ایران نوشت: ساعت 11 صبح بود که زنی هراسان در حالی که دختربچه کوچکش را در بغل داشت و آرام اشک میریخت در سالن ورودی مؤسسه دیدم.دختر کوچکش را به اتاق استراحت بردم تا کمی بخوابد.بازگشتم و کنارش نشستم. دستش را گرفتم و از او خواستم که از حال بدش برایم بگوید که یکدفعه با صدای بلند گریهاش را ادامه داد در حالی که میگفت کاش خودم شبها به خانه مردم میرفتم ولی این بلا سر دخترم نمیآمد.
کمی آرامش کردم و خواستم ماجرا را کامل برایم بگوید تا بتوانم کمکش کنم.آرامتر شده بود. با اشکهایی که میریخت شروع کرد:
«...ازدواج اولم به خواست پدرم بود.پدرم اعتیاد داشت. کارگر روزمزدی بود که خرج مادر و چند برادر و خواهرم را به زور میداد. هشت سال پیش به خاطر پدرم و اینکه باری از دوش هزینههای خانواده کم کنم با مردی که 15 سال از من بزرگتر بود ازدواج کردم. مرد بدی نبود. علاقهای بینمان نبود، فقط زن و شوهر بودیم ولی آزاری هم به من نمیرساند. راننده کامیون بود. دو سال بعد از ازدواجمان در یکی از همین سفرهای جادهایاش در یک دره سقوط کرد و مرد. دوستش نداشتم اما تکیه گاه زندگیام بود. بدون او نمیدانستم چطور باید زندگیام را بچرخانم.
چند مدت دنبال کار میگشتم. کار درست و حسابی گیر نمیآمد. به خانههای مردم میرفتم و کار میکردم تا بتوانم خرج خودم و دو بچه دیگرم را در بیاورم. حقوق کمی میدادند ولی به خاطر هزینهها مجبور بودم. چند سال خرج زندگیام را به هر سختی بود فراهم کردم، تا اینکه به خاطر درد کمر دیگر نتوانستم به کار کردن ادامه دهم.
آن چند سال دو خواستگار داشتم اما نمیخواستم بچه هایم زیر دست ناپدری بزرگ شوند، اما از وقتی که بیکار شدم دیگر درآمدی نداشتم که هزینهها را بپردازم. از طرف دیگر هم در خانهای قبلاً کار میکردم که برادر صاحبخانه با اینکه میدانست دو بچه دارم به من پیشنهاد ازدواج داده بود. اظهار محبت میکرد و میگفت من از تو خوشم آمده و میخواهم تو را داشته باشم. دلایلم را برای ازدواج نکردن به او گفتم و این طور جوابم را داد که اول ازدواج موقتی میکنیم، اگر تو از من خوشت نیامد که مدتش تمام میشود و هر کس زندگی خودش را در پیش میگیرد، اگر هم که دوست داشتی بعد از آن میتوانیم ازدواج دائم کنیم.
آن موقع پیشنهادش را قبول نکردم. نمیتوانستم این طور زندگی کردن را قبول کنم اما این بار وضعیت فرق داشت باید به پیشنهادش فکر میکردم. پای آینده بچه هایم در میان بود.
بعد از چند روز کلنجار رفتن با خودم، با او تماس گرفتم و گفتم به پیشنهادش فکر کردهام و نظرم مثبت است که ای کاش زبانم لال میشد.
خیلی زود به محضر رفتیم، صیغه ازدواج دائم خواندیم. با بچهها خیلی خوب رفتار میکرد اما گهگاهی خودم را مورد آزار قرار میداد و کتک میزد ولی به خاطر بچههایم تحمل میکردم و چیزی نمیگفتم. بعد از مرگ شوهر اولم تقریباً خواب راحتی نداشتم، شبها را با آرامبخش میخوابیدم و به خاطر درد کمرم مسکنهای قوی میخوردم. داروهایم را گهگاهی همسرم میگرفت. چند بار متوجه شدم که متفاوت از داروهای قبلیام است و میگفت دکتر داروخانه گفت اینها قوی ترند و ضرر کمتری دارند.
در همان مدت بود که وقتی دختر کوچکم را حمام میبردم چند بار جای کبودی روی قسمتهای مختلف بدنش دیدم. اوایل فکر میکردم که هنگام بازی زمین خورده است. چند باری هم که از دخترم میپرسیدم میگفت نمیدانم. همسرم مدام خانه نمیآمد تقریباً چند شب در هفته میآمد و بقیه شبها را به خانه پدرش میرفت. کمی بعد متوجه شدم که کبودیهای بدن دخترم وقتی ظاهر میشود که همسرم به خانه میآید...»
لیوان آبی برایش ریختم و کمی از آن خورد در حالی که همه بدنش میلرزید با گریه و سوزی عمیق ادامه داد:
«...اول فکر کردم کتکش میزند، اما همه روز میدیدم که از گل نازک تر چیزی به فرزندهایم نمیگوید.یک شب که به خانه آمد قرصهایم را داد و من هم وانمود کردم قرصهایم را خوردهام و خودم را به خواب زدم، یک ساعت بعد بلند شد و سمت اتاق دخترم رفت. متوجه سر و صداهای دخترم شدم و همسرم که به او میگفت اگر ساکت نباشی مادرت را میکشم.
می دانستم اگر سر وقتش بروم بلایی سر خودم یا بچه هایم میآورد. صدایش زدم و گفتم اگر در آشپزخانه است برایم آب بیاورد. آن شب را تا صبح که برود هر طور شد در اتاق خودمان نگهش داشتم.قرار بود فردا شباش هم به خانه بیاید. صبح روزی که رفت پسرم را خانه مادرم گذاشتم و خودم و دخترم هم به اداره آگاهی رفتیم و شکایت کردم. به پیشنهاد خانم مددکاری که آنجا بود دخترم را آوردم این جا، شاید شما بتوانید کمکش کنید دختر بیچارهام به خاطر عشقش به من هیچ نمیگفت...»و باز با صدای بلند گریه میکند چند روز بعد همان مددکار را دیدم و پیگیر جریان این دختر و مادرش شدم. همسرش اعتراف کرده بود که شبها وقتی زنش میخوابیده سراغ دختر هشت ساله میرفته و با کتک و تهدید به او تجاوز میکرده است.
به برادر بزرگتر هم که 10 سال داشته در آب میوهای که میداده قرص میریخته تا کسی متوجه سر و صدای دختربچه نشود.
حالا مادر مانده بود و کوهی از غمهای زندگی که چطور دخترک معصوم هشت سالهاش را با آن همه ترس و وحشت به زندگی بازگرداند. از کیس های متنوع دادگاههای کیفری گرفته تا پروندههای مطبهای روانشناسان و روانپزشکان، بخش عمده موضوعات را آزار و اذیت جنسی و تجاوز به افراد بالغ و نابالغ تشکیل میدهد.
در کشورهای مختلف جهان توسط افراد متفاوت، تعاریف گوناگونی برای تجاوز جنسی معین شده است، بهطور عام تجاوز جنسی به معنای نزدیکی جنسی با شخصی است که رضایت ندارد. با وجود تعاریف مختلف آنچه عمدتاً در متون قضایی دیده میشود، تجاوز را عملی دانستهاند که قانون مجازات اسلامی ما تحت عنوان زنای به عنف تعریف کرده است.
نظریه دقیقی اکنون برای انگیزههای تجاوز وجود ندارد اما میتوان عواملی مثل خشم، میل به قدرت، دیگر آزاری، ارضای جنسی و فشارهای تکاملی را در نظر گرفت.
درست است که تجاوز یک حمله فیزیکی است اما از اثرات روحی و دیگر اثراتی که مخل زندگی این افراد هستند، نباید غافل شد. در نیمی از قربانیان تجاوز عواملی مثل زوال شخصیت، اضطراب، دوری از جمع، بازبینی خاطرات پس از تجاوز در خاطرات یا کابوسها و... تا چند ماه ادامه دارد.برای جلوگیری از پیش آمدن چنین حوادثی میتوان به سختگیریهای قانونگذار و قانون مجازات اسلامی اشاره کرد.
در ماده 224 قانون مجازات اسلامی، مجازات تجاوز به عنف را اعدام دانسته است. شخص متجاوز فقط با شهادت گواهان محکوم نمیشود بلکه برای اثبات نیاز به مدارکی مثل اثبات دخول(توسط پزشکی قانونی)، هویت متجاوز و اثبات عدم رضایت شخص نیز دارد.حت عنوان جرایم مستوجب حد(زنا، تفخیذ، مساحقه) پیگیری میشود یا تحت عنوان رابطه نامشروع مورد بررسی قرار میگیرد.
در این میان اگر یک طرف کودک باشد طبق تبصره 2 ماده 221 قانون مجازات اسلامی مجازات نمیشود اما در مجازات کسی که تجاوز کرده قانونگذار تفاوتی قائل نشده و در ماده 224 قانون مذکور ارتکاب این عمل با دختر نابالغ را در حکم زنای به عنف جرم انگاری کرده است.اما بحث آزار و اذیت جنسی کودکان را قانون حمایت از کودکان و نوجوانان مورد بررسی و تعریف قرار داده است. ماده 4 قانون فوق الذکر هرگونه صدمه و آزار و اذیت و شکنجه جسمی و روحی کودکان را ممنوع دانسته و مرتکبین را به سه ماه و یک روز تا شش ماه حبس یا 10 میلیون ریال جزای نقدی محکوم دانسته است.
جرایم بالا از جرایم عمومی بوده و بدون نیاز به شاکی خصوصی در دادگاهها پیگیری میشود. دادگاههای رسیدگیکننده به جرایم منافی عفت مطابق ماده 188 قانون آیین دادرسی کیفری به تشخیص دادگاه علنی نیست.
قانونگذار عنوان تجاوز را برای زن و مردی که علقه زوجیت ندارند در نظر گرفته است فلذا تجاوز زن به شوهر معنایی ندارد اما به این معنا هم نیست که زن بیدفاع و مورد ظلم قرار میگیرد. قانون مدنی در این باره دو راهکار ارائه داده است؛ یکی اینکه در ماده 1115 اشعار داشته است که هر گاه سکونت در خانه زوج متضمن خوف ضرر بدنی برای زوجه باشد، زن میتواند بدون طلاق، مسکن جداگانهای بگیرد و آنجا زندگی کند ضمن اینکه نفقه و هزینههایش هم برعهده شوهر است.
راهکار دوم را قانونگذار در ماده 1130 قانون مدنی آورده است. به محض انعقاد عقد نکاح حقوق و تکالیف زوجین نسبت به یکدیگر شکل میگیرد. این تکالیف را قانونگذار بهطور عرفی قبول میکند. در مسأله تمکین خاص یا همان رابطه زناشویی، طرفین بدون رضایت نمیتوانند از حدود عادی خارج شوند. در صورت خروج مرد به طور مستمراز این عرف میتوان آن را در قالب عسر و حرج زوجه، مستمسکی برای طلاق قرار داد و قاضی حکم طلاق صادر نماید.در صورت آسیب بدنی نیز زن میتواند در دادگاه کیفری طرح شکایت و مطالبه دیه کند.لازم به ذکر است که تمامی مطالب بالا باید در دادگاه صالحه ابتدا به اثبات برسند سپس احکام بالا در مورد آنها جاری است.
بهترین و بدترین آدمها دیندارنند
بهترین آنهایند که خودشان میخواهند به بهشت بروندچقدر پاک و بی آلایشند سرشان به کار خوشان است وبی آزارند. و بهترین مشوق دینداری و بدترین آنها کسانی که میخواهند دیگران را به زور وارد بهشت کنند وچقدر وحشتناک است برخورد با آنها تظاهر وریا وخشونت در رفتارشان موج میزند
گویا وضعیت جامعه ما وضعیت گروه دوم است