کارل پیلمر، چه کسی میتواند بهتر از سالمندان به سؤالات درباره هدف زندگی پاسخ دهد؟ چه کسی بهتر از افرادی که مدت طولانی زندگی کردهاند؟
به
گزارش
فرادید، ده سال پیش، به نقطهای در زندگی حرفهای رسیده بودم که هم
شبیه به یک بنبست و هم یک نقطه عطف بود؛ اما نمیدانستم کدامیک از آنها
پیش رویم است. بیستوپنج سال بهعنوان "متخصص امراض پیری" فعالیت کرده بودم
و همیشه سروکارم با افزایش سن بود. تحقیقهایی با استفاده از مجموعه
دادههای طولی و تجزیهوتحلیلهای آماری پیچیده انجام میدادم. برای بهبود
زندگی سالمندان برنامههای مختلف طراحی و اجرا میکردم. درباره پیر شدن
تدریس و سخنرانی میکردم. دربارهی مسائل سیاسی که بر جامعه سالمندان تأثیر
میگذارد اظهارنظر میکردم.
اما هرگز با افراد مسن حرف نمیزدم.
در
بهترین حالت، افرادی را استخدام میکردم تا با مخاطبان مصاحبه کنند.
"تعامل" من با انسانها تنها با بررسی کدها و تجزیههای آماری بود. افراد
زنده که از زندگی خود ابراز رضایت میکردند یا پرستارانی که از استرس
مراقبت از سالمندان سخن میگفتند، کاملاً از من دور بودند. ناگهان این نیاز
را حس کردم که باید به دنیای خارج بروم و با افرادی هشتاد سال به بالا
صحبت کنم و به حرفهایشان گوش دهم. آنچه شنیدم رویکردم به زندگی را تغییر
داد. شاید برای شما هم اینگونه باشد.
در اتاق سمینار دانشگاه
روبروی دانشجویان امیدوار، مشتاق و مضطرب سال آخری نشستم. چند ماه دیگر از
دانشگاه فارغ التحصیل میشدند. این جلسه را برگزار کرده بودم تا بفهمم این
دانشجویان در مورد شغل و حرفه چه سؤالاتی از بزرگسالان دارند.
حدس
میزدم که میخواهند از استراتژیهای موفقیت، نکاتی برای پیشرفت و داشتن
شغلی پردرآمد بدانند
. به همین خاطر با مطرحشدن اولین سؤال جا خوردم. سؤال
را دانشجویی به نام جاش در رشته "مدیریت مالی" پرسید:
"میخواهم
درباره مسئلهای سؤال کنم که خیلی نگرانم میکند. آیا در زندگی به هدف نیاز
دارم؟ در همه کتابها نوشتهشده به هدف نیاز است، اما من هدفی ندارم. آیا
مشکل از من است؟ و اگر به هدف نیاز داشته باشم چگونه باید به آن برسم؟"
دیگر
دانشجویانِ حاضر نیز با نگرانی سر تکان دادند. آنها همواره به رشد و
پیشرفت تشویق شدهاند؛ کتابهای موفقیت و استراتژیهای شغلی را بلعیدهاند
که بسیاری از آنها بر هدف تأکید دارند. سخنرانان انگیزشی آنها را به
یافتن شور و علاقهای خاص در زندگی تشویق میکنند و میگویند بدون چنین
هدفی شغل موفقی نخواهند داشت. اما زمانی که با آنها حرف زدم، متوجه شدم
این صرفاً یک احساس ناخوشایند در آنها نیست. میترسیدند علاقه و
گرایشهایشان تمام زندگی آنها را در برگیرد و از مسیر اصلی خارجشان کند.
میترسیدند نداشتن هدفی منحصربهفرد و قانعکننده، زندگی آنها را به شکست و
تباهی بکشد.
درعینحال، سالمندان و بزرگان ما در انتهای سفر
زندگی، دیدگاه بسیار متفاوتی درباره هدفدارند. درواقع پیرترین آمریکاییها
(که خود همواره با این سؤال درگیر بودهاند) به شما میگویند که آرام
باشید. میگویند احتمالاً در زندگی چندین هدف خواهید داشت که با گذر زمان
تغییر میکنند.
پیرزنی 87 ساله به نام "مارجوری ویلکاکس" این درس
را به من آموخت. او زندگیاش را صرف توسعه مسکنِ مقرونبهصرفه و ارزان در
آمریکا کرد و به بدترین مناطق و شهرها در آمریکا سفر کرد. او با اشتیاق
زیاد آرزو داشت دنیا را به مکان بهتری تبدیل کند. با سابقه سختی که او
تجربه کرده، انتظار داشتم از هدف بهعنوان اولین لازمهی یک زندگی خوب دفاع
کند.
اما چیز متفاوتی از مارجوری و دیگر سالمندان شنیدم: که تمرکز
ما نباید بر هدف باشد، بلکه باید بر اهداف باشد
. او میگفت که با تغییر
شرایط، علایق و اولویتها، اهدافش نیز تغییر کردند. بهویژه درباره تک هدف
بودن در زندگی هشدار داد:
"کارهای مختلفی انجام خواهید داد. سعی
نکنید همیشه در یک قطار بمانید، زیرا مطمئناً قطار تغییر خواهد کرد. ذهنتان
را باز کنید. این نکته باید در زندگی جوانان اولویت داشته باشد.
انعطافپذیر باشید. با تکیه بر نقاط قوت خود پیش روید و مطمئن باشید شما را
بهجایی که میخواهید میبرند."
بزرگسالان پیشنهاد میکنند تلاش
برای رسیدن به یک هدف را موردبازنگری قرار دهیم و در عوض به دنبال یافتن
مسیر و جهتی کلی باشیم و با انرژی و شجاعت آن را دنبال کنیم. یافتن یک جهت
در زندگی سادهتر و منعطفتر است. زمانه و شرایط تغییر میکنند. تغییر یک
واقعیت است، نه یک استثنا. از دیدگاه سالمندان، یک هدف بزرگ نهتنها
غیرضروری است، بلکه مانع موفق شدن در زندگی حرفهای است. در عوض "جهتگیری"
در زندگی را پیشنهاد میکنند؛ "یک مدلِ مؤثر و کارساز" که شما را در تمام
مراحل زندگی هدایت کند.
اما چگونه میتوانید مسیر و جهت خود در زندگی را پیدا کنید؟
چگونه هدفی متناسب با فاز فعلیِ زندگی خود داشته باشید؟ در این زمینه
مشخصشده که یک تکنیک بسیار باارزش است، ولی اکثر افراد آن را نادیده
میگیرند. اگر در جستجوی مسیر یا هدف هستید، با خودتان در آینده مصاحبه
کنید.
این کار فواید زیادی دارد. تحقیقات نشان داده زمانی که افراد
وادار شوند به جزئیات مربوط به خودشان در آینده فکر کنند، تصمیمگیریهای
مالی بهتر، رفتار نوعدوستانه و انتخابات اخلاقیتری خواهند داشت. اما این
کار دشوار است. پژوهشهای علوم اجتماعی نشان دادند که اکثر افراد با خودشان
در آینده ارتباطی احساس نمیکنند. اینکه بتوان خود را در ده یا بیست سال
آینده تصور کرد تلاش زیادی میبرد. محققان نرمافزاری طراحی کردهاند که
افراد جوان بازتابی از خود در سن 70 یا 80 سالگی را ببینند.
متأسفانه
بازهم نمیتوانید خودِ واقعیتان در آینده را ملاقات کنید. به ذهن تعداد
بسیار کمی از افراد خطور میکند که بهترین راهحل موجود را انجام دهند:
گفتگو با فردی مسن.
در هر دوره از زندگی که مردد هستید و بر سر
دوراهی قرار دارید، به خودتان در آینده رجوع کنید. او باید بسیار پیر باشد.
اگر بیستساله هستید، به سراغ فردی چهلساله نروید. شما به افراد 80 یا 90
ساله نیاز دارید. اگر فردی صدساله پیدا کردید که چهبهتر. این فرد باید
دیدگاهی حاصل از زندگی طولانی داشته باشد.
همچنین باید تا حد ممکن
به تصوری که از خود در آینده دارید نزدیک باشد. حرفه پزشکی را در نظر
دارید؟ پزشکی که عاشق کارش بوده را پیدا کنید. نگرانید که آیا شغلی در صنعت
خدمات مالی شما را راضی میکند؟ فردی را پیدا کنید که میان شغل و
ارزشهایش در زندگی تعادل برقرار کرده و تاکنون بدون هیچ حسرتی زندگی کرده
است. قصد دارید کاری آسان پیشه کنید که وقت کافی برای نقاشی، نویسندگی یا
بازیگری داشته باشید؟ برخی افراد پیر دقیقاً همین کار را کردهاند.
زمانی
که ده سال پیش با این بحران روبرو شدم، نمیدانستم چه کار باید کرد.
بنابراین نزد "هنری" رفتم. هنری که اندامش خمیده شده بود و هر دو گوشش سمعک
داشت، چندان شخصیت تأثیرگذاری به نظر نمیرسید. اما یکی از برجستهترین
روانشناسان تحولی در عصر خود بود و هنوز هم هرروز برای انجام تحقیقات به
دفتر کار خود میرفت. هنری از سنش خجالت میکشد، اما از صحبت با همسرش
فهمیده بودم که بهتازگی 93 ساله شده است. با او ملاقات کردم و سؤالاتم را
پرسیدم. آیا میتوانم ریسک کنم و از انجام مقالات علمی در دانشگاه به نوشتن
کتاب مشغول شوم؟ یک کتاب غیردانشگاهی؟ و اگر این کار را نکنم آیا تمام
عمرم حسرت خواهم خورد؟
او حرف من را با یک کلمه قطع کرد: "بله"
.
درست است؛ اگر این ریسک را نمیکردم حتماً حسرت میخوردم. او به من اطمینان
داد که در این سن، انسان از کارهای نکرده بیشتر از کارهایی که کرده افسوس
میخورد. بنابراین از کامپیوتر و نرمافزارهای آماری فاصله گرفتم و به
تحقیق درباره "خردِ کاربردی" سالمندان پرداختم. ده سال فعالیت، دو هزار
مصاحبه و دو کتاب. سرخورده نشدم.
گاهی اوقات مسائل آنقدر که به
نظر میرسد پیچیده نیستند. در زمان شروع کار تحقیقاتیام، کتابهای زیادی
خواندم که قول میدادند در پیدا کردن هدف زندگی به من کمک کنند. اما به این
نتیجه رسیدم که زندگی بسیار سادهتر از این حرفها است.
چرا با
فعالیتی به قدمت نسل بشر شروع نکنیم: نظرخواهی از پیرترین فردی که
میشناسیم. زیرا این افراد چیزی دارند که ما نداریم: زندگی کردهاند.
تجاربی دارند که ما نداریم. این افراد بهخوبی میدانند برای یافتن مسیر
خود در زندگی چه چیزی جواب میدهد و چه چیزی کارساز نیست. امکان ندارد یک
فرد جوان چنین مسائلی را بداند. بینش افراد مسن میتواند دنیایی از تغییرات
در ما ایجاد کند. پس شخصی را پیدا کنید که بازتابی از شما در آینده باشد و
درباره مسیر زندگیتان از او سؤال کنید- پشیمان نمیشوید.
منبع: ایان
لطفا کتاب همین مقاله رو معرفی کنید