bato-adv
کد خبر: ۳۴۵۹۳۱

یک استاد دانشگاه دقیقا به چه دردی می‌خورد؟

تاریخ انتشار: ۱۲:۵۵ - ۰۴ بهمن ۱۳۹۶

 

تا قبل از اظهارنظر درباره پدیده‌ای به نام «مرتضی پاشایی»، خیلی‌ها او را نمی‌شناختند. منظور از خیلی‌ها، قطعاً عامه مردم جامعه است.

روزنامه ایران نوشت: چراکه یوسف اباذری شخصیت شناخته شده‌ای در مجامع دانشگاهی بوده و هست. عده‌ای هواخواهش شدند و برخی زبان به ملامتش گشودند.

البته موضوع بحث ما به هیچ عنوان پدیده پاشایی یا یوسف اباذری نیست. بگذارید با یک سؤال ادامه دهیم؛ شما خودتان چند نفر از اساتید دانشگاه و صاحبنظران حوزه‌های مختلف را می‌شناسید؟ فرقی نمی‌کند کدام حوزه.

می‌تواند مربوط به علوم زیستی باشد یا اجتماعی، فیزیک یا شیمی و یا فلسفه و علوم دینی. الآن احتمالاً چند اسم را در ذهنتان دارید. مثلاً پروفسور عکاشه که صدالبته به خاطر زلزله‌خیزی کشور، نامش را بارها و بارها شنیده‌اید و می‌دانید کسی بیشتر از او در امر زلزله معلومات ندارد. به خاطر همین هم هست که می‌توانید دربست به حرفش اطمینان کنید و اگر بگویند عکاشه چنین گفته، دیگر حجت بر شما تمام می‌شود. در حوزه‌های دیگر چطور؟ کسی را سراغ دارید؟ کمی بیشتر فکر کنید.

قطعاً تعداد مسئولانی که می‌شناسید، بیشتر از صاحبنظران و پژوهشگران است چرا که ما عادت کرده‌ایم تحلیل وقایع را از زبان مسئولان بشنویم که البته خیلی وقت‌ها هم آنقدر که باید درست از کار درنمی‌آید. نمونه‌هایش هم کم نیستند. همین وقایع یک سال گذشته را که مرور کنیم، به موارد زیادی برمی‌خوریم. مواردی مثل حادثه پلاسکو که بعد از گذشت یک سال از وقوع آن، هنوز نه مقصر معرفی شده و نه راهکاری برای جلوگیری از وقایع مشابه یا همین حادثه کشتی سانچی که تعداد زیادی علامت سؤال در ذهن‌ها باقی گذاشته و احتمالاً تا مدت‌ها بعد هم هنوز بحث چراهای آن داغ داغ است. می‌توانیم وقوع سیل و زلزله‌های مکرر را هم به آن اضافه کنیم. بحث اعتراضات اخیر هم هست. چند نقد و اظهارنظر از سوی کارشناسان و صاحبنظران در این باره خوانده‌اید؟ احتمالاً نمونه‌هایی سراغ دارید اما خیلی زیاد نیست و آن هم مربوط به اساتیدی است که چهره سیاسی هم به شمار می‌آیند. لب کلام این است: ارتباط مردم با اساتید و دانشگاهیان اگر نخواهیم بگوییم کاملاً قطع است، مخدوش است.

خیلی‌ها معتقدند این ارتباط اصولاً در طول تاریخ وجود نداشته مگر در مواردی اندک. مثلاً اگر مردم فرانسه فوکو و سارتر را می‌شناختند برای آن بود که فوکو راجع به چیزهایی صحبت می‌کرد که مردم می‌دانستند و سارتر هم دست سیمون دوبوار را گرفت و به خیابان برد و جریانی را به راه انداخت. حالا گناه به گردن کیست؟ گناه ارتباط ضعیف و تقریباً هیچ ما با طبقه دانشگاهی. آیا وظیفه مردم است که خودشان دنبال برقراری این ارتباط بروند؟ پس دولت‌ها یا صدا و سیما چه کاره‌اند؟ اصلاً خود دولتی‌ها به عنوان نمونه چقدر در بکارگیری این اساتید و صاحبنظران کوشش کرده‌اند و تا چه حد به آن معتقد بوده‌اند؟بیایید گفته‌های صادق زیباکلام را در جلسه اخیر رئیس دانشگاه تهران با اساتید دانشگاه در خصوص ناآرامی‌های اخیر از نظر بگذرانیم: «آقای رئیس کدام مسئول از ما دانشگاهی‌ها در خصوص اتفاقات اخیر نظر خواسته؟

به حول و قوه الهی مسئولین ما عقل کل هستند و همه چیز را می‌دانند. همه می‌دانند چرا ناآرامی‌های سال 88 اتفاق افتاد و همه هم اشراف دارند که چرا حوادث اخیر روی داد. هم راه‌های مواجهه با این حوادث را می‌دانند و هم راه‌های پیشگیری را. هم درد را می‌شناسند و هم درمان را. من از سال ۵۵ در دانشگاه تهران بوده‌ام، چه قبل و چه بعد از انقلاب حتی یک‌بار هم ندیدم مسئولین کشور از دانشگاه‌ها طلب «چه باید کرد؟» کرده باشند. خودشان بحمدالله به همه‌چیز اشراف دارند. از گذشته و حال کشور خودمان گرفته تا کشورهای منطقه و اساساً کل جهان و بشریت، نکته‌ای نیست که ندانند.

خودشان می‌برند، خودشان می‌دوزند و خودشان هم بر تن ملک و ملت می‌کنند. در طول عمر دانشگاهی‌تان چند بار مسئولین از شما به‌عنوان اساتید علوم انسانی دانشگاه رهنمود و نظر خواسته‌اند؟ چند بار مسئولین نظام نظر شما را در خصوص این ناهنجاری یا آن بحران، فلان معضل سیاسی یا اجتماعی، اقتصادی یا بین‌المللی خواسته‌اند بدانند و یا از شما مشورت گرفته‌اند؟ چند بار شنیده‌اید مسئولین ما بگویند که نسبت به فلان موضوع علم و اطلاع چندانی ندارند و از دانشگاهیان و محققین بخواهند که راجع به آن موضوع تحقیق کنند؟ شأن نزول دانشگاه در ایران نه برای پیشبرد علم و دانش است، نه در جهت حل مشکلات جامعه و نه برای آگاهی و کشف حقیقت. دانشگاه در ایران صرفاً کارخانه تولید مدرک است.»

این حرف‌ها ممکن است عرق سردی روی پیشانی‌مان بنشاند. آیا واقعیت تا همین اندازه تلخ است؟ سؤال‌ها یکی یکی در ذهن شکل می‌گیرد. دانشگاه به شکل نقطه کوری درمی‌آید که نه عامه مردم با آن ارتباط دارند و نه مسئولان. گرچه به خاطر افزایش تعداد دانشجویان و بحث و گفت‌و‌گوهایی که از جانب آنها در محافل عمومی صورت می‌گیرد، شاید امید بیشتری به آن باشد که ارتباطی میان دانشگاهیان و مردم ایجاد شود.

بخش دوم، یعنی ارتباط مسئولان با دانشگاهیان یا به عبارت بهتر، بهره‌گیری از نظرات آنها در وقایع گوناگون اما همچنان تاریک و دور از واقعیت به نظر می‌رسد.دکتر محمد امین قانعی راد، جامعه‌شناس در گفت‌و‌گو با «ایران» در این باره می‌گوید: «در ایران وقتی هفته پژوهش از راه می‌رسد، شعار «بدون پژوهش تصمیم‌گیری نکنید» مرتب تکرار می‌شود. این بدان معنی است که می‌خواهند پژوهش را با سیاست‌گذاری پیوند بزنند. اما این تنها در حد شعار باقی مانده است. برخلاف بسیاری از کشورها که وقتی با مسأله‌ای برخورد می‌کنند بلافاصله به نحوی این مسائل را به دانشگاه منعکس می‌کنند و بعد با تخصیص اعتباراتی، منتظر می‌مانند که مطالعات صورت گیرد و از دل مطالعات انجام شده، گزارش‌های کاربردی استخراج شود. در واقع در مسائل مختلف، نظام دانشگاهی و جایگاه علم تعریف شده است.

بسیاری از مسائلی که برای دولت‌ها پیش می‌آید، مسائل اجتماعی است. در همه جای دنیا هم همین است. در ایران دولت‌ها نسبت به دانشگاه و بخصوص رشته‌های علوم اجتماعی بی‌اعتماد هستند. وقتی می‌گویند رشته‌های علوم اجتماعی، غربی و سکولار است، می‌توان چنین چیزی را نتیجه گرفت.البته این جریان دوطرفه است و اساتید دانشگاه هم نسبت به دولت‌ها بی‌اعتمادند و کاری برای دولت‌ها انجام نمی‌دهند. در این شرایط پروژه‌های خوبی هم تعریف نمی‌شود و اعتبارات مناسبی تخصیص داده نمی‌شود و اگر پژوهشی هم انجام شود، برای تصمیم‌گیری نیست و صرفاً برای این است که سازمان‌های دولتی بگویند با دانشگاه ارتباط داریم و دانشگاه‌ها هم صرفاً گزارش‌هایی می‌دهند که بگویند کاری کرده‌ایم.

این پژوهش‌ها معمولاً در کتابخانه‌ها جای می‌گیرند و دستگاه‌های دولتی هم چندان آن را جدی نمی‌گیرند و سراغشان نمی‌روند. درحالی که این گزارش‌ها باید در بخش کارشناسی سازمان‌ها، مورد ارزیابی قرار بگیرند و به سطوح مدیریتی منعکس شوند تا وزیر از آنها برای اجرای برنامه‌ها استفاده کند.در واقع گزارش‌ها باید به راهکارها و سیاست‌های کاربردی تبدیل شود. اما مسئولان معمولاً خودشان را صاحب صلاحیت و برحق می‌دانند و نگاه از بالا به پایین دارند و به دیدگاه‌های کارشناسی بها نمی‌دهند.

این مشکل به خاطر مسئولیت‌ها و اضطرار مدیران هم هست چرا که باید به امور مختلف رسیدگی کنند.»زمانی برای تبدیل خروجی علمی دانشگاه‌ها به سیاستگذاری در نهاد دولت، سازمان‌هایی فرمایشی و بودجه خوار و بی‌نتیجه، ساخته شده بود که معلوم نیست کارشان به کجا کشید اما تفکر این بود که برای پیوند دانشگاه با نهادهای تصمیم ساز باید تشکیلات و اداره‌ای بسازیم که معلوم نبود به ضد خودش تبدیل نشود. این‌که چه زمانی قرار است ارتباط بین مردم و دانشگاه و از سوی دیگر و در وجه مهم‌تر، ارتباط بین دولت‌ها و دانشگاه برقرار شود، چیزی است که ما هم دقیقاً نمی‌دانیم اما شاید روزی هم دانشگاه به این جایگاه واقعی رسید. روزی که دانشگاه دیگر کارخانه تولید مدرک نباشد.

bato-adv
مجله خواندنی ها