حسین آخانی استاد دانشگاه تهران در روزنامه شرق، مقاله ای با عنوان"سال حمایت از نخبگان ایرانی؟"منتشر کرد.
١. سال ١٣٧٢ من در مؤسسه گوته آلمان در شهر گوتینگن، زبان آلمانی میآموختم. معلم زبان از همه سؤال کرد: نظرتان درباره آلمان چیست؟ هرکس چیزی میگفت. یکی گفت مردمی سختکوش، دیگری گفت کشوری نژادپرست؛ اما یک فرانسوی جمله قشنگی گفت، او با زبان دستوپاشکستهاش گفت: «ما در فرانسه معتقدیم آنچه آلمانی است، خوب است و کیفیت دارد». او با نشان دادن کتاب واژهنامه گفت: «وقتی روی این کتاب نوشته باشد Made in Germany همه مطمئن هستند که این بهترین است».
٢. چند سالی که من در آلمان دوران تحصیل دکترا را میگذراندم، شاهد اتفاقات خوب و بد زیادی بودم. یادم میآید یک بار دانشآموزان و خانوادههایشان اعتصاب کرده و در خیابانها تظاهرات راه انداخته بودند. آنها به افت کیفیت آموزش در مدارس معترض بودند و میگفتند معلمان ما باید ساعات زیادی درس بدهند و بههمیندلیل کیفیت آموزش در مدارس پایین آمده است. آنها خواهان استخدام معلمان بیشتر و جوانتر بودند. به رادیو گوش میدادم، خانمی میگفت: «ما در آلمان نفت نداریم، معدن طلا نداریم، تنها سرمایه ما علم و آموزش ماست. اگر علم ما افت کند، اقتصادمان فرومیریزد».
٣. من دوره دکترایم را در سال ١٣٧٧ با بورس سرویس تبادلات دانشگاهی آلمان تمام کردم. نه مشکل سربازی داشتم و نه تعهدی به جایی. وقتی من با چند فارغالتحصیل دیگر برای گرفتن مدرکمان نزد خانم پروفسور «کاومن»، رئیس دانشکده رفته بودیم، ایشان از همه ما سؤال مشترکی پرسیدند: برنامه شما برای بعد چیست؟ گفتم من بلیت گرفتهام و ٤٨ ساعت دیگر به ایران برمیگردم. او از پاسخ من سخت تعجب کرد و پرسید که آیا تصمیم من درست است؟ من برایش توضیح دادم که «من به ساختن وطنم اعتقاد دارم. مهمترین درسی که من از چهارسالونیم اقامت در آلمان آموخته بودم، وطندوستی شما آلمانیهاست».
الان ٢٠ سال است به ایران آمدهام. معلمی کردهام و برای شناخت سرزمینم آنچه در توان داشتم، انجام دادهام. خوبی و بدیاش را نمیدانم، معتقدم تاریخ آن را ارزیابی خواهد کرد. داستان تلخیهایی که بر من گذشته مثنوی ٧٠ من کاغذ است، اما همچنان بر انتخاب خود هستم. تلخترین اتفاق این ٢٠ سال برای من این بود که وقتی میبینم بهترین تربیتشدههای ما یکییکی رفتن را بر ماندن در ایران ترجیح میدهند، بدون اغراق اشک میریزم، چون میدانم ایران را باید ایرانی بسازد و رفتن هر ایرانی متخصص یعنی ازدستدادن سرمایهای بزرگ که با هیچ عدد و رقمی جبران نمیشود.
٤. امسال سال حمایت از کالای ایرانی نام گرفته، نامی که بحق شایسته است و شکی هم نیست که اگر ما از کالای ایرانی که با دستها و بازوان ایرانی ساخته شده است، حمایت نکنیم، هرگز ایران بر شانههای مردمانش سرپا نخواهد ماند...
اما کالای ایرانی را چه کسی باید بسازد؟ رقابت در دنیای امروز فقط و فقط بر مبنای علم و دانش و البته همراه با تعامل بینالمللی است. اینکه کالایی را از خارج کپی کنیم و بعد هم بدهیم به کارگر غیرایرانی، غیرقانونی و با حقوق کم سر هم کند، نتیجهاش همان کالاهای بیکیفیتی است که هرگز اقبال مشتری را بههمراه نخواهد داشت. برای تولید کالای خوب و باکیفیت باید دانش و مدیریت توانمند دست در دست هم دهند تا با آگاهی کامل از همه جنبههای فنی و کیفی، با نمونه خارجی، هم از نظر قیمت و هم از نظر کیفیت مطابق با استاندارهای معتبر قابل رقابت باشد.
ساخت برند ایرانی با شعار و مصاحبه ممکن نمیشود؛ برند ایرانی به تلاش انسانهایی نیاز دارد که در سرزمینشان با آرامش و عشق کار کنند و به دانش روز دنیا و همه اصول بازاریابی و اقتصاد علمی هم مسلط باشند. چنین آرزویی فقط و فقط با حمایت بیچونوچرا از نخبگان ایرانی بدون کوچکترین تبعیضی به واقعیت تبدیل خواهد شد.
٥. مغز ایرانی در بستری رشد میکند که اندیشمندانش از امنیت روحی، روانی و اجتماعی لازم برخوردار باشند. در کنار آن وجود یک بستر پژوهشی سالم میتواند ضامن تولید کالایی فیزیکی یا نرمافزاری یا فرهنگی باکیفیت شود. وقتی با وجود تأکیدهای متعدد رهبری درباره حفظ سطح علمی کشور، سهم بودجه پژوهش در کشور هرگز از نیمدرصد تولید ناخالص ملی تجاوز نکرده است، با این نگاه متحجرانه به مدیریت کشور چگونه میتوان انتظار داشت که این پژوهشگران بتوانند با پژوهش خود زمینه تولید کالای باکیفیت ایرانی را فراهم کنند. این پولی که در کشور به پژوهش میدهند، بیشتر به درد همان خرید و فروش مقاله در میدان انقلاب و روبهروی دانشگاه تهران میخورد.
٦. متأسفانه مدیران ارشد ما به پژوهش اعتقادی ندارند. شاید یکی از مهمترین دلایل آن اسیرشدن بدنه مدیریتی کشور در دست تکنوکراتهای پیری است که سالها از تغییرات شگرف در علم و دانش و حتی مدیریت دور شدهاند و خود یا نزدیکانشان - که این روزها به ژنهای خوب تعبیر میشوند - اقتصاد کشور را اسیر دلالی، زدوبند، فساد و به قول آقای رئيسجمهور شرکتهای خصولتی و بازنشستهها کردهاند. کمتر کسی باور دارد که از تنور چنین مدیریت ضد علم و انعطافناپذیری بستری فراهم شود که کالای ایرانی بتواند با رقبای خود رقابت کند. سیاستها باید بهسوی حمایت همهجانبه از نخبگان ایرانی، بهویژه جذب نخبگانی منجر شود که با آنچه در دنیای امروز میگذرد، آشنایی لازم را دارند.
٧. شش بند بالا را چند روز پیش برای انتشار آماده کرده بودم. چندی پیش یکی از متخصصان آب و محیط زیست ایرانی که بهدلیل افتخارات متعدد علمی مدتهاست در رسانهها درباره او نوشته میشد، برخلاف جریان معمول به جای ماندن در خارج، به ایران برگشته و حتی به معاونت معاون رئیسجمهور هم رسید. متأسفانه بهخاطر حاشیههایی که برایش ایجاد شد، مجددا مجبور به ترک وطن شد، من این بار هم اشک ریختم. من هرگز سیاسی نبودهام و نخواهم بود، اما آنچه اتفاق افتاد در سالی که باید همه تلاش کنیم تا دانشمندان این سرزمین با عشق به وطن برگردند و با مدیریت و دانش خود تولید کالای ایرانی باکیفیت را ممکن کنند، خبر تلخی بود.
برای افتضاح دلار اشک میریختی
برای فرارسرمایه های مادی و معنوی دیگر در هم اشک میریختی استاد
حالا یه آدم لمپن - که بدون صلاحیت، مسئولیت گرفته بود- از ترس گندکاریهاش به کشور برنمیگرده، شد نخبه کشی.
یعنی الهه تناقض از یونان باستان تا قرون معاصرید شما!