوی، ریاست بر سازمان تأمین اجتماعی بود، سازمانی که به خاطر تحمیل مرتضوی به آن، از صندوق به سازمان تغییر ماهیت داد و حکم انتصاب رئیس جدیدش را برخلاف رویه موجود و به جهت مصونماندن وزیر از استیضاح نمایندگان مجلس، بهجای وزیر، معاون اول رئیسجمهور امضا کرد.
عاقبت قاضی معلقشده با پرونده سنگین کهریزک و با اتهاماتی همچون معاونت در قتل، مشارکت در بازداشت غیرقانونی و معاونت در تنظیم گزارش خلاف واقع از طریق امر یا ترغیب مأموران مربوطه، دو سال زندان شد که تا مدتها حکم جلبش در جیب ضابطان قضائی بهعلت عدم رؤیت، خاک میخورد و عاقبت مرتضوی در ویلایی باصفا در شمال کشور دستگیر و به اوین منتقل شد. داستانی که عبرتش کمتر از ایوان مدائن نبود و باید اعتراف کرد که اگر اکنون خاقانی در قید حیات بود، برایش قصیدهای پرشور میسرود؛ پرشورتر و عبرتانگیزتر از ایوان مدائن... .