امروز ونزوئلا مرد بیمار آمریکای لاتین است و زیر فشارها و کمبودها از غذا گرفته تا دستمال توالت، دارو و اعمال محدودیت بر آزادیهای مدنی کمر خم کرده است. شورش و غارت به امری روزمره تبدیل شده زیرا مردم گرسنه ناامید شدهاند در حالی که نخبگان انقلابی زندگی اشرافی دارند و هر از گاهی به نیروهای تحت امر دستور میدهند تا به سوی مردم ناامید و غرق در گرسنگی گاز اشکآور شلیک کنند. به گزارش بنیاد کارنگی تا همین اواخر، رژیمی که هوگو چاوز پایهگذاری کرد برای ترقیخواهان جهان نوعی شیفتگی فراهم کرده بود.
امروز که این کشور هر چه بیشتر غرق در پیچیدهترین بحران سیاسی و اقتصادی نیمکره غربی میشود، این مساله بیشتر احساس میشود که زمان آن فرا رسیده که پرسشهای سختی در مورد این مساله بپرسیم که چگونه این رژیم توانسته این همه مدت بسیاری از ناظران بینالمللی را بفریبد.
چاوز هم بهعنوان یک رویای مترقیانه که باعث شد صدای فقرا شنیده شود مورد تحسین بود و هم بهعنوان یک دلقک سیاسی که طرد میشد. واقعیت پیچیدهتر از آن بود: چاوز پیشگام یک راهکار جدید بود در مورد اینکه چگونه مورد تحسین جهانی قرار بگیرد حتی زمانی که نهادهای دموکراتیک را با حیلهگری از درون تهی میکرد. گام اول دستکاری استادانه در انتخابات بود. چاوز خیلی زود فهمید تا زمانی که قدرت را در دست داشته باشد و پیروز انتخابات باشد، هیچکس خارج از ونزوئلا سوال زیادی از او در مورد اینکه با قدرت خود در دوران گذار چه کرد نمیپرسد. بنابراین، او در هنر متناقض نابودی دموکراسی در انتخابات استاد بود.
ونزوئلاییها از سال 1999به این سو 19 بار پای صندوقهای رای رفتهاند و چاوز و حامیانش 17 بار در این انتخابات پیروز شدند. رژیم با خرید مقامهای جیرهخوار حامی دولت و با ایجاد شبکهای از حامیان نان به نرخ روز و با تهدید و ارعاب و حاشیهنشین کردن مخالفان، پیروزی را از آن خود کرد. این روش برای بیش از یک دهه کارگر افتاد تا زمانی که دیگر کارآیی خود را از دست داد.
پس از هر انتخابات، بخش کوچکی از قانون اساسی بریده میشد: دادگاهها و نهادهای نظارتی با حامیان پر میشدند، کنترل و توازن از میان میرفت و آزادیهای اساسی نیز با فرسایش مواجه میشد. کلید، در سیل دلارهای نفتی بود که طی رونق نفتی 2003 تا 2014 به این کشور سرازیر میشد. رونق مصرف کالاهای وارداتی توهم یک هارمونی را ایجاد کرد و این در حالی بود که اقتصاد در حال از هم پاشیده شدن بود. در واقع، افزایش واردات کالاهای مصرفی تنها یک پوشش بود در حالی که در عمق، اقتصاد در حال از هم گسستن بود.
«موسه نعیم» از بنیاد کارنگی معتقد است وقتی قیمت نفت سقوط کرد این توهم به پایان رسید و دولت به طرح B روی آورد: برگزاری انتخابات که تقریبا قدرت را از تمام موسساتی که کنترل آنها را از دست داده بود، گرفته بود. وقتی کاراکاس یک شهردار مخالف را انتخاب کرد، قدرت را از او سلب کردند و در نهایت وی را روانه زندان کردند. وقتی رایدهندگان به شکلی شیطنتآمیز اکثریت دوسوم را در مجلس ملی به اپوزیسیون دادند، یک دادگاه عالی تازه شکل گرفته تلاش کرد تا اقدامات این مجلس را براندازد. باور دولت به دموکراسی تا زمانی بود که اکثریت را در دست داشت. همین که این اکثریت از دست میرفت و دولت خود را در اقلیت میدید دیگر اثری از دموکراسی وجود نداشت.
یک چیز مشابه هم در مورد رسانهها رخ داد. دولت دریافت که تعطیلی رسانههای مخالف هزینه سیاسی زیادی به دنبال دارد. بنابراین، به دوستانش روی آورد تا رسانههای منتقد را بخرند و روزنامهنگارانشان را مهار کنند. همانطور که بسیاری از روزنامهنگارانی که ارعاب شدند یا مجبور به ترک کار خود شدند، میتوانند گواهی دهند آزادی رسانهای در ونزوئلا امروز شرمآور است. رسانهها از مخالف خالی شده است. نعیم مینویسد اگرچه رژیم از فقرا سخن میگوید و خود را مدافع آنها نشان میدهد اما آن سخنرانیهای آتشین در حمایت از فقرا هیچ صداقتی نداشت و هدفش غارت ثروت ملی بود. هیچ اثری از آن 100 میلیارد دلاری که در صندوق توسعه ملی گذاشته شده بود نیست و گزارشی هم از آن منتشر نمیشود. اقدامات رژیم نشان میدهد که تحقیر، بیرحمی و بدبختی سهم فقراست.
تظاهرات مردم بیبضاعت و گرسنه با خشونت عریان پاسخ داده میشود و سیاستمداران مرتبط با رژیم قبل در قایقهای لوکس خود در حال خوشگذرانی هستند. آیا فکر میکنید سرقت ذخایر یکی از بزرگترین کشورهای نفتی از سوی نخبگان حریص و دزد پایانی دارد. خیر. رژیم کارش به قاچاق مواد مخدر رسیده تا اندکی پول بهدست آورد. اداره مبارزه با مواد مخدر آمریکا نام چندین مقام ونزوئلایی را در فهرست افراد تحت تعقیب قرار داده است. میلیونها نفر از مردم بیگناه ونزوئلا قربانی حماقتهای چاوز و جانشینانش شدهاند.