به گزارش ایکنا:
نشست تخصصی با عنوان «مواجهه اهل بیت(ع) با جریانهای مختلف شیعه» دیروز ۲ بهمن با سخنرانی احمد پاکتچی، عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع) در این دانشگاه برگزار شد. پاکتچی در آغاز سخنانش با بیان اینکه تنوعی از جریانهای مختلف در صفوف اصحاب ائمه(ع) وجود داشته است. افرادی مانند ابنمسعود یا سنی و یا شیعه معرفی میشوند در حالی که افرادی وجود دارند که نه شیعه هستند و نه ضد شیعه. سعد بنعباده در سقیفه برای این حضور داشت که خلیفهای از انصار انتخاب شود، در حالی که بهسادگی او را شیعه قلمداد کردهاند و ما نیاز به الگوی کاملی برای طبقهبندی چهرههای تاریخی داریم.
تنوع اصحاب ائمه(ع)
پاکتچی افزود: ما نمیتوانیم در خصوص صحابه پیامبر(ص) بهراحتی عدهای را بر اساس استاندارد و عدهای را منحرف بدانیم، صحابه ابعاد پیچیدهای را دارند. زبیر شخصیت چندوجهی دارد، او هم فردی بود که برای امام علی(ع) بیعت جمع میکند و هم کسی بود که در مقابل ایشان ایستاد.
نویسنده کتاب «مکاتب فقه امامی ایران پس از شیخ طوسی تا پایگیری مکتب حله» ادامه داد: ما معمولا قضاوتهایی انجام میدهیم که قیمت گرانی دارند و باید تصمیم بگیریم که این قضاوتها را ادامه دهیم و یا نه. امام علی(ع) مدت مدیدی خلیفه نبودند، پس از بیعت، هر سال امام(ع) یک جنگ داشت و نهایتا به شهادت رسیدند. اگر بخواهیم لیست هواداران واقعی امام علی(ع) را حاضر کنیم، میبینیم برخی به خوارج پیوستهاند، برخی توسط معاویه خریداری شدهاند و برخی در صفین حضرت را تحت فشار قرار دادند که ترک مخاصمه کند. در این صورت ما میبینیم شاگردان امام بسیار تنبل بودند که هیچ درسی یاد نگرفتند.
عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع) تصریح کرد: اگر بگوییم نتیجه تدریس ۲۳ ساله پیامبر فقط ۴ نفر از صحابه است، آیا گفته نخواهد شد که عملکرد پیامبر چرا چنین بوده است؟ ما گاهی تندروییهایی داریم که نتیجه بسیار پر هزینهای دارد. اگر ما بگوییم که تنها ۴ نفر صحابه قابل قبول برای پیامبر(ص) وجود داشته است و بقیه مرتد شدهاند، کل رسالت را زیر سوال بردهایم. البته اینگونه روایات جدی گرفته نشدهاند.
وی با طرح این پرسش که آیا پیامبر(ص) و ائمه(ع) نمیتوانستند صحابه منحرف را از پیرامون خود اخراج کرده و از آنها تبری بجویند؟ ادامه داد: اساسا چرا ائمه طیفهای مختلف را دور خود تحمل میکردند؟ و گاهی ارتباطات نزدیکتری هم با برخی برقرار کردهاند در حالی که وقتی فردی منحرف شده است، دلیلی ندارد معصوم او را تحمل کند که فردا مشکلاتی را برای جامعه اسلامی ایجاد خواهد کرد؟ نگاه سنتی میگوید ائمه مجبور بودهاند. وقتی با نوعی اکراه و تقیه با قضیه برخورد میکنیم، باید موضوع را بررسی کنیم که این تقیه از چه جهت بود و چقدر درست بوده است؟ فرض کنید امام علی(ع) که با طلحه و زبیر مشکل داشتند و همچنان ایشان را تحمل میکردند، در حالی که تلقی این است که ایشان میدانستند که این دو شکافی ایجاد خواهند کرد که تا امروز پوشش داده نخواهد شد، آیا ایشان نمیتوانستند همان جا دستور دهند که ایشان را حبس کنند تا از مکه و مدینه بیرون نروند و چرا باید اینها آزاد بودند تا دو سپاه از مسلمانان در مقابل بایستند.
پاکتچی تصریح کرد: در دوره ائمه بعدی شکل قضیه تغییر میکند. چرا ما در اصحاب امام باقر(ع) و امام صادق(ع) افرادی را داریم که با تعریف ما کاملا سنی هستند و در جلسه درس امام شرکت میکنند. چرا اعلامیهای بر در کلاس نصب نمیشود که اینجا درس امام شیعیان است و کسانی میتوانند شرکت کنند که شیعه هستند. در صف شاگردان ائمه ما افرادی را میبینیم که فرقههای شیعی را تشکیل دادهاند و ما تعجب میکنیم که چرا امامان ایشان را از جلسه اخراج نکردهاند، زیاد بن منذر از این دست است که بعدا به جریان زیدیه پیوست. ابوالجارود در کلاسهای امام باقر(ع) حضور داشت، چرا امام ابوالجارود و دیگرانی مانند او را تحمل می کردند؟
عضو شورای عالی مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی افزود: ما در واقع در معرض لیستهای بلند بالایی از اصحاب ائمه(ع) هستیم که به نوعی سردمداران فرقههای بعدی شدهاند. این افراد توانستهاند سردمدار شوند، چون در بین اصحاب ائمه(ع) بودند. عمار ساباطی از این دست است که از سردمداران فرقه فطحیه بود. مفضل بنعمر جعفی در راس جریان مفضلیه از غلات شیعه است، چرا امام صادق(ع) ایشان را در کلاس خود راه داده است و چرا این افرد این قدر اشتباه و با این فاصله کلاس امام را فهمیدهاند. ابنیسار از اصحاب امام باقر(ع) و امام صادق(ع) و از نخستین تئوریسینهای جریان تصوف بوده است. اگر تصوف بد است، چرا از کلاس درس ائمه تصوف بیرون آمده است و اگر خوب است چرا ما تصوف را جریان غالب اصحاب ائمه(ع) نمیدانیم.
پیام تنوع در اصحاب ائمه(ع)
وی افزود: آنچه که شما قاطعانه میتوانید بگویید این است که اصحاب ائمه از نظر فکری بسیار متنوع بودند و اما این که کدام حق است، بحث دیگری است که میتوان به آن پرداخت. این تنوع در جریان اصحاب برای ما چه پیامی دارد؟ رجال شیخ طوسی و فهرست رجال برقی، اصحاب امام باقر(ع) و دیگر ائمه(ع) را آوردهاند که تیپهای مختلف فکری در این میان هستند.
پاکتچی ادامه داد: ما از یک سو ظرفیت پدیداری افتراقهای مختلف به هنگام وفات هر یک از ائمه(ع) ائمه را داریم، همچنین ما میتوانیم بگوئیم که نصوص خاصه برای اقشاری از شیعه که حجت را در خصوص امام بعدی بیان میکند، پنهان بوده است. آنچه قطعا میتوان گفت این است که ظرفیت پدیداری فرقههای مختلف، حتی در میان فرزندان ائمه مانند زید بنعلی و نزدیکترین اصحاب مانند زرارة بن اعین است.
نویسنده کتاب «نقد متن» با بیان اینکه وقتی ما کتب شیعه را نگاه میکنیم که فهرست فرق شیعه را ارائه میدهند، نکته روشنی وجود دارد، گفت: هر وقتی که یکی از حضرات معصومین(ع) وفات مییابند و شیعیان در معرض آن قرار میگیرند که بدانند امام کیست، غالبا یک اختلافی در بینشان بروز میکند، ما این جا با یک وضعیت دو گانه مواجه هستیم.
عضو شورای عالی مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی افزود: ما یک سوی ذهنمان این اختلافات را داریم. برای مثال وقتی امام جعفر صادق(ع) از دنیا رفتند، گروهی که ما نیز از آن جمله هستیم، معتقد شدند امام صادق(ع)، بعد از خود امام موسی کاظم(ع) را نصب کردهاند و گروهی معتقد شدند، فرزند بزرگشان عبدالله را انتخاب کردهاند، فتحیه معتقد به امامت فرزند ایشان به نام عبدالله شده و برخی گفتهاند امامت حق محمد، پسر فرزند ارشد ایشان، اسماعیل بود که در زمان حیات امام(ع) فوت کرد. همچنین گروهی گفتند امام صادق(ع) زنده و مهدی موعود است و باید منتظر ظهورشان باشیم و امام بعدیی نداریم.
وی تصریح کرد: ما در سوی دیگر ذهن خود این را داریم که لوحی است که از ازل نوشته شده و امامان را معرفی کرده است و حدیث جابر این باور را تایید میکند. ما این دو سوی ذهن را در تلاقی هم قرار نمیدهیم، اگر قرار بدهیم، به این نتیجه میرسیم که این همه حقهبازی در میان اصحاب امام صادق(ع) وجود دارد. اما حقهبازی باید زمینه داشته باشد، اگر همه چیز معلوم باشد که نباید این همه حقهبازی وجود داشته باشد. این سوال میتواند پیش بیاید که امام صادق(ع) چگونه شاگردانی تربیت کردهاند که پس از وفاتشان همه فرصتطلب شدهاند و به دنبال این هستند که در موقعیت قدرت باشند. من انکار نمیکنم که در میان این افراد کسانی بودند که به دنبال منافع مالی و سیاسی بوده باشند، اما متهم کردن همه اینها نمیتواند درست باشد، زیرا برخی از این اصحاب شناخته شدهاند و نمیتوان آنها را به راحتی متهم به پیجویی منافع مالی و شخصی کرد.
عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع) ادامه داد: بنابراین میتوان این فرض کلامی را برای حل این تناقض مطرح کرد که همه شیعه در جریان نصوص انتخاب امام نبودهاند و خواص در جریان بودند. مثلا زید بنعلیبنحسین که به عنوان فرد طالب دنیا شناخته نشده است و عالمانه شیوه شهادت را انتخاب کرده و با جمعیت کمی با بنیامیه درگیر شده است و نمیتوان گفت او مطامع مادی داشته است. این فرد به چه دلیلی با وجود اینکه امام صادق(ع) او را منع میکند، این کار را انجام میدهد؟ احتمالا او شیعه اثنیعشری به معنایی که ما فکر میکنیم نبوده است. درست است که برخی سعی کردهاند که زید بنعلی را شیعه اثنیعشری قلمداد کنند و البته این درست به نظر نمیرسد.
پاکتچی با بیان اینکه ما باید فرض کلامی پنهان بودن نصوص در خصوص تعیین امام(ع) جز برای اقشاری از شیعه را بپذیریم، گفت: در غیر این صورت بخشی از تاریخ شیعه غیرقابل فهم خواهد بود. من ملاک خاصی برای اینکه چه کسانی از نصوص مطلع بودند ندارم و با متدولوژی تاریخی یا رویکرد کلامی به دنبال مشخصات این افراد نیستیم. وقتی فرد لیست این افراد را که نصوص را نمیدانند میبیند، دادن ملاکی در این زمینه بسیار دشوار است. این دو پرونده تاریخی است که ما باز کردهایم، یعنی طیفهای متنوعی از اصحاب وجود داشته است و فرقههایی در تشیع به وجود آمده است.
نویسنده کتاب «تاریخ حدیث» ادامه داد: یکی از روایات موجود در کتاب کشی که میتوان آن را به همراه اسناد دیگر تاریخی تایید کرد، روایت میکند که در زمان مهدی خلیفه عباسی، او تصمیم گرفت فرق را کنترل کند و شاخهای در استخبارات خود ایجاد کرد که کارش فرقهپژوهی بود. فردی به نام ابنمقعد مامور فهرست فرقههای موجود شد. او وقتی به شیعه میرسد از فرقههای زراریه، عماریه، یعفوریه، سلیمانیه، جواریقیه یاد میکند و یونس بن عبدالرحمان(که در دوران امام رضا(ع) زندگی میکرده است) در اینجا تعجب میکند که از هشام بنحکم و اصحاب او سخن به میان نیامده است. از منابع مختلف شواهدی از جمله آثار فخر رازی، شهرستانی و ... مواردی هست که این فرقهها را تایید میکند و این فرقهها تخیلی نیستند. در فهرستهای بعدی، اصحاب هشام بنحکم هستند. پیام این مطلب این است که ظرفیتی برای ایجاد فرقه توسط افرادی که همه شاخصاند و در راس اصحاب ائمه بودهاند، وجود داشته است.
وی تصریح کرد: یکی از مسائلی که اینجا مهم است و مدتی برای من مشکل ذهنی ایجاد کرده بود، این است که اظهارات ضد و نقیضی در خصوص یک فرد در مجموعه روایتهای کشی وجود دارد. اساسا مواجهه ما با تضارب آرا در میان اصحاب ائمه چیست؟ ما تفکرات پاستوریزهای در خصوص اصحاب ائمه داریم. فکر میکنیم کسانی که در جلسات امام صادق(ع) بودند، ذهنهایی پالوده شده پیدا میکردند و چون همه اطلاعات واحدی داشتند، رفتار واحدی پیدا میکردند. نگاه ما عموما این طور است که از آنجایی که ائمه نور واحدند، اصحاب ائمه هم نور واحدند و آنچه میان آنها می گذشت گل و بلبل بود، از دیدن هم لذت میبردند و هیچ نوع مسئله اختلافی بین آنها وجود نداشت. رجال کشی پر از مسائلی است که بین اصحاب ائمه وجود داشت.
عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع) افزود: عبد الله جعفر حمایی کتابی دارد که در رجال نجاشی از آن یاد شده است به این نام، «کتاب بین هشام بن الحکم و هشام بنسالم فی قیاس و ارواح و جنت و نار» او در این کتاب شروع کرده است به مطالعه تطبیقی دو هشام که از صحابه امام صادق(ع) بودند و اینکه آنها در چهار موضوع با هم اختلاف دارند. من این جا روی شیعه به معنای عام بحث میکنم و افرادی مانند ابوحنیفه را در نظر ندارم. کتب دیگری هم وجود دارد که از ردیه برخی از علمای شیعی بر علمای شیعی دیگر حکایت میکند.
پاکتچی ادامه داد: در دورههای بعدی آب کری روی همه اصحاب ریخته شده و طوری بیان شده که انگار همه اصحاب با نمره بیست از دانشگاه امام فارغالتحصیل شدهاند. مجموع این موارد باعث شد که من تحقیقی روی رجال کشی و رجال نجاشی انجام دادم و ثابت کردم که مکاتبی در فقه امامیه وجود داشته است.
امامان به دنبال تاسیس فرقه بودهاند و یا مدرسه؟
وی با طرح این پرسش که آیا نوع فعالیت مذهب و ائمهای که ما میشناسیم به دنبال ساختن یک مدرسه بودهاند و یا یک فرقه؟ گفت: ما در عین حال که وقتی درباره امام صادق(ع) صحبت میکنیم روی مدرسه و دانشگاه ایشان تاکید ویژهای داریم و قبول داریم که این امام فضایی تعلیمی ایجاد کرده بودند و در گوشه دیگر ذهنمان این بزرگوار را به عنوان موسس یک فرقه میشناسیم و تصمیم نمیگیریم که امامان در پی تاسیس یک مدرسه بودند و یا میخواستند فرقهای را بسازند.
نویسنده کتاب «تاریخ تفسیر» ادامه داد: ساختن مدرسه با تشکیل یک فرقه ناسازگار است. ما مجموعهای از روایات در کافی و مشکاة الانوار و من لا یحضر الفقیه داریم که حول مفهوم «ادب جعفر» و «جعفری بودن» قابل ارائه است. در این احادیث وقتی حضرت با مخاطبینشان صحبت میکنند، آنها را به ورع، اجتهاد، عبادت، حسن جوار و مجموعه کارهایی توصیه میکنند و میفرمایند اگر کسی این کارها را انجام دهد و مردم بگویند این فرد جعفری است، من خوشحال خواهم شد، در حالی که ما از جعفری بودن یک مانیفست در نظر داریم که در واقع چنین نیست. در این احادیث برخی مطالب آمده است که همه مسلمانان قبول دارند و این صفات «ادب جعفر» خوانده شده است. این چارچوب متمایز کننده مذهب جعفری و غیر جعفری نیست و پیام آن این است که کسی جعفری است که مسلمانتر است. جعفری بودن نوع خاصی از اسلام نیست، بلکه تنها یک اسلام وجود دارد که اگر فردی مسلمانتر باشد، جعفریتر است. امام خود را یک تربیتکننده و مودِّب معرفی میکنند و مهم است که شاگردانشان با مردم درست رفتار کنند و موجب خوشحالی او شوند و این جا صحبت از این نیست که من میخواهم افکاری فرقهای را به مخاطب انتقال دهم. از این رو ائمه(ع) به دنبال تاسیس مدرسه بودهاند و نه فرقه.
پاکتچی افزود: در این جا من شما را به احادیثی که به نقل از امام محمد باقر(ع) و امام صادق(ع) ارجاع میدهم، شروع این روایات بسیار جالب است که تواضع، خوش رفتاری با همسایگان، فقرا، راستگویی صله رحم خواندن قرآن ذکر، بسیار خداوند و... را توصیه میکنند و بیان میدارند که کاری کنید که ما بین مردم محبوب باشیم و از ما خشمگین نشوند و کاری کنید که امور قبیح از ما فاصله بگیرند و چیزی خارج از چارچوب آموزههای اصلی اسلامی نیست که بتوان گفت تعلیم فرقهای است. شیعه یک فرقه نیست، بلکه مسلمانی است که میخواهد بیش از هر مسلمان دیگری مسلمان باشد.
عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع) ادامه داد: من نمیخواهیم بگویم ما روایت فقهی و اعتقادی نداریم، در عین حال وقتی تعبیر جعفری شده است در ذیل روایاتی است که نه فقهی هستند و نه اعتقادی و جایی ندیدهام که این تعبیر ذیل یک اعتقاد فقهی و اعتقادی آمده باشد و بگوید جعفری هستیم، چون در اذان قائل به این مطلب هستیم. من نمیخواهم همه سابقه خاطرات ۱۴۰۰ سال را نادیده بگیرم، بلکه ما به دنبال مبانی سیره هستیم و اینکه ائمه(ع) چه کار کردهاند، نه اینکه تصویری که ما از ائمه داریم، چیست.
وی با بیان اینکه ما میخواهیم ببینیم امام(ع) وقتی خود را معرفی میکند، چگونه معرفی کرده است، گفت: امام میتوانست شیعه را از غیرشیعه در این مباحث متمایز بکند اما نکرده است. آن چه از این روایات بر میآید این است که ائمه خود را امام شیعه اثنی عشری نمیدانستند بلکه خود را امام همه مسلمانان میدانستند و شاگردانشان به اندازه ظرفیت خود از امام(ع) استفاده میکردند و به این خاطر است که همه مسلمانان را به عنوان مخاطب پذیرفتهاند. ائمه آن وظیفهای را که روی زمین ادا کردند، این نبود که خود را امام یک گروه بسته بدانند و بگویند ما کاری به بقیه نداریم و آنچه به خوبی این را نشان میدهد تنوع اصحاب امامان است و اینکه انواع آدمهای مختلف در صف شاگردانشان بودند. ابن شهاب زهری که از علمای اهل سنت است به محفل امام(ع) راه مییابد و این طور نیست که امام بگوید چون تو در گروه ما قرار نداری، نمیتوانی به کلاس ما بیایی و یک سری اعتقادات شرط ورود به کلاس ائمه نبوده است.
عضو شورای عالی مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی افزود: مسئله مهم دیگر که روایات زیادی در خصوص آن وجود دارد، مفهوم تخاصم است. ائمه(ع) در روایات مختلفی متخاصمین را در کنار کذابین قرار داده و افراد را از تخاصم در عقاید دینی بر حذر داشتهاند. زمانی وجود دارد که فردی به دنبال تعلیم است و زمانی فردی به دنبال دعواست و این دو را باید از هم جدا کرد. زمانی فردی از سران خوارج دم به ساعت سوال میکرد، امام علی(ع) نگفت که این فرد مزاحم را بیرون کنید، در حالی که همه عبدالله بن کواع را به عنوان بزرگ گروه خوارج میشناختند. حضرت میفرمایند، کواع از روی لجبازی سوال نکن، اگر نمیدانی سوالت را بپرس. این اصل مهمی است که ائمه(ع) روی این موضوع تاکید داشتند، مفهوم تخاصم مفهوم نکوهش شدهای در روایات ماست، حتی اگر فردی از روی حق هم مخاصمه کرد، مذموم است. وقتی یک خصم در مقابل خصم دیگر قرار میگیرد، توافقی وجود نخواهد داشت، از این رو هر مناظرهای تخاصم نیست، اما اگر مسیرها از هم جدا شده باشد و بر سر آن بحث شود، کار به مخاصمه خواهد رسید. مناظره باید بدون مرزبندی خصمانه باشد. در روایات مرتبا اصحاب تخاصم در کنار مکذبین قرار میگیرند و در روایاتی داریم که میگویند دو گروه به ما ضربه زدهاند، مکذبین و مخاصمین. مخاصمین پیام ائمه را به جای اینکه مدرسه بدانند، آن را به عنوان فرقه معرفی کردهاند و به نظر من ائمه با آن مخالف بودهاند.
پاکتچی ادامه داد: البته برخی از روایت در خصوص برخوردهای خشونتبار ائمه برای مثال در خصوص غالیها داریم، یا برخی از روایات که برخی در خصوص امام ناسزا میگویند که امام دستور قتل میدهد، اما ما باید به عنوان پیروان ائمه به این روایات رویکرد انتقادی داشته باشیم. نگاهی محققانه مانند علامه عسکری، در خصوص روایات خشونت بار با غلاة داشته است و میگوید این روایات غیر قابل اعتماد هستند.
وی تصریح کرد: نگاه به خود ائمه و تعالیمشان نشان میدهد که ایشان خشونت بار نبودهاند و بهترین شاهدش این است که امام علی(ع) در نسبت با خوارج رفتار خشونت بار ندارد. این سوال مطرح است که چه کسی این روایات را به وجود آورده است؟ با نگاهی تاریخی به نظر میرسد اینکه تفکر ما از مدرسه به سمت فرقه رفته است، این روایات را ایجاد کرده است. ما مدرسه ائمه را به فرقه ائمه تبدیل کردهایم و در فرقه باید با دیگران تمایزات قاطع وجود داشته باشد، وقتی این رفتار را در خصوص ائمه نمیبینیم، روایتسازیهایی کردهایم که چنین جایگاهی را به ایشان بدهیم و اینها مصداقی از تحریف است. این روایتها قابل اعتماد نیستند و میتوان نشان دهد که اصل روایت چیست و چرا به چنین صورتی تغییر کرده است.
ائمه(ع) به دنبال طیفبندی هستند نه قطببندی
عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع) با طرح این پرسش که آیا روایات در خصوص مواجهه اهل بیت(ع) با جریانات مختلف شیعی به دنبال قطببندی هستند و یا ارائه نظام طیفی هستند؟ گفت: در نظام فرقهای فضا دوقطبی است، فردی باید به یکی از دو قطب متقابل معتقد باشد، دراین نظامها چیزی به نام طیف رنگی وجود ندارد و افراد یا متعلق به سفیدی و یا سیاهی هستند و حالت وسطی وجود ندارد. نظامهای طیفی در مقابل نظامهای دوقطبی هستند و در حد فاصل دو حد، نقاط مختلفی وجود دارد و تفاوتها تدریجی هستند و نه قاطع.
پاکتچی ادامه داد: فرض کنید آدمی بتواند مدتهای طولانی در فضای دینی در بالاترین شاخصه زندگی کند و ناگهان به بخش جهنمی منتقل شده و ضددین شود یا عکس این حالت. فرض کنید فردی مانند حر از یک وضعیت ضددینی، ناگهان به وضعیت دینی میآید. اینها حاصل فضای دوقطبی است که در آن حالت سومی وجود ندارد. اعتقاد به نظام دوقطبی مانع از این است که ما معتقد باشیم که حر از اول فرد خوبی بوده است و در زمانی که باید انتخاب کند، انتخاب درست را انجام میدهد. ما در عصر خودمان هم با این وضعیت مواجه هستیم که فردی یک عمر در صف اولیا و یا اشقیاست و ناگهان به صف مقابل پیوسته است.
عضو شورای عالی مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی تصریح کرد: تفاوت نظامهای دوقطبی و نظامهای طیفی این است که قطبها بر اساس نظام آری و نه در خصوص یک معیار تشکیل میشوند. نظام تابعیت در جمهوری اسلامی قطبی است و ملاکی وجود دارد که یا مثبت است و یا منفی و این تابعیت ایرانی را تعیین میکند و اگر وجود نداشته باشد، فرد ایرانی نیست، حتی اگر عوامل دیگری وجود داشته باشد که او بتواند ایرانی باشد. در خصوص پیری و جوانی ما یک ملاک برای تعیین آن نداریم. الگوهای پیری و جوانی طیفی هستند و میتوان گفت چه کسی با اطمینان جوان خوانده شود. میتوان گفت حتما یک فرد ۱۸ ساله جوان است، اما آیا با اطمینان میتوان گفت که یک فرد ۴۰ ساله جوان است؟ در نظام طیفی، خط تمایز قاطعی وجود ندارد، اما حدی وجود دارد که کف پیوستار یک است.
پاکتچی ادامه داد: باید دید رفتار ائمه با شیعه مبتنی بر نظام قطبی است و یا طیفی؟ در اینجا روایاتی وجود دارد که بسیار مهم هستند. در روایاتی داریم که برای مثلا امام علی(ع) میفرماید: «هَلَكَ فِيَّ رَجُلَانِ مُحِبٌّ غَالٍ وَ مُبْغِضٌ قَال» این روایات در منابع اهل سنت و شیعه وجود دارد که دو نفر می توان در ارتباط با ائمه هالک شود، دوستداری که به حد غلو رسیده و کس که به حدی بغض دارد که به حد قهر و قطع رابطه رسیده است. دو حد مشخص شده و دو گونه فرد افراطی معرفی شده است و اگر بخواهیم تحلیلی داشته باشیم، مبغض شیعه نیست و ناصبی است که گروهی تندرو در بین غیرشیعه که دشمنی بسیار افراطی با ائمه(ع) در حد بغض دارند که با ایشان برخورد کردهاند که امکان پیدا کردنشان هم بسیار دشوار است.
عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع) افزود: نقطه مقابل غلات، بیرون از فرهنگ شیعی است و ناصبی است که جایگاه آن در نقطه افراط در فرهنگ اهل سنت است. دنیای شیعه و اهل سنت، در این مدل یک پیوستار است و دنیای شیعه درون خود، به طریق اولی یک پیوستار است. تعریف ائمه از شیعه بینالحدینی است که افراطی نبودن خصوصیت آن است، به همان اندازه که شیعیان غیرغالی، غیرهالکاند، اهل سنت غیرناصبی هم غیرهالکاند. با در نظر گرفتن این که تمام شیعه غیرغالی و افراطی داخل بین الحدین غیرهالک قرار میگیرد، درون شیعه نیز پیوستاری وجود دارد و مرزبندیی درون شیعه انجام نشده است.
وی تصریح کرد: حدیث دیگری داریم که فردی به خدمت امام علی(ع) آمد و خیلی چاپلوسی کرد که امام علی(ع) به او گفت من دون آن هستم که تو میگویی و فوق چیزی هستم که در دل تو است. این روایت را دو جور و بر اساس سطر سیاه و سفید میتوان خواند. بر اساس سطر سیاه چنین است که فردی به امام علی بغض دارد، در ظاهر زبان به مدح میگشاید و حضرت این رفتار غیر اخلاقی را محکوم میکنند، اما در عین حال این روایت حرف دیگری هم دارد و آن این است که فوق ما فی نفسک، یعنی کسی که من از تو بدم میآید، من فوق آن هستم، اما حرفهایی که میزنی، زیاده روی است و تو نباید این قدر زیادهروی کنی. مقداری میتوان این را گذاشت بر حساب تواضع و قسمتی را میتوان گذاشت به حساب آموزش حد تعادل. اگر فردی بخواهد سالم باشد و واقعا در مسیر آموزههای امیرمومنان(ع) عمل کند و مخلصی باشد و نه فردی مغرضی؛ آیا تعاریفش درست خواهد بود؟ به نظر میرسد که این روایت آموزش یک قاعده در موازین توازن در حد امام است که فرد دچار غلو نشود. چه این فرد مبغض باشد و چه غالی باشد، باید بین حدین باشد. صدها و صدها روایت در باب منزلت معصومین است که هشدار دادهاند که این مسیری که میروید غلو است و این حرفهایی که میزنید، نباید بزنید.
ائمه(ع) به دنبال ایجاد جامعه باز بودهاند
پاکتچی افزود: من بحث دو مدل نظام قطبی و طیفی را و اینکه شکلگیری یک جامعه بر اساس کدام باید انجام شود، پایهای قرار دادهام برای اینکه وارد بحث تئوریها شوم. مطرح کردن تئوریها در این زمینه از باب غربزدگی و یا قرار دادن مباحث اسلامی در چارچوب غربی نیست، بلکه به این منظور است که این مباحث برای افرادی که بیرون از جامعه ما هستند هم قابل فهم باشد.
عضو شورای عالی مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی ادامه داد: در این جا من از اصطلاح جامعه باز استفاده میکنم. معمولا ایرانیان این اصطلاح را با کارل پوپر میشناسند، من درباره جامعه باز هنری برگسون حرف میزنم که با آنچه پوپر گفته است، فرق میکند. برگسون این اصطلاح را در جامعهشناسی دین به کار برده است.
پاکتچی افزود: هانری برگسون(۱۸۵۹-۱۹۴۱) در کتاب دو منبع اخلاق و دین، نسبت این دو را بررسی میکند و اصطلاح جامعه باز را در این کتاب طرح کرده است. برگسون در معرفی جامعه باز چند نکته را معرفی میکند. جامعه باز در مقابل جامع بسته است که از نظر او این جامعه یک جامع بسته به مثابه سیستم بسته از حیث قانون و دین است که یک نظام دینی یا قانونی بر آن حکفرماست و منظور برگسون در واقع این است که جامعه بسته، جامعه قطبی است. بنابراین در جامعه بسته یک گروه تابع دین و قانون و بقیه بیدین و قانونشکناند. در این شرایط رابطه جامعه و بیرون خود یک رابطه قاطع و بسته است، برای مثال ما به دلیل اینکه از پدر و مادر ایرانی متولد شدهایم، ایرانی هستیم و اگر کسی این ویژگی را نداشته باشد، چنین افتخاری ندارد و هیچ راهی نیست که کسی ایرانی شود و به صورت عادی فردی یا ایرانی است و یا ایرانی نیست و تمایز جامعه ایرانی از جامعه غیرایرانی قاطع و ایستاست. جامعه بسته حد وسطی با بیرون ندارد. برگسون معتقد است در جامعه بسته، شمول یا اخراج افراد به صورت قاطع و ایستاست، یعنی امکان تغییر ندارد.
عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع) با بیان اینکه در مقابل جامعه بسته، جامعه باز پویا و گراینده به آرمان کیهانگرایی اخلاقی است، گفت: مراد از پویایی امکان تغییر وضعیتهاست. مراد از کیهانگرایی اخلاقی آن است که جامعه باز بر اساس یک آرمان طیفبندی میشود و هر مقدار اعضا به آرمان اخلاقی نزدیکتر باشند، بیشتر عضوند و جامعه ذومنازل است.
وی تصریح کرد: علت طرح بحث جامعه باز برگسون آن است که بحث برگسون در خصوص جامعههای دینی است. برای بنده به عنوان پژوهشگر این سوال وجود داشت که جامعه پیروان که امام صادق(ع) و ائمه قبلی و بعدی در حال ایجاد آن هستند، آیا در معنای برگسونی جامعهای باز بود یا بسته؟ آیا ائمه میخواستند اعضائی را ایجاد کنند که دور جامعه و درها را ببندند؟ یا نه هر کسی که به آرمان امام نزدیکتر بود، جعفریتر است و ما میتوانیم طیفی از جعفریها را داشته باشد. با توجه به آنچه در خصوص آن گفتیم که ائمه به دنبال ساختن مدرسه بودند و نه فرقه، میتوان گفت که ایشان به دنبال جامعه باز بودند و نه جامعه بسته.
ائمه(ع) به دنبال تاسیس جامعه بودند و نه جماعت
پاکتچی افزود: یکی از بحثهایی که من میخواهم مقداری از آن استفاده کنم، بحث جامعهشناسی دیگر در آلمان به نام فردینان تونیس (۱۸۵۵-۱۹۳۶) است. او دو گونه گروهبندی اجتماعی را مطرح کرده است. انسانها وقتی یک جمعی را شکل میدهند به دو شکل این کار را انجام میدهند که یکی جماعت ( در آلمانیGemeinschaft در انگلیسی Community) و دیگری جامعه ( در آلمانی Gesellschaft و در انگلیسیSociety) خوانده میشود. تونیس معتقد است که انسانها در جماعت در یک حالت ناخودآگاه دور هم جمع میشوند و در جامعه به صورت ارادی.
وی ادامه داد: این طور نیست که در عالم زر قبل از تولد یک منو جلوی من گذاشته شود و از من بپرسند در کدام یکی از کشورها میخواهی متولد بشوی و من بگویم اوگاندا. من پس از تولد و رشد در جریان قرار گرفتهام که ایرانی هستم. خانواده هم این چنین است. برای مثال من آذربایجانی، کرد و لر بودنم را انتخاب نکردهام. من به صورت ارادی ایرانی و آذربایجانی نشدهام، اما زمانی هست که ما تصمیم میگیریم که عضو جمعی بشویم. فرض کنید من پس از فارغالتحصیل شدنم وارد هیئت علمی خاص یک دانشگاه با انتخاب خودم میشوم. این دو با هم فرق میکند، تونیس با جدا کردن این دو نوع تجمع و گرد همآمدن، میگوید در اولی اراده جوهری وجود دارد و دومی اراده اختیاری، اولی یعنی ارادهای که فرد در طبیعت خود حمل میکند.
عضو شورای عالی مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی تصریح کرد: وقتی امر جوهری وجود دارد، ما با نوعی همباوری سر و کار داریم که انسانها در این وضعیت باورهای مشترکی دارند، مانند حب وطن که انسانها آن را حمل میکنند و اگر نکنند کیان جامعه با خطر مواجه میشود، اما در امر اختیاری همراهی و همسایگی مهم است و این که انسان در فرایند کار مشترک ارتباطی همراه و در همسایگی هم پیدا میکنند. در یک جماعت مانند یهود به صورت ارثی انتقال مییابد که همسایگی در آن اهمیت ندارد، بلکه همباوری وجود ندارد و یهودیان در هر جای دنیا باشند، نسبت به هم حس مشترک دارند.
پاکتچی ادامه داد: آنچه من به تونیس اضافه میکنم، نگاه تاریخی است. جماعتهای متعدد میتوانند با یک اراده خودآگاه به جامعه واحد تبدیل شوند و بعد از مدتی این فراموش میشود و اینکه چگونه این اتفاق افتاده است در یاد نمیماند و بر عکس یک جمع دچار از همگسیختگی میشود و افراد فراموش میکنند که ما جماعت واحدی بودهاند. تونیس فراموش کرده است که این دو جمع میتواند به هم تبدیل شود. زمانی در ایران باستان مادها و پارتها دو جماعت جدا از هم و رقیب بودند، مجموعهای از رویدادها اتفاق افتاد که ایران ایجاد شد و دیگر کسی یادش نمیآید که چه کسی مادی و چه کسی پارتی بوده است. بسیار از فامیلها در ایران تمیمی، شیبانی و خزائلی هستند که مربوط به جماعتهای عرباند و در دوره فتوحات به ایران آمده و با ایرانیان تضاد داشتند، اما بعد از مدتی تمام این تمیمی، شیبانی، خزائی و انصاریها فارسی حرف میزنند و یادشان رفته است که عرب بودند، این یک تغییر است.
عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع) افزود: آن چه در عصر ائمه شکل گرفت، جماعت مبتنی بر اراده ناخودآگاه بود، یا جامعه مبتنی بر اراده اختیاری. وقتی پیامبر(ص) دین اسلام را آورد جماعتی که در عربستان بود و مبنایش بتپرستی بود گفتند پیامبر دین جدید را آورد تا شکافی در جامعه ما ایجاد کند و افرادی که اسلام میآوردند، خودشان به اسلام میپیوستند و آگاهی پیدا میکردند از جمله سلمان، عمار و مقداد و .... این افراد آگاهی مییافتند و به هر دلیلی متقاعد میشدند اسلام دین بر حق است و هیچ امر ژنتیک و ارثی وجود نداشت و این معارضین بودند که جماعت بودند و مبتنی بر اراده جوهری. همین طور فرد خودش انتخاب میکرد که شیعه علی(ع) باشد و ارزشش هم به همین بود.
پاکتچی ادامه داد: بندهای که در یک خانواده شیعه اثنیعشریِ جد اندر جد شیعه متولد شدهام و در واقع هم مذهب خود را حق میدانم، هنری نکردهام در شیعه بودنم و شانس آوردهام و در جامعهای متولد شدهام که شرایط برای استبصار بنده فراهم بوده است، اگر در اوگاندا متولد شده بودم، شاید این شرایط وجود نداشت. در زمان امیرالمومنین(ع) فرد راه امیرالمومنین(ع) را انتخاب میکرد و حاضر بود و بیاد با ایشان را همراهی کند و هزینه بپردازد، امکان شهادت و از دست دادن امکانات اجتماع برای او بالا بود.
وی تصریح کرد: من میخواهم اول دو حساب را از هم جدا کنم. امروز وقتی ما در خصوص شیعه صحبت میکنیم، باید قبول کنیم شیعه برای ما حکم یک جماعت را دارد و هنوز هم شرایطی وجود دارد که افرادی مستبصر میشوند و شیعه را قبول می کنند، اما اگر جمع شیعه را یک جماعت تشکیل میدهند، شیعه و شیعهزاده و نواده شیعه و جداندرجد شیعه را داریم و شیعه بودن برای افراد بسیاری انتخابی نیست. اینجا مشکل پژوهشی که ایجاد میشود این است که نباید فکر کرد این جماعت از اول جماعت بوده است. جماعت یک رفتار و جامعه یک رفتار دیگری دارد و در عهد امیرالمومنین(ع) شیعه یک جامعه بوده است و این تطور جامعه به جماعت را باید مطالعه کرد، تا این جا مورد بحث ما نیست و ما میخواهیم دوره حضور ائمه را از نظر جماعت و جامعه بودن، بررسی کنیم.
عضو شورای عالی مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی ادامه داد: تقریبا روشن است که جماعت شیعه شکل گرفته است، اما سوال جدی این است که آیا ما در زمان امام صادق(ع) و امام رضا(ع) جماعت شیعه داشتهایم؟ چقدر ائمه از جماعت شدن شیعه استقبال کردهاند؟ آیا ائمه به دنبال جماعت شیعه بودند و یا جامعه شیعه؟ این سوال بسیار مهم است و من اکنون به آن پاسخ نمیدهم و پژوهش زیادی باید در این خصوص انجام شود. یک امام اگر بخواهد جامعه بسازد، چه کار باید بکند و اگر بخواهد جماعت بسازد چه کار باید بکند؟
عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع) افزود: شما وقتی از جامعه به سمت جماعت میروید، در نسل اول افراد انتخاب کردهاند اما در فرزندان این ارثی میشود. استقبال از شیعه چه معنایی میتوانست داشته باشد؟ به این معنا که جمع را ببندید و وضعیت اعضا و بیرون جامعه را روشن کنید و در مرزهای جماعت زندگی کنید و نظام را قطبی کنید. رفتن از جامعه به سمت جماعت، نیازمند قطبی کردن بود. آیا ائمه(ع) به سمت قطبی کردن رفتند؟
پاکتچی با بیان اینکه بیایید خود را در جای شیعیان زمان امام رضا(ع) بگذارم، گفت: ما احساس میکنیم مامون و جماعت عامه و به قول ما اهل سنت، امام ما را مصادره کردهاند، یعنی چه بیعت امام با خلیفه؟! برای همین اوقات ما تلخ میشود که خلیفه امام را مصادره کرده است که بتواند پایههای حکومت خود را تحکیم کند و برای چه امام ما را به خراسان بردهاند و فکر میکردیم چه خوب بود امام ما در کنار ما زندگی میکرد. اینجا جالب است بگویم که به غیر از حضور امام علی(ع) در کوفه، هیچ کدام از امامان ما در این شهر که مرکز شیعیان است، زندگی نکردهاند. اگر امامان ما میخواستند جماعت شیعه را ایجاد کنند، باید به کوفه میرفتند. وقتی امام در مدینه است و جامعه در کوفه، جامعه شما باز است و شمایی که بیشترین نیاز را دارید، امام در دسترس شما نیست و حالا کار بسیار دشوار شده است. امام رضا(ع) در معرض جامعه غیرشیعی است و به آن اعتبار داده میشود، آنجا مناظره میکنند و ... ما احساساتی میشویم و فکر میکنیم خیلی اتفاق بدی میافتد، نگاه ما نگاه اکراه است و همهاش دنبال آن هستیم که چه تهدیدی امام رضا(ع) را کردهاند که او از مدینه به مرو رفته است. مگر چقدر در مدینه آدم داشتهاند که چنین تهدیدی را بکنند که امام(ع) چند هزار کیلومتر را به مرو برود؟ آیا تهدید این بوده است که تمام شیعیان را میکشیم؟ تمام اهل بیت را میکشیم؟
وی افزود: ما در صفحات تاریخ این تهدید را نمیبینیم و نمیدانیم برای چه باید امام رضا(ع) این کار را انجام دهد. در حالی که ایشان به موضوع به صورت دیگری نگاه میکنند، امام(ع) میگویند من امام همه مسلمین هستم و کاری را انجام میدهم که به نفع همه مسلمین باشد و با استدلالاتی ولایت عهدی را قبول میکنند. مسیر مدینه به مرو چنان بود که خطرناکتر از ماندن در مدینه بود و دشمنان مامون چنان زیاد بودند که میتوانستند در این مسیر جان امام(ع) را به خطر بیندازند.
پاکتچی ادامه داد: در مشهد خواجه اباسعد است که از یاران امام(ع) است، اما او از عامه است و نه شیعه، چرا امام ایشان را دور خود جذب کرده است؟ چرا در طول تاریخ ترکمنهای حنفی به زیارت امام رضا(ع) رفتهاند؟ عبیداللهخان ازبک وقتی به ایران حمله میکند، به زیارت امام رضا میرود. اتفاقاتی چنین وجود دارد که نشان میدهد امام(ع) کارکردهای دیگری داشتند و حالا دور از علاقهمندانشان قرار گرفتهاند. امام(ع) نه تنها دنبال نجات خود نبوده، بلکه به دنبال آن بوده است که کاری را برای هدفی بالاتر انجام دهد و این سفر در راستای این هدف بوده است. این خیلی مهم است که ما توجه داشته باشیم که ایشان به دنبال ساختن جامعه بوده و یا جماعت. فردی مانند اباسعد جذب امام(ع) میشود و این برای امام مهم است چون فردی از مسلمانان به خورشید حق نزدیک شده است. با نگاه جماعتمحور امام نباید با اباسعد کاری داشته باشد. امام(ع) خود میخواست به کل مسلمانان خدمت کنند. ائمه(ع) به جامعه بسته معتقد نبودهاند و مخاطبشان تنها شیعیان نبوده است. از این رو توجه به رفتارهای ائمه(ع) بسیار مهم است.
عضو شورای عالی مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی تصریح کرد: اکنون شاید راحتتر بتوان گفت ائمه به دنبال مدرسهسازی و جامعه بودند و نه فرقهسازی و جماعت. امام نمیخواستند بین شاگردانشان خوب و بد ایجاد کنند. نمونه خوبی که میتوان گفت این است که برخی از اصحاب امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نسب شیعی ندارند و این افراد در بین نزدیکترین یاران ائمه کم نیستند. پدر هشام بن حکم شیعه نبوده است و حال این که او از برجستهترین متکلمین شیعه است. او با اراده خود شیعه شده و شیعه شدناش ارثی نیست و با مطالعه شیعه شده است. نکتهای که کمتر به آن توجه میکنیم این است که پدری هشام روی او اسمی گذاشته است که نام یکی از خلفای ضد اهل بیت و اموی بوده است از این رو پدر هشام گرایش اموی و ضد شیعی داشته است.
تفاوت جامعه و جماعت در پویش درونی و بیرونی
وی افزود: اگر ما بخواهیم جامعه و جماعت را از نظر پویش مقایسه کنیم، باید بگوییم که هر جمعی یک پویش درونی یعنی ارتباطاتی در درون جمع و یک پویش بیرونی یعنی ارتباطاتی با بیرون جمع دارد. در جامعه مرکز و حاشیه به اندازه اصل تجمع، توافقی و قراردادی است، یعنی فردی در نهادی وارد میشود و به همان اندازه که آنجا را انتخاب کرده، تصمیم گرفته است به چه میزانی آنجا فعالیت داشته باشد، در حالی که در جماعت مرکز و حاشیه تاریخی و آموختنی است، اساس اینکه چقدر وسط میدان هستی و یا نیستی هم وراثتی است. برای مثال فردی که در بغداد، نجف و سلیمانیه در زمان صدام حسین زندگی میکند، از نظر وراثتی عراقی است اما کسی که در بغداد است، احساس میکند خیلی عراقی است، اما کسی که در سلیمانیه و نجف است، احساس نمیکند که به اندازه بغدادی عراقی باشد و به بازی گرفته شود، از این رو اینکه یک فرد چه میزان در بازی یک جماعت هست، وراثتی است.
پاکتچی ادامه داد: در پویش بیرونی در جامعه، دیگری بر اساس خروج از توافق و قرارداد شناخته میشود، تغییر توافق میتواند منجر به خودسازی یا دیگرسازی شود، در حالی که در جماعت دیگری تاریخی و آموختنی است و تغییر آن نیز تنها در فرایند تاریخی صورت میپذیرد.
عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع) افزود: در بحث خودمان اگر به سراغ پویش درونی برویم، باید ببینم چه مرکز و حاشیهای وجود دارد. امروز برای ما مسائل بسیار مهم است، ما امروز شیعه اثنی عشری داریم که جریان شیخی در آن حاشیه است و این کاملا تعریف شده است، اما در عصر معصومین که شیعه هنوز به صورت جامعه رفتار میکند، مرکز و حاشیه بر اساس اصول قطبی تعریف نمیشود و بر اساس میزان همراهی و توافق روی میدهد و معنی دیگر دارد. ما با معیار امروز دقیقا نمیتوانیم تشخیص دهیم فردی در آن زمان چه کاره بوده است. اگر قرار باشد امروز تیغه جراحی را به دست بگیریم و تمام افرادی که شیعه امامیه شناخته نمیشوند را نفی کنیم، خیلی وضع خراب میشود و طیف قابل ملاحظهای از روایات را از دست میدهیم. شیعه بدون زراره، ابن عقده حمدانی، کمیل بن زیاد، نینوایی و ... که بسیاری از متون ما توسط این افراد منتقل شده است که امامیه نبودهاند، چه شکلی خواهد داشت؟ اگر بنا بر حذف اینها باشد، میراث ما شرحه شرحه شده، به پدیدهای گسسته بدل میشود. خیلی از روات حدیث ما، به معنای اصطلاحی زیدی هستند.
وی تصریح کرد: نگاه امروز نگاه جماعت محور است، اگر کسی در این استاندارد باشد خودی است و اگر نباشد غیر خودی، دیگر فرقی نمیدهیم که فرد ناصبی باشد و یا شیعه زیدی. ما میبینیم در مقطعی که زید قیام کرد، برخی از اصحاب امام صادق(ع) که ایشان را به معنایی که ما امام میدانیم، امام میدانستند، با این نگاه که حضرت حضور در جریان زید را نفی نکردهاند، در این قیام پیوستند و شهید شدند. فرد خود مشارکت را انتخاب میکرد.
عضو شورای عالی مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی با بیان اینکه در جماعت همه چیز غیرقابل انعطاف و سفت است و ما نمیتوانیم و این امکان وجود ندارد که ساختارها تغییر کند، گفت: در یک دورهای مثل زمان سیدمرتضی بحثی مطرح شد که به اهل سنت فشار بیاوریم که شیعه امامیه را به عنوان یکی از مذاهب رسمی قبول کنند. گیرم که این اتفاق افتاد و اهل سنت بپذیرند، چه پویش خارجی از جانب ما ممکن است و آیا تغییری در موضع ما نسبت به آنها روی می دهد، نه. من همیشه طرفدار تقریب بین مذاهب هستم، اما باید واقعیت را پذیرفت، در مواضع ما تغییری با این کار روی نمیدهد. اگر افرادی با اراده خود کارهایی انجام بدهند، مانند کوشش های مرحوم بروجردی، عملا به سرانجام نمیرسد.
پاکتچی در پایان گفت: مرکز دو فرهنگ قادر به گفتگوی مستقیم با هم نیستند و فاصله حداکثری با هم دارند و هر دو بر پایه باطل انگاری دیگر وجود دارند و حاشیهها در گفتگو موثرند. دو جامعه به راحتی میتوانند با هم گفتگو کنند و در دو جماعت تنها حاشیهها میتوانند گفتگو کنند. در سیره ائمه توجه به این هست و ایشان از چند لایه بودن جامعه شیعه سود واقعی را بردهاند و افرادی که ممکن بود در نگاه اول دور از مرکز به نظر برسند و آنقدر که ما انتظار داریم شیعه پر حرارتی نیستند، افراد بسیار موثری در برقراری ارتباط جامعه شیعه با بیرون خود بودند و ائمه نسبت به این مسئله تفطن داشتند و میدانستند که اگر جامعه را بدل به جامعه بسته کنند، امکان حیات جامعه را از بین میبرند و در زندگی تک تک ائمه(ع) میتوان این موارد را نشان داد.