روزنامه اعتماد در مصاحبه خود با محمد مسجد جامعی سفیر اسبق ایران در مراکش نوشت:
دباره تحولات پرشتاب خاورميانه گفتوگويي با حجتالاسلام والمسلمين محمد مسجدجامعي، استاد دانشكده روابط بينالملل و سفير اسبق ايران در مراكش داشتهايم كه مشروح آن را در ادامه ميخوانيم.
روابط ايران و مراكش، هميشه روابطي عادي و معمول بود و حتي اين روابط در دولت اصلاحات به اوج رسيد اما در سال 1387، روابط ايران و مراكش به صورت يك طرفه قطع ميشود. چرا رباط با وجود ارتقاي روابط با تهران، عطاي روابط را به لقايش بخشيد؟
شايد مراكش براي ايران از نظر اهميت، كشوري درجه دوم باشد ولي كشور پيچيدهاي است و تنظيم رابطه با او، مشكلات خاص خود را دارد. اين پيچيدگي تنها در مورد ايران نيست بلكه شامل بسياري از كشورها ميشود كه آنها نيز به اين پيچيدگي اعتراف ميكنند بنابراين جهت ادامه روابط خوب با مراكش، بايد مسائل فراواني مدنظر قرار گيرد تا اين رابطه متعادل باشد.
حتي كشورهاي اروپايي كه قاعدتا بايد رابطه بدون تنشي را با رباط داشته باشند، آنها نيز به اين مساله اذعان داشتند و تنظيم رابطه با مراكش را نيازمند رعايت حساسيتها و ظرافتهاي زيادي ميدانستند. مثلا اين مساله از سوي سفيران آلمان، سوئد، كانادا و بلژيك بيان ميشد. اين موضوع كشورهاي عربي را هم در برميگرفت. هنگام سفارتم در اين كشور، شيخالسفرا، سفير امارات بود كه حدود بيست و چند سال در آنجا حضور داشت. او نيز به اين مساله اشاره ميكرد و در نخستين ملاقاتم با وي صريحا بدان تاكيد كرد.
چقدر تنش ميان ايران و عربستان در قطع رابطه يكجانبه با تهران از سوي رباط موثر بود؟
ارتباط چنداني ميان اين دو وجود ندارد. مساله بحرين بهانهاي بود كه براساس آن، قطع روابط از سوي مراكش صورت گرفت. ما درباره بحرين حرفي را زده بوديم كه واكنش آنها در حمايت از بحرين را به همراه داشت. اين موضع آنها مورد انتقاد ايران قرار گرفت و همين مساله موجب قطع روابط شد. اين مساله بيشتر بهانه بود و مراكشيها به دلايل مختلف درصدد كاهش روابط با ايران بودند و ارتباطي به عربستان نداشت.
آنها مدتي قبل از قطع رابطه سفير شناختهشدهشان در تهران، محمد الوفا، را به برزيل منتقل كردند و سفير جديدي هم معرفي نكردند. با سفير سعودي در مراكش بسيار نزديك بودم. بن خوجه، سفير عربستان در مراكش بود كه فرد اديب و دانشمند و اصالتا بخارايي بود و سپس سفيرشان در لبنان و بعد از آن وزير ارتباطات سعودي شد و تا همين اواخر اين مسووليت را برعهده گذاشت. بعد از او نيز با سفير بعدي عربستان هم رابطه بسيار خوبي داشتم. درباره قطع روابط تهران و رباط، قاطعانه بايد گفت هيچ شاهدي مربوط به اينكه رياض در قطع رابطه مراكش با ما اثرگذار باشد، وجود ندارد.
پس از شش سال دو كشور براي احياي روابط با يكديگر توافق كردند. چه مسائلي موجب شد تا دو كشور مجددا به احياي روابط علاقهمند شوند؟
هرچند مراكش براي ايران كشوري با اهميت درجه دوم است ولي ايران خود كشور مهمي است؛ مضافا اينكه ايران شريك اقتصادي مهمي براي مراكش محسوب ميشود. در پايان ماموريتم، مبادلات تجاري دو كشور به 650 ميليون دلار در سال ارتقا يافته بود كه در ابتداي آن، كمتر از 100 ميليون دلار بود كه بخش مهم آن، به صادرات نفت ما مربوط ميشد.
ايران در آن ايام، ماهانه يك ميليون تن نفت به مراكش ميفروخت و اين فروش هم براساس سندي بود كه در دوران ماموريتم به امضا رسيد. شركتي به نام سامير در مراكش هست كه نفت اين كشور را تامين ميكند كه قرارداد را امضا كرد. مراكش از مهمترين توليدكنندگان فسفات محسوب ميشود. ايران در آن زمان از مراكش فسفات ميخريد. كشتيراني جمهوري اسلامي ايران براي مراكشيها، فسفاتشان را در منطقه توزيع ميكرد.
همچنين مراكش از منطقه اوره ميخريد كه توسط كشتيراني ما به مراكش حمل ميشد. به عبارتي، حدود 30 تا 40 ميليون دلار ايران براي مراكش حمل بار ميكرد. مجموع اين مسائل موجب ميشود كه ايران يك هدف اقتصادي مهم براي مراكش باشد. از سويي، مراكش در برخي مسائل نيازمند به حمايت ايران يا حداقل، سياست متوازن و بيطرفانه ايران است.
مثلا در كجا؟
اين مساله به ويژه درخصوص مساله صحرا نمود مييابد. ايران رابطه بسيار خوبي با الجزاير داشته و دارد. روابط تهران و رباط هيچگاه به سطح روابط ايران و الجزاير نرسيده است. الجزايريها طرفدار جبهه پوليساريو و مساله صحرا هستند ولي مراكشيها، آن را قبول ندارند. همين مساله موجب ميشود تا موضع تهران براي رباط، موضع مهمي باشد. از سويي، رابطه با ايران، يك نوع توازن در روابط اين كشور با كشورهاي منطقه مخصوصا كشورهاي حاشيه خليج فارس ايجاد ميكند.
شما گفته بوديد كه مراكش با اعزام سفير به ايران، محترمانه درصدد فاصلهگيري از عربستان سعودي است. چه مسائلي موجب شده است تا آنها به دنبال فاصله گرفتن از متحد سنتيشان باشند؟
مراكش از متحدين شوراي همكاري خليج فارس و بهويژه عربستان است ولي در عالم سياست، همه بازيگران تلاش ميكنند براي بهرهبرداري هرچه بيشتر، از همه امكانات استفاده كنند. در اين چارچوب، ايران كشوري است كه رابطه با او ميتواند دست مراكشيها را براي بهرهبرداري بهتر و بيشتر از شوراي همكاري خليج فارس بازتر كند.
پس شما ارتباط با ايران از سوي مراكش را، اقدامي تاكتيكي و براي گرفتن امتيازات بيشتر ميدانيد؟
بله. يكي از دلايل اصلي – و نه همه آن - برقراري اين رابطه، همين مساله است زيرا اصولا اين كشور، كشوري متفاوت با كشورهاي ديگر عربي و حتي تونس است. به سخن ديگر، مراكش همواره تلاش ميكند تعادلي در روابط خارجياش و به ويژه مناسبات سياسي و اقتصادياش با اروپا و منطقه خليج فارس برقرار كند. در مراكش دو گروه از نخبگان و تصميمسازان وجود دارند؛ گروه نخست، گروهي هستند كه تمايل دارند مراكش به سمت و سوي اروپا كشيده شود و ميگويند متحد كنوني و آينده ما اروپا است. در مقابل، عدهاي هم هستند كه ميگويند لازم است تا ما به كشورهاي ثروتمند عربي نزديك شويم.
اين مسالهاي است در ميان نخبگان فكري، فرهنگي و رسانهاي اين كشور. با اين وجود، مراكش در سياست خارجي خود به عكس اردن كه كاملا در خدمت كشورهاي شوراي همكاري خليج فارس است، مناسباتش را با آنها متعادل نگاه ميدارد. يكي از وجوه اين تعادل، رابطه با ايران است كه ميتواند قدرت مانور بيشتري به مراكشيها بدهد.
تا چه اندازه ميتوان گفت انتخابات اخير در مراكش موجب شده تا يك دولتي بر سركار بيايد كه بيشتر به اروپا نگاه ميكند تا اعراب و از رهگذر نگاه به اروپا، توجهش به تهران هم جلب شده است...
چنان كه گفتم در نهايت سياستي كه در قبال اروپا يا كشورهاي عربي و شوراي همكاري اعمال ميشود، هر دو قسمت را مدنظر دارد و سعي ميكند سياست متوازني داشته باشد. درباره تغيير دولت در مراكش هم بايد بگويم كه آنقدر كه تغيير دولت در ايران در تغيير سياست خارجي دولتها موثر است، تغيير دولت در مراكش به اين اندازه سياست خارجي را تغيير نميدهد. بعد از آنكه حزب عدالت و توسعه كه حزبي اسلامي است، در انتخابات پارلماني مراكش پيروز شد و دولت را تشكيل داد، سياست خارجي اين كشور با سياست خارجي قبل از اين دولت، تفاوت چنداني پيدا نكرد.
به سخن ديگر، سياست خارجي مراكش تحت تاثير رفت و آمد دولتها هرچند با گرايشهاي مختلف، نيست و اما اينكه چه هست و چگونه شكل ميگيرد بحث ديگري است.
چقدر تضعيف جايگاه رياض در تغيير نوع نگاه رباط به ايران و عربستان موثر بوده است؟
اين عامل را در فاصلهگيري از رياض و گرايش به ايران موثر ميدانم. عربستان با خط مشياي كه در پيش گرفته است دوستان خود را به نوعي در بن بست قرار داده است و آنها را وادار ميكند تا نشان بدهند در همه عرصهها و زمينهها، همراه و متحد اين كشور نيستند.
مراكش در ائتلاف ضدتروريسم و همچنين ائتلاف عليه يمن حضور دارد. نوع همكاريهاي مراكش و عربستان درخصوص مبارزه با تروريسم و جنگ يمن چه تفاوتهايي پيدا كردهاست؟
در حال حاضر اولا عربستان مهمترين حامي گروههاي تروريستي است و كم و بيش همگان بدان اعتراف دارند. اما اطلاعات مربوط به ميزان حضور مراكش در جنگ يمن و ميزان همكاريهايش با رياض محرمانه است. در اوايل جنگ عليه يمن، يك جنگنده اف 16 مراكشي سقوط كرد و خلبانش نيز كشته شد. ظاهرا ميزان مشاركت مراكش در ماههاي اخير در جنگ عليه يمن بسيار كاهش يافته است. البته در اين باره منبع موثقي ندارم بلكه با توجه به برآوردي است كه از مجموع شواهد و قراين ميتوان بدان رسيد.
پس از آنكه عربستان از جانب يونيسف متهم به كشتار كودكان و نقض حقوق بشر شد و دبيركل سازمان ملل نيز بر اثر تهديد عربستان در قطع حمايتهاي مالياش مجبور شد تا نام اين كشور را از ليست ناقضان حقوق كودك خارج كند، متحدان عربستان در جنگ عليه يمن سعي كردند تا فاصلهشان را از رياض و اقدامات سعودي عليه يمن، بيشتر كنند. اين مساله مختص به مراكش نيست و حتي برخي كشورهاي شوراي همكاري خليج فارس را نيز شامل ميشود.
آيا سوريه و تحولات منطقهاي ميتواند عاملي براي كاهش فاصله و نزديكي ميان ايران و مصر باشد؟
مشكلي كه در ايران وجود دارد، آن است كه افكار عمومي علاقهمند است تا رابطه ايران با كشورهاي ديگر بهبود يابد و در اين مسير، به ظرفيتها، محدوديتها و موانع آن فكر نميكند. مصر يكي از همين كشورها است و شايد اين نوع نگاه به قاهره بيش از ساير كشورهاي ديگر باشد زيرا اصولا ايرانيها از هر گروه و جناحي كه باشند، به دلايل بعضا قابل فهم و بعضا غير قابل فهم به اين كشور گرايشاتي دارند. با اين وجود، واقعيت آن است كه مصر به عنوان يك كشور و نه به عنوان رژيم، مصالح و منافعش در موارد متعددي با مصالح و منافع ايران، يا در رقابت است يا حتي در تعارض.
اين رقابتها و آن تعارضات كجاست؟
رقابت تهران و قاهره آنجاست كه ايران علاقهمند است تا سخنگوي جهان اسلام باشد و مصريها اين مساله را برنميتابند. اما تعارض منافع و مصالح ايران و مصر از مصالح و منافع بسيار پيچيده و مختلف مصر به عنوان كشوري كه در راس جهان عرب قرار دارد و ميتواند نقطه اتكاي كشورهاي عربي به ويژه كشورهاي عضو شوراي همكاري خليج فارس باشد، نشات ميگيرد.
اين مساله دقيقا در تضاد با ايران است. مصر در صورتي ميتواند براي كشورهاي حاشيه خليج فارس و به طور كلي جهان عرب مهم، اطمينانبخش و الهامبخش باشد كه بگويد من از شما در برابر آنچه توسط آنان توسعه طلبي ايران ناميده ميشود، بدون قيد و شرط حمايت ميكنم. البته موارد ديگري نيز وجود دارد. بنابراين اقتضائات ژئوپولتيكي كشوري مانند مصر با شرايطي كه بر آن حاكم است و فارغ از آنكه چه رژيمي در اين كشور حاكم است، در حالت طبيعي در تعارض و بعضا رقابت با ايران است. پس روابط تهران و قاهره هيچگاه از حد معيني جلوتر نميرود و نميتواند برود.
زيرا منافع مصر اين مساله را ايجاب نميكند. منافع مصر در بسياري از زمينهها در تعارض با ايران است و نه در رفاقت با ايران. در شرايط موجود، مصر براي نزديكي به اين كشورها و استفاده از منافع ناشي از اين نزديكي، نخست بايد ادعاي كشورهاي عربي مبني بر خطر ايران را تاييد كند – كماآنكه در نامه 11 كشور عربي به شوراي امنيت اين كار را هم كرد – و دوم آنكه به اين كشورها بگويد در مقابل خطر ايران، از شما حمايت ميكنم. اگر قرار باشد مناسبات تهران و قاهره ارتقا يابد، ديگر مصريها نميتوانند از اين نوع حرفها بزنند و ديگر نميتوانند بگويند در مقابل توسعهطلبي ايران از شما دفاع ميكنيم. در واقع، ايران يك برگ برنده بزرگي است براي مصر در سياستهاي منطقهاياش و حتي سياست عربياش.
درخصوص سوريه و تحولات منطقهاي، تهران و قاهره نگاههايي تقريبا مشابه دارند. حتي مساله سوريه افزايش اختلافات رياض و قاهره را در پي داشته و سعوديها كمكهايشان را به مصر قطع كردهاند. اين مساله تا چه اندازه ميتواند در روند مناسبات دو كشور تسهيل ايجاد كند؟
تنش ميان رياض و قاهره، دلايل خاص خود را دارد ولي ايران آخرين كشوري است كه مصر بخواهد رابطهاش را با آن ارتقاي جدي ببخشد.
كشورهايي كه مصر ميتواند براي بهبود رابطه با آنها، نياز به ارتقا روابط با ايران نداشته باشد، چه كشورهايي هستند؟
كشورهاي مختلفي هستند كه هر كدام از آنها دلايل خاص خود را دارند. اتيوپي و حتي تركيه و قطر و تا حدودي سودان جنوبي و سودان از اين دست كشورها هستند.
چگونه است كه مصر حاضر ميشود با رقيب ايدئولوژيكش تنشزدايي كند ولي ايران آخرين گزينه ميشود؟
ايران واقعا آخرين كشوري است كه مصر اراده جدي براي عاديسازي و ارتقاي روابط با آن خواهد داشت. من منكر اختلافات ميان مصر با كشورهاي ديگر مانند تركيه و قطر و شكست ميانجيگري براي عاديسازي روابط ميان اين كشورها نيستم ولي اگر اراده حل اختلافات از سوي مصريها پديدار شود، آنها قطعا نخست به سراغ كشورهاي ديگري ميروند تا ايران.
چه مسائلي موجب حمايت دولت السيسي از دولت بشار اسد و دوري آنها از عربستان شده است؟
سياست سعوديها در خصوص سوريه ملغمهاي از سياست و تعصب ديني است. به سخن ديگر، رابطه رياض و دمشق به دليل ماهيت ترقيخواهانه رژيم سوريه - به تعبير عربها- از گذشته خيلي گرم نبوده است. اصولا رابطه عربستان با مصر زمان جمال عبدالناصر هم عموما گرم نبود و در بيشتر اوقات حالتي خصمانه داشت. زماني هم كه سخن از وحدت مصر و سوريه در اواخر دهه پنجاه، به ميان ميآيد، سعودي با آن شديدا مخالفت كرد. اصولا عربستان با كشورهاي ترقيخواه عرب در معناي دهه شصت و هفتاد ميلادي آن، خوب نبوده است.
البته بعد از ناصر، سادات بر سركار ميآيد كه سياست متفاوتي را در پيش ميگيرد كه از رهگذر آن، روابط قاهره و رياض گرم ميشود و در دوران مبارك گسترش مييابد اما در سوريه، شاهد حضور سادات و مبارك نبوديم و حكومت خاندان اسد ادامه پيدا ميكند. بنابراين به صورت سنتي، رابطه عربستان با اين كشور گرم و فعال نبوده است. در تحولات اخير، سياست عربستان به ميزان بسيار زيادي تحت تاثير تعصبات وهابي و سلفي قرار گرفت تا منفعتگرايي و واقعيتگرايي سياسي.
به معناي ديگر، دولتمردان عربستان تحت تاثير گروههاي وهابي كه ضد سوري هستند، قرار گرفتهاند زيرا از نظر آنها رژيم حاكم بر سوريه، علوي است. اين مساله، بستر اصلي سياست عربستان در قبال سوريه است در حالي كه مصر چنين نگاهي ندارد. البته مصر چنين نگاهي را در زمان دولت مرسي نسبت به سوريه داشت كه مبتني بر تعصبات ضد علوي و با بستري اخواني بود و همين مساله موجب شد تا رييسجمهور وقت در يك سخنراني قطع رابطه مصر با سوريه را اعلام كند. بعد از مرسي، مصر هم به عنوان كشور و هم رژيم حاكم بر آن، براساس مصالح و منافعي كه تعصبات ضد طايفهاي و ضد فرقهاي در آن معناي چنداني ندارد، سياستهايش تعيين ميشود.
البته در ابتدا دولت السيسي نميتوانست صريحا موضع بگيرد، چون به كشورهاي جنوبي خليج فارس و كمكهاي مالي و غيرمالي آنها نياز داشت و همين مساله موجب ميشد تا او امكان بيان منوياتش را نداشته باشد.
بيان اين نظرات از سوي مصر، به معناي كاهش وابستگي مصر به اين كشورها است؟
هماينك شرايط مصر نسبت به گذشته تفاوت پيدا كرده است و بنابراين سياستهايش را براساس مصالح و منافع خود و بدون سانسور كردن نظراتش ميتواند بيان كند.
شرايط جديد مصر چيست؟ اقتصاد اين كشور بهشدت ورشكسته است و حتي گاهي ميشنويم نان در مصر پيدا هم نميشود...
حسنين هيكل قبل از فوتش صريحا در مصاحبههايش ميگفت كه مصر بايد از رژيم سوريه حمايت كند و مصر نبايد در ائتلاف ضد يمن شركت كند. بنابراين آن درك در طبقه روشنفكر و تاثيرگذار در مصر وجود داشت هرچند تا اين اواخر امكان بروز نداشت. از سويي، رژيم السيسي نسبت به گذشته از نظر داخلي تثبيت شده است و اخوانيها نسبت به گذشته منزويتر شدهاند. حتي آنها منفعل هم شدهاند و مايل به نوعي مصالحه با رژيم حاكم هستند.
پس دولت در موقعيت بهتري نسبت گذشته قرار دارد و متزلزل نيست. نكته دوم آن است كه عربستان دچار مشكلات اقتصادي و سياسي ناشي از جنگ يمن شده و اگر هم درصدد كمك به مصر باشد، آن كمكها همانند كمكهايي كه در ابتداي دولت السيسي بود، نيست. امارات به كمكهايش ادامه ميدهد ولي عربستان اين امكان را ندارد و در آينده اين امكان كمك نسبت به امروز نيز كمتر خواهد شد. مصريها از اين مساله آگاه هستند.
اگر انصاف بدهيم، تعداد انديشمندان و متخصصان آگاه مصري نسبت به هر كشور ديگر عربي بيشتر است. آنها به خوبي ميدانند عربستان در آينده شرايط دشواري خواهد داشت و اگر هم بخواهد، تواني براي كمك كردن ندارد. مساله سوم در اين واقعيت نهفته است كه دولت السيسي نسبت به گذشته از مقبوليت بيشتري در صحنه بينالمللي و در ميان كشورهاي اروپايي برخوردار است و حتي ترامپ نيز از السيسي تجليل كرد.
حدود يك ماه پيش براي شركت در كنفرانسي در دانشگاه پيزاي ايتاليا دعوت شدم كه عمروموسي، دبيركل سابق اتحاديه عرب و وزير خارجه اسبق مصر هم شركت داشت. از فضاي كنفرانس كاملا ملموس بود كه مصر موقعيت متفاوتي نسبت به گذشته پيدا كرده بود. خانمي كه مسووليت اداره نشست خاورميانه را داشت قبل از شروع مباحث صريحا گفت از نظر ما مساله جوان ايتاليايي در مصر تمام شده است و ربطي به دولت ندارد.
حال آنكه قبلا رابطه دو كشور به سبب اين حادثه متشنج شده بود. اين خانم قبلا رياست كميسيون سياست خارجي پارلمان را برعهده داشت. از طرفي، رابطه روسيه و مصر به سوي توسعه و تعميق در اين سالها حركت كرده است. مجموع اين شرايط، مصر را نسبت به سالهاي ابتدايي روي كار آمدن السيسي بينيازتر كرده است؛ مضافا عربستان نسبت به سالهاي ابتدايي انقلابهاي عربي ناتوانتر هم شده است. اين ناتواني فقط اقتصادي نيست بلكه حيثيتي هم است بنابراين براي مصر جاذبه گذشته را ندارد.
در ماههاي اخير پالسهاي مصر به ايران افزايش يافته و اين مساله دور از چشم عربستان نيست. فكر ميكنيد سقف تحمل رياض كجاست؟
تا آنجايي كه علامتهاي مصر منجر به حالتي در عربستان شود كه قاهره را بيشتر تحويل بگيرند، اين علامت دادنها ادامه پيدا ميكند ولي اينكه تصور كنيم مصر به قيمت در كنار ايران قرار گرفتن، از اين ادعا كه ايران تهديد منطقهاي است و از اين ادعا كه در برابر توسعهطلبيهاي ايران از شما حمايت ميكنيم، كوتاه ميآيد، هيچگاه اين كار را نخواهد كرد.
تهران و رياض از يك سال گذشته روابطشان قطع شده و تنشهاي ميان آن دو كشور روز به روز در حال افزايش يافتن است. چرا اين تنشها در حال افزايش يافتن هستند؟
متاسفانه ايران و عربستان عملا به دو قطب در منطقهاي آكنده از اختلافات و رقابتهاي مختلف قومي، مذهبي و سياسي و طائفي تبديل شدهاند. البته واقعيت اين است كه ايران به دنبال افزايش تنشها نبوده و اين افزايش تنشها و اختلافات از سوي عربستان سعودي كليد زده شده است. اينگونه هم نبوده است كه ايران تصميم به هژمون شدن و در راس قرار گرفتن، بگيرد. مجموعهاي از تحولات موجب شده تا ايران به راس بودن كشانده شود، بدون آنكه تصميم خاصي براي آن داشته باشد. اين افزايش ظرفيت و توان اثرگذاري ايران موجب افزايش هراس از سوي طرفهاي مقابل شده و به همين علت آنها تلاش ميكنند تا اين توان را محدود كنند.
چرا رويكرد تعاملي دولت يازدهم توانست با غرب درباره بحران هستهاي به سرانجام برسد ولي با عربستان درخصوص مسائل منطقهاي خير؟
همانطور كه گفتم مشكل بين تهران و رياض هماكنون ناشي از آن است كه عملا آنها ايران را به جنگي ناخواسته كشاندهاند. بعد از آنكه دولت يازدهم مديريت امور را برعهده گرفت، با توجه به شرايط ايجاد شده در ايران، رييسجمهور در نخستين مصاحبه خود گفت كه ميخواهد با همسايگان و مخصوصا همسايگان جنوبي رابطهاي متوازن، خوب، فعال و محترمانه و مبتني بر منافع متقابل داشته باشد و صريحا از عربستان نام برد.
اين موضوع را هم ايشان و هم آقاي ظريف، بارها تكرار كردند. اما عربستان در مجموع خواهان رويارويي سياسي و تبليغاتي بود و كاري نماند كه بتواند انجام دهد و انجام نداد. شايد تنها اشتباهي كه از سوي اين طرف انجام شد، حمله به سفارت و كنسولگري آنها در تهران و مشهد بود و همين مساله، به آنها بهانه داد. به جز آن هيچ مساله منفي ديگري كه ايران شروعكننده باشد يا خواهان متشنج شدن رابطه باشد، وجود ندارد. با اين وجود، ايران خواهان رابطهاي خوب و مسالمتآميز با سعودي است و آنها هستند كه به رويكرد مثبت ايران، پاسخ مثبت ندادهاند.
چقدر فكر ميكنيد سياستهاي دولتهاي نهم و دهم در ايجاد و افزايش تنشها موثر بوده است؟
نميخواهم آن اشتباهات را انكار كنم ولي واقعيت اين است كه سياست موجود عربستان با ايران بيش از آنكه ناشي از مسائلي باشد كه به آنها اشاره ميكنيد، ناشي از تفكر جديدي است كه در سالهاي اخير به وجود آمده است. شما مشاهده ميكنيد كه تصميمسازان و افراد جديدي در راس حكومت در عربستان قرار گرفتهاند كه رويكرد تندي هم دارند.
يك نمونه از اين مقامها محمد بن سلمان است. او جواني سي و چند ساله است كه هر چند وي در ظاهر تصميمگيريها ديده ميشود اما چنين نيست كه او به تنهايي تصميمساز باشد بلكه مجموعهاي از افراد پشت او و تصميمهاي او هستند و با كمك اين مجموعه است كه او حرف ميزند و عمل ميكند و برنامه ميدهد و خط مشي تعيين ميكند. بخش تصميمساز و تصميمگير عربستان طي سالهاي اخير ذهنيت جديدي پيدا كردهاند كه در اين ذهنيت، آنها به دنبال نقشآفريني هستند. اين ذهنيت در مقابل سياستهاي پيشين گذشته است.
عربستان در گذشته سياست فعالي در منطقه نداشت ولي تحولاتي مانند سقوط صدام، وقوع انقلابهاي عربي، حل مساله هستهاي ايران و افزايش نقش ژئوپولتيكي ايران و ايجاد اين احساس كه امريكا ديگر پشت آنها نيست، در شكلگيري اين تفكر جديد و قدرت يافتن آن تاثير داشته است.
ايران در زمان جنگ هم با عربستان مشكل داشت و قطع رابطه كرده بوديم ولي سياست تنشزدايي دولت سازندگي و اصلاحات موجب شد تا رابطه تهران و رياض به بهترين سطح خود پس از انقلاب برسد. آيا آن سياست در اين دوران هم كارزار نيست؟
عربستان امروز عربستان دهه 90 يا حتي عربستان 10 سال قبل نيست. ما الان با كشوري روبهرو هستيم كه به يك كشور راديكال تبديل شده است. آن چيزي هم كه قبلا موجب بهبود و اصلاح روابط شد نه سياست تنشزدايي ايران بلكه اشغال كويت توسط عراق و اعلام بيطرفي ايران نسبت به آن مساله بود. همسايگان جنوبي ميترسيدند كه ايران در اين ماجرا رويكرد ديگري داشته باشند اما وقتي سياست ايران را مشاهده كردند آن مساله موجب شد تا ديدشان و به ويژه نگاه عربستان درمورد ايران تغيير يابد.
دونالد ترامپ به عنوان رييسجمهور امريكا برگزيده شده است. فكر ميكنيد در دوران او مناسبات ميان امريكا با كشورهاي عربي چگونه خواهد شد؟
مطمئنا متشنجتر از از روابطي خواهد بود كه اگر خانم كلينتون انتخاب ميشد. ترامپ شخصا عليه آنها است، اگر چه قدرت، محدوديتها و الزامات خود را دارد و لابي سعودي بسيار فعال است و بسيار هزينه ميكند و اسرائيليها هم پشتيبان آنها هستند.
با روي كار آمدن ترامپ، كشورهاي عضو شوراي همكاري خليج فارس با رهبري عربستان درصدد امنيتي ساختن پرونده ايران با ادعاي توسعهطلبي ايران و دخالت در امور كشورهاي عربي هستند.
فكر ميكنيد تا چه اندازه اين پروژه آنها مورد توجه رييسجمهور جديد امريكا قرار بگيرد؟
لازم است در برابر اقدام اين كشورها، كارهايي هم از سوي ما صورت بگيرد؛ مثلا ضروري است وزارت امور خارجه، سفيران آن كشورها در تهران را احضار بكند و از آنها بخواهد توضيح بدهند كه چرا كشورهايشان اين نامه را امضا كردهاند.
مدارك و شواهد خود را ارايه دهند. سكوت در برابر اقداماتي از اين دست نه تنها ميتواند به معناي تاييد اقدام كشورهاي مقابل باشد بلكه موجب ميشود تا طرف مقابل اقدامات بيشتري هم انجام دهد. حتي لازم است ايران نامهاي را براساس شواهد و اسناد در رد نامه مذكور به محلي كه ارسال شده است، بفرستد و از دبيرخانه سازمان ملل بخواهد اين نامه را به عنوان سند ثبت كند. مشكل بزرگ ديگر ما، مشكل رسانهاي ما است.
متاسفانه دست طرف مقابل در اين باره از ما به مراتب بازتر است. لازم است تا رسانههاي برونمرزي ايران فعال شوند، توضيح دهند، استدلال كنند و در برابر موج تبليغاتي رسانههاي عربي قرار بگيرند چون اين بيتحركي منجر به زيادهخواهي و زيادهطلبي بيشتر طرف مقابل ميشود. اگر ما اقدامات لازم سياسي و حقوقي را انجام دهيم، موثر واقع ميشود. اصولا اين كشورها در مقابل سكوت ما افراطيتر و جسورتر ميشوند. ولي هنگامي كه واكنش نشان ميدهيد، در همان قدم نخست ميايستند و به همين علت لازم است با اقداماتي از تندروي بيشتر آنها جلوگيري شود و آنها را به عقب بازگردانيم.
فكر ميكنم بخش زيادي از اقدامات اين كشورها درباره ايران، به دليل سكوت و بيتحركي ما است.
برخيها معتقدند كه يكي از علل عدم بهبود مناسبات ايران با كشورهاي عربي آن است كه در تهران هم يك جمعبندي نهايي در اين باره نشده است و هر كسي و هر نهادي يك نظر را دارد و براساس همان نظر كار ميكند و كشورهاي عربي به جاي يك صدا، از ايران با چند صدا روبهرو هستند. تا چه اندازه با اين مساله موافق هستيد؟
اين نظر را قبول ندارم. كساني كه اين تحليل را دارند اصولا عربها را نميشناسند. عربهايي كه در حال حاضر در برابر ايران هستند، ذهنيت و فكر و كيفيت شكلگيري سياست خارجيشان درباره ايران براي حل مساله نيست كه بخواهند تنشزدايي كنند.
اصولا حرف اين كشورها مقابله با ايران است. البته منكر اين مسالهاي كه اشاره كرديد نيستم، ولي تفاوت در مواضع و چندصدايي در طرف مقابل به مراتب بيش از طرف ما است. برخي از مقامات اين كشورها به بدترين شكل ممكن به ايران، مردم و مسوولان ايراني ناسزا ميگويند، به مراتب بيش از آنچه در بين ما وجود دارد، كه البته در داخل كشور انعكاس نمييابد. اما كوچكترين سخن ما اگر چه از جانب افراد عادي هم بيان شود، آنها با آب و تاب و احيانا به شكلي اغراق آميز نقل كرده و براساس آن تبليغ ميكنند.