امیر محبیان معتقد است اگر اصلاحطلبان احساس پیروزی در انتخابات میکنند این زنگ هشداری برای روحانی است چون اصلاحات قدرتمند به نفع روحانی نیست.
صراحتا از ناکامی اصولگرایان در انتخابات مجلس دهم خصوصا شکست سنگین در تهران روایت میکند، هرچند اصلاحطلبان را هم پیروز قاطع این انتخابات نمیداند و معتقد است در پارلمان آتی اکثریت در دست هیچ جریانی نیست.
امیر محبیان از تئوری پردازان جریان راست سنتی، معتقد است اصولگرایان تصویر درستی از افکارعمومی نداشتند و تصور می کردند گفتمان غالب بر افکارعمومی این است که هرچه تندتر باشی بهتر است. او که معتقد است افراد قرار گرفته در لیست تهران رای نیاور بودند، تاکید دارد که مشکل اصولگرایان این تندروها نیستند؛ بلکه تفکری است که به این تندروها زمینه رشد می دهد و افراد از نردبان تندروی سریعا به اوج می رسند.
این چهره سیاسی اصولگرا که معتقد به بازتعریف جریان اصولگرایی است می گوید «اين چه اصولگرایی است که برخی در درون همین جریان، دیگر اصولگرایان را نامسلمان میخوانند؟»
اسم احمدینژاد که به میان میآید اذعان میکند اگر ترامپ رییس جمهور آمریکا شود، نیاز به گفتمانی رادیکالی در ایران است و احمدینژاد بهترین موقعیت را در این گفتمان دارد.
محبیان اما به روحانی هم هشدار میدهد که مراقب اصلاح طلبان باشد چرا که به زعم وي «اگر اصلاح طلبان خودشان را در مساله انتخابات پیروز بدانند این میتواند زنگ خطري برای او باشد. چون به زعم او اصلاحات قدرتمند خیلی به نفع روحانی نیست.»
این تئوری پرداز اصولگرا معتقد است اگر عارف رییس مجلس شود پایداری ها در فضای دو قطبی شده دوباره به خط مقدم حرکات مجلس بر خواهند گشت.
بعد از ماجرای ردصلاحیتها در انتخابات اخير مجلس که تعداد زیادی از چهرههای شاخص اصلاحطلب از صحنه کنار رفتند شما پیش بینی کردید که تفاوتی بین مجلس دهم با مجلس نهم نخواهد بود، ولی اتفاقی که در 7 اسفند افتاد به نظر می رسد متفاوت از این پیشبینی شما بود؟
نه عکس آن نبود، اتفاقا پیشبینی من درست از آب درآمد. پیشبینی اصلي این بود که یک تحول جدی در میزان آراء رخ خواهد داد و منطقا هم باید رخ میداد. دو دیدگاه وجود داشت؛ برخی براین باور بودند که براساس روند همیشگی انتخابات کشور ما که بعد از روی کار آمدن هر رییسجمهور، مجلس بعد از انتخابات ریاست جمهوری، گفتمان غالبش گفتمان آن رییسجمهور است؛ مجلس دهم هم در همین مسیر تشکیل میشود. چنان چه مجلس ششم که بعد از ریاست جمهوری آقای خاتمی بود گفتمانش اصلاحات بود، يا مجلس هشتم که دوره آقای احمدینژاد روی کار آمد گفتمان آقای احمدینژاد را داشت. طبیعتا مجلس دهم هم باید گفتمان دولت آقای روحانی و اصلاحطلبان می شد آن هم با اکثریت کامل.
اما دیدگاه دیگری هم بود؛ اینکه اصولگرایان اینگونه برداشت میکردند که اکثریت و غلبه مطلق دارند و با خیال راحت وارد صحنه شدند.
من آن زمان گفتم چنین چیزی اتفاق نمیافتد و مجلس دهم تفاوت خیلی چندانی نخواهد داشت. الان هم همین شده است یعنی هیچ جریانی اکثریت مطلق را در انتخابات بدست نیاورده است و تقریبا یک تفاوت اندکی دارند. اگر تصور کنید که اصولگرایان در انتخابات تهران نمیباختند و این 30 نماینده به دیگر نمایندگان شهرستانها اضافه میشدند قطعا اکثریت با اصولگرایان میشد.
اتفاقی که در این بین افتاد شکست و باخت سنگینی بود که اصولگرایان در تهران متحمل شدند. البته با روندی که در ائتلاف اصولگرایان طی شد من چنین موضوعی را حدس زده بودم. در همان زمان چندین بار مطرح کردم که پیامهایی که اصولگرایان به جامعه میدهند در بدبينانه ترين شكست و در خوشبينانه ترين حالت معلوم نیست بتواند رای کامل را برای آنها بیاورد خصوصا بعد از همگرایی که با پایداریها داشتند.
فعلا هم اصلاحطلبان باید آسیبشناسی کنند که چرا آن گفتمان غالب و مجلس همسو نتوانست شکل بگیرد، اینکه بگوییم وضع اصلاحطلبان بهتر شده است فرق است تا اینکه مجلسی با اکثریت کامل مثل مجلس ششم شکل بگیرد. اگر براساس همان روال طبیعی طی می شد باید مجلس دهم بالای 70 یا 80 درصد اصلاحطلبان میشدند ولی این اتفاق نیفتاد، چرا؟
حدس من این است که اصلاحطلباني مثل خاتمی، هاشمی یا روحانی چندان تمایلی ندارند عارف رییس مجلس شود چون اشکالاتي را که بوجود میآید را میدانند.
از سوی دیگر اصولگرایان هم با ذهنیتی وارد صحنه شدند که گویا گفتمان حاکم گفتمانی است که هرچه تندتر بهتر. همین پیامها را هم به جامعه دادند ولی نتیجه عکس داد، «از قضا سرکنگبین صفرا فزود» هرچه تندتر رفتند از دید مردم خصوصا در تهران از موضع جذب رای مردم دورتر شدند.
به نظر میرسد این غریبه شدن اصولگرایان با افکارعمومی فقط در انتخابات اخیر نبوده است، اصولگرایان حداقل در دو انتخابات اخیر مسیری متفاوت از جهت حرکتی افکار عمومی رفتند و رای مردم را نتوانستند جذب کنند.
خیلی از سیاسیون ما بیشتر از آنکه تحلیلی واقعی از افکار عمومی داشته باشند؛ تحلیل خودشان را به افکار عمومی تحمیل میکنند. یعنی تصویری که از وضعیت مطلوب از نظر خودشان دارند را با وضعیت موجود جابجا میکنند. این فقط مشکل اصولگرایان نیست مشکل اصلاحطلبان هم هست. واقعیت این است که وقتی آقای احمدینژاد آمد و شعار داد، اصلاح طلبان تصور می کردند که شکست سنگینی میخورد، ولی این اتفاق نیفتاد. دلیلش هم این بود که اصولگرایان و حتی اصلاح طلبان نتوانستد با افکار عمومی ارتباط برقرار کنند و بفهمند در ذهن آنها چه میگذرد. اتفاقا نظرسنجیهایی که در ایام انتخابات صورت میگیرد تاحدودی قادر به تشخیص این مساله هست. شخصا نظرسنجیهایی که از جاهای مختلف میدیدم این وضعیتی که در انتخابات 7 اسفند رخ داد یا حتی قبلا رخ داده بود را تقریبا پیش بینی می کردند. اما مشکل اینجاست که شعارهای تبليغاتي به جای واقعیتها و فکتهای اجتماعی مینشیند در نتیجه جواب مطلوب حاصل نمیشود. این اشکالی است که هر دو جریان دارند.
آقای محبیان شما صراحتا از ناکامی اصولگرایان میگویید اما جریان متبوع شما هنوز هم اصرار دارد بگوید ما پیروز انتخابات بودیم. حتی گاهي از تعداد اصولگرایان راه یافته به مجلس، افرادی را معرفی میکنند که در ایام انتخابات در لیست شان قرار نداده بودند مثلا آقای منادی یا حتی لاریجانی...
در مواجهه با یک مشکل از لحاظ روانشناسی راههای مختلفی داریم، یکی از راهها فرافکنی است که اتفاق را گردن کسی دیگر بیندازیم. یک روش دیگر انکار است. میگویند ما پیروز مطلق شدیم و رفت. یعنی به جای اینکه لیستها را با هم مقایسه کنند مواضعی را که افراد قبلا داشتند؛ در نظر میگیرند. در حالیکه اگر لیستها را در نظر بگیریم وضعیت اینگونه نیست که دوستان مطرح میکنند. برای مثال درست است که اقای جلالی یا نعمتی اصولگرا هستند ولی در لیست امید بالا آمدند.
الان در این شرایط مستقلها هم گرفتار شدند یعنی خودشان میگویند ما مستقل وارد شدیم ولی جناح ها اینها را بین خودشان تقسیم میکنند. اصولگرایان و اصلاح طلبان بر اساس نظریاتي که از مستقلان شنیدند آنها را به خود منسوب می کنند. به عبارتی هرکسي از ظن خود یار این قضیه میشود.
ببینید مهم نیست که چه جریان و چه افرادی خودشان را پیروز یا ناکام انتخابات بدانند. آنچه اهمیت دارد این است که فردا که مجلس به راه افتاد و چرخ تصویب مصوبات به راه افتاد در عمل میبینیم که کدام جریان غلبه بیشتری دارد.
فکر نمی کنید اصولگرایان چندان به شاخص «رای آوری» کاندیداها توجه نکردند؟ مشخصا در تهران چنین اتفاقی نیفتاد و به نظر می رسید لیست بیشتر نتیجه مرعوب بودن اصولگرایان از تندروها بوده است که وزنه سنگینی را هم به آنها داده بودند؟
بله اصولگرایان در تهران اتفاقا به شاخص "رای نیاوری" کاملا پایبند بودند. یعنی کسانی را در لیست قرار دادند که از لحاظ "رای نیاوری"موقعیت خوبی داشتند نه "رای آوردن".
این تندروها هنوز هم می توانند پاشنه آشیل جریان اصولگرا در ادامه مسیر باشند؟ آیا زمان آن نرسیده که اصولگرایان موضع خود را با این طیف از جریانشان روشن کنند؟
مشكل اصولگرايان اين افراد نيستند. مشكل آنها زمينه فكري است كه در ميان اصولگرايان وجود دارد و به اين افراد امكان رشد مي دهد؛ وقتي كه در جناح ما نردبان تندروي افراد را سريعا به اوج مي برد؛ طبيعي است كه نردبان عقلانيت مهجور مي شود.
اصلاح طلبان در این دوره از انتخابات یک بازتعریفی از اصلاح طلبی ارائه دادند و لیست شان را براساس همان بستند، به نحوی که میبینیم از عارف تا علی مطهری در آن قرار می گیرند. در مقابل جریان اصولگرا در چند سال اخیر دایره اصولگرایی را تنگ تر کرده است. فکر نمی کنید زمان آن رسیده که جریان شما به بازتعریفی از مفاهیم و مصادیقش بپردازد؟
من بارها تاکید کردم که الان زماني است که اصولگرایی دوباره بازتعریف شود و دوباره از مرزها و حدود اصولگرایی تعریف مجددی ارائه شود. اصولگرایی الان در شرایطی است که افرادی در درون همین جریان برخی افراد دیگر از این جریان را نه تنها اصولگرا نمی دانند که بعضا نامسلمان هم می خوانند و به ایمانشان شک میکنند. پس حتما اشکالی در تعریف وجود دارد که چنین اتفاقی رخ میدهد.
باید مجددا اصولگرایی را از بعد مفاهیم و مصادیقی که وجود دارد بازتعریف کنیم، همچنني از لحاظ ساختار مجددا اصولگرايي را تعریف کنیم. ما ساختار مبتنی بر افراد با کاریزماي بالا را نمیتوانیم ملاک قرار دهیم؛ باید یک ساختار دموکراتیکی که فراگیر باشد تعریف کنیم. من پیشنهاد دادم که کنگره ملی یا مجلس اعلایی برای اصولگرایان تشکیل شود که سراسر کشور را در بر بگیرد. ما ظرفیتهای بالایی در سراسر کشور داریم که معمولا مغفول واقع می شوند. اصولگرایان، نخبگان فعالی در شهرستانها دارند که زیر سایه تهرانیها باقی ماندند.
اگر بتوانیم چنین کاری را انجام دهیم آن وقت همه ظرفیتها را جمع آوری کردیم، همه احزاب و گروههای اصولگرایی هویت خودشان را دارند ولی در عمل در قالب فراکسیونهایی در داخل این مجلس اعلا عمل میکنند. یک هیات رییسه و دبیرخانه اجرایی کار را انجام می دهد و فقط محدود به انتخابات نیست. بلکه کلیه امور اصولگرایان را سامان میدهند.
هنوز در میان اصولگرایان نتوانستیم چهره ای را پدید بیاوریم که مثل احمدی نژاد بتواند با افکارعمومی ارتباط قوی برقرار کند؛ لذا در بین اصولگرايان هنوز رقیب جدی برای او نمی بينم.
تکلیف لیدر جریان اصولگرایی در این بازتعریف جدید چه می شود؛ چه کسی را مناسب قرار گرفتن در راس هرم اصولگرایی می دانید؟ افرادی مثل ناطق نوري یا چهره هایی چون باهنر و ...
اصلا معتقد نیستم که جریان اصولگرا باید یک لیدر کاریزماتیک داشته باشد. جریان اصولگرایی از سال 76 تاکنون از همین سیستم فردی ضربه خورده است. لذا معتقدم که جریان اصولگرا در ساختار جدیدش باید مدرن و جدید عمل کند و براساس قواعد مردمسالاری به رای عموم اصولگرایان توجه بیشتری داشته باشد.
آقای محبیان! چرا رای تهران انقدر متفاوت رقم خورد، چقدر این رای را «سلبی» یا «ایجابی» می دانید؟ آقای سلیمی نمین در گفتگویی که با ما داشتند حوادث سال 88 و ابهامات آن انتخابات را دخیل دراین امر می دانند. دیدگاه شما چیست؟
بی ارتباط نیست، ولی ارتباطي کاملا مبتني بر عليت تامه هم ندارد، یعنی معتقد نیستم که مردم آمدند و کاملا براساس اتفاقات سال 88 خواستند یک رای منفی بدهند یا براساس نگرش سلبی رای بدهند. ولی این رای از این جهت هم قابل تامل است که معمولا در رفتارهای انتخاباتی خصوصا در مناطقی که اولویتهای سیاسی و نه اولویتهای منطقه ای اصل است؛ ما شاهد این هستیم که افکارعمومی بیش از آنکه بر حسب علایق رای بدهد بر اساس نگاه و ترسی که نسبت به رقیب آن گروه دارد رای میدهد. به اینکه بگوییم وقایع سال 88 انقدر اثرش قوی است که شکست یا پیروزی را رقم بزند؛ قائل نیستم.
یعنی ترس و نگرانی مردم از حضور پررنگ اصولگرایان در مجلس دهم سبب چنین رایی شد؟ این نگرش به اصولگرایان را نتیجه چه عملکردی از سوی آنها در درون یا بیرون پارلمان می دانید؟
طبيعي است. مردم منتظر بودند نتيجه مذاكرات را ببينند كه آيا گرهها را باز مي كند يا خير؟ آيا دولت موفق مي شود كه فشار تحريم را از دوش اقتصاد بردارد يا خير؟ در چنين شرايطي ناگهان كساني در مجلس از موضع اصولگرايي حرفهايي زدند و البته بقيه هم خيلي با آنها صف بندي نکردند؛ دايما با جار و جنجال فضا را آشوب مي كردند؛ انگار كه قصد داشتند ولو به قيمت ايجاد جنگ و بر هم زدن گفتگوها حتي با اين كه رهبري نظام اصل مذاكره را نفي نمي كردند؛ دولت را زمين بزنند. طبيعي است كه اين تصوير منفي و پيام ارسال شده مردم را مي ترساند. در اين ميان ائتلاف اصولگرايان بيايد و ليست تهران را مملو از اين افراد كند و مقابل مردم قرار دهد؛ طبيعي است كه مردم در مواجهه با دو ليستي كه مقابلشان است، از ترس ليست اصولگرايي اينچنيني، به ليست طرف مقابل پناه ببرند ولو اكثر افراد آن ليست را نشناسند.
مسیر حرکتی فضای سیاسی کشور تا سال 96 را چطور میبینید؟ اصلاح طلبان الان خود را پیروز میدانند و معتقدند در سال 96 هم با رای آوردن دوباره آقاي روحانی این پیروزی تکرار ميشود. اصولگرايان قرار است چه مشياي داشته باشند؟
باید در ذهن هرکدام از جریان ها برویم و براساس منافعی که دارند ببینیم چه چیزهایی را تعریف خواهند کرد. به نظر من حالا که اصلاح طلبان خودشان را در مساله انتخابات پیروز میدانند این میتواند زنگ خطري را برای آقای روحانی هم به صدا در آورد. واقعیت آن است که اقای روحانی اصلاح طلب محض شناخته نمی شود؛ همانطور که اصولگرای محض هم شناخته نمی شود. در نبردی که آقاي روحانی وارد و رییس جمهور شد؛ شرایطی بود که اصلاح طلبان در خلاء سرانشان كه ممنوع الحضوربودند؛ نمیتوانستند جدی و شفاف فضا را به دست بگیرند. لذا اگر اصلاحات خودش را به عنوان یک جریان مستقل از دولت تعریف کند و بخواهد تواناییهای خود را درعرصه سیاسی به نمایش بگذارد، تا حدودی از موقعیت آقای روحانی کاسته خواهد شد. لذا اصلاحات قدرتمند خیلی به نفع روحانی نیست. چنانچه که الان هم در مجلس همین قضیه است. رییس مجلس اصلاح طلب ممکن است انگیزهها را تحریک کند که رییس جمهور اصلاح طلب هم داشته باشند.
در آن شرایط ممکن است یک رقیب اصلاح طلب در سال 96 وارد میدان شود اگر چنین اتفاقي بیفتد طبیعتا آقای روحانی پایگاه رای خود را تا حد زیادی از دست خواهد داد لذا رفقای سابق تبديل به رقبای جدی میشوند.
ليست اصولگراها بر اساس راي نياوري بسته شد.
اصولگرایان این وسط چه خواهند کرد؟
اصولگرایان به نظر من هنوز تکلیف مشخصی ندارند و وضعیتشان نامعلوم است. کاندیداهایی که دارند افرادی هستند که خیلی از آنها یک دوره شکست را حداقل تجربه کرده اند. آیا این افراد می توانند دوباره وارد صحنه شوند؟ ضمن اینکه باید دید گفتمان انتخابات ریاست جمهوری حول چه چیزی شکل خواهد گرفت. مولفههای دیگری هم هست، تصور کنید که ناگهان در ایالات متحده آمریکا ترامپ رییس جمهور شود با آن نوع رفتاری که دارد، بايد بسیاری از دستاوردهای برجام را برباد رفته ببینیم. روابط دو کشور در فضای تندی وارد مي شود؛ در چنین شرایطی تقریبا همه دستاوردها و سرمایههای آقای روحانی از بین رفته و رقیبی که موضع انتقادی نسبت به او داشته، وضعیت بهتری پیدا میکند. ادبیات تندتر جایگزین ادبیات نرمتر میشود. لذا ممکن است موقعیت آقای احمدینژاد بهتر شود و اصولگرایان در یک شرایط پیش بینی نشده قرار گیرند.
شرایط هنوز آنقدر روشن نیست که بتوان درباره آن قضاوت کرد؛ ضمن اینکه هنوز مشخص نیست که ایا اصلاح طلبان سراغ آقای روحانی خواهند رفت یا نامزد اصلاح طلبی را معرفي می کنند که ...
اصلا چهرهای را دارند؟
ممکن است آقای عارف وارد صحنه شود یا کسی دیگری.
برخی معتقدند شاید اصولگرایان بخاطر همان شاخص رای آوری به سمت احمدینژاد متمایل شوند، بازگشت جریان شما به سمت احمدی نژاد چقدر توجیه پذیر و معقول است؟
آقای احمدینژاد سیاستمدار ویژهای است او توانسته ارتباطاتی را با بدنه اجتماعی برقرار کند. البته یکسری از ناهماهنگیها با بدنه قدرت سیاسی دارد که اوایل میگفت اختلافي ندارم ولی کم کم معلوم شد؛ لذا هنوز معلوم نیست آیا نظام سیاسی کشور بازگشت به عقب را توصیه میکند که مجددا احمدی نژاد برگردد یا نه؟ به عبارتي دوران احمدی نژاد با توجه به وضعیت برجام قابل تکرار هست یا نیست؟ خیلی از اما و اگرها هست که نمی شود قضاوت کرد اما در سیاست ما می گوییم، ناممکن ناممكن نيست. لذا هر چیزی ممکن است. به همین خاطر من در مقابل این معادله، نمره صفر قرار نمی دهم. خصوصا که احمدی نژاد قدرت جذب افکارعمومی را تا حدودي برای رای آوری دارد.
اصولگرایان با ذهنیتی وارد صحنه انتخابات شدند که گویا گفتمان حاکم گفتمانی است که هرچه تندتر بهتر. همین پیامها را هم به جامعه دادند ولی نتیجه عکس داد، «از قضا سرکنگبین صفرا فزود» هرچه تندتر رفتند از دید مردم خصوصا در تهران از موضع جذب رای مردم دورتر شدند.
فکر میکنم هنوز در میان اصولگرایان نتوانستیم چهره ای را پدید بیاوریم که مثل احمدی نژاد بتواند با افکارعمومی ارتباط قوی برقرار کند. لذا در بین اصولگرايان هنوز رقیب جدی برای او نمی بينم چون اکثر افرادی که هستند میخواهند در درون گفتمان فعلی یعني گفتمان اعتدال عمل کنند؛ گفتمان اعتدال هم اگر ترامپ روی کار بیاید که اصلا جایگاهی ندارد. اگر هم قرار بر رقابت با این گفتمان باشد که خود روحانی صاحب اختیار و صاحب برند گفتمان اعتدال است. لذا باید مشخص شود که قرار است رادیکال برخورد شود یا نه، اگر قرار بر گفتمان رادیکال باشد لزوما شاهد خواهیم بود که احمدی نژاد در اولویت قرار خواهد گرفت. البته در مورد احمدي نژاد نقاط منفي اي هم وجود دارد كه بخشي از اصولگرايان را در حمايت دچار ترديد مي كند.
یعنی انتخابات 96 می تواند متاثر از نتایج انتخابات آمریکا شود؟
نتايج انتخابات امریکا بی تاثیر نخواهد بود.
اینکه اشاره کردید باید دید نظام سیاسی کشور بازگشت به عقب و احمدی نژاد را توصیه می کند یا نه منظورتان به تایید یا رد صلاحیت اوست یا ...
به هر حال نظام سياسي در شكل كلانش گاهي در مواجهه و در فضاي تقابلي و گاهي هم در فضاي تعاملي عمل مي كند؛ اين امر فضاي سياسي و نهادهاي مرتبط با حكومت نظير شوراي نگهبان را نيز از خود متاثر كرده و در نوع عملكردها و نيز گشايش يا عدم گشايش درهاي عبور از كانال شوراي نگهبان بي تاثير نيست.
احمدینژادیها بارها اصولگرا بودن خود را منکر شدهاند اما هزینه رفتارهاي آنان را اصولگرايان ميدهند، چون افکار عمومي او را منتسب به جريان اصولگرا ميداند. چطور باز هم فکر میکنید که شاید بخاطر رای آور بودنش، اصولگرایان به سمت او بروند؟
بهتر است در تحليل با مغزمان احساس كنيم تا اين كه با قلبمان فكر كنيم. يعني واقعيت ها را نگاه كنيم. در شرایط فعلی احمدی نژاد با توجه به دو دوره رییس جمهور بودن و نوع رفتار اقتصادیاي که داشت، لینک هایی را با بخش هایی از جامعه برقرار کرده که هنوز پابرجاست. روحانی هنوز نتوانسته این لینکها را قطع کرده و به سمت خودش جذب کند؛ در عین حال كانديداهاي ديگر اصولگرا هم به نظر نمی رسد که به گونهای عمل کرده باشند که این قشر را به سوی خود جذب کرده باشند. احمدینژاد تا حدودی این لینکها را به عنوان سرمایه و ذخیره برای خود دارد.
البته قضاوت زود است ولی فکر می کنم که من در شرایط فعلی کسی را نمی بینم که بتواند آراء احمدی نژاد را مغلوب کند. لذا اگر قرار است کاری انجام دهند باید در این یک سال چهرهای را وارد صحنه کنند که این چهره در شرايط جدید انعطاف داشته باشد و در فضای دو قطبی خود را به عنوان یک قطب جدی مطرح کند و اصولگرایان و افکار عمومی طرفداران و هواداران احمدی نژاد رابسوي خود جذب کند.
این مسیر زیگراگی جریان شما با احمدی نژاد مردم را سردرگم نمی کند؟
مردم مسیر خودشان را می روند و سردرگم نمی شوند. متاسفانه این سیاسیون هستند که تا حدودی سردرگم شدند. موافق این نیستم که کسی بگوید احمدی نژاد اصولگرا نیست. مگر اینکه خودش رسما اعلام کند من اصولگرا نیستم. ما نمی توانیم کسی را بیرون کنیم، نمیتوانیم کسی را هم دعوت کنیم؛ چون مرز روشنی را تعریف نکردیم. مرزی که الان داریم و نسبتا مشخص است موضع فرد نسبت به مقام ولایت است.
احمدی نژاد هیچگاه در مقابل این عنوان خود را سرکش ندانسته گرچه بعضا بحث خانه نشینی در این خصوص مطرح می شد ولی خودش رسما این را نپذیرفت. برای همین نمی توانیم کسی را از اصولگرایی بیرون کنیم. مگر اینکه تعریف جدیدی داشته باشیم. با تعریف فعلی احمدینژاد بیرون اصولگرایی نیست.
افرادی در درون جریان اصولگرا برخی افراد دیگر از این جریان را نه تنها اصولگرا نمی دانند که بعضا نامسلمان هم می خوانند و به ایمانشان شک میکنند.
در مجلس دهم طیف پایداریها سهم اندکی دارند، فکر میکنید این اقلیت بودن،مواضع آنها را متعادل تر کند یا آنها را به گوشه نشینی بکشاند؟
اگر آقای عارف رییسمجلس شود فضا دوقطبی می شود و طیفهای تند در فضای تند فعال میشوند تا بتوانند محوریت بدست آورند. یعنی در جمع اصولگرايان و اصلاح طلبان، این جریان پایداری است که نیروهای خط مقدم می شوند چون آقای لاریجانی آن بالا نیست که تعادل بخش باشد و به عنوان سپر حفاظتی عمل کند. لذا فضا کاملا دو قطبی می شود. البته اینها قدرت جذب نیرو از مستقلین و معتدلین را هم ندارند. لذا عملا یک فضای احساسی بوجود میآيد و دراین درگیری و تنش شاهد این هستیم که همان تعداد اندک پایداری تاثیرگذار باشند.
ارزیابیتان از رقابت بر سرکرسی هیات رییسه مجلس دهم چیست؟
سناریوهای مختلفی وجود دارد. طیف نزدیک به عارف اصرار زیادی دارند که عارف رییس مجلس شود. از سوی دیگر برخی کسانی دیگر که قبلا وارد مجلس شدند یا تازه آمدهاند، برای نایب رییسی برنامه ریزی دارند یا حتی چهرههایی هستند که میخواهند دور را از عارف بگیرند. مثل کواکبیان. اینها می گویند اگر عارف نیاید ما می آییم.
اما حدس من این است که اصلاح طلباني مثل آقايان خاتمی، هاشمی یا روحانی چندان تمایلی ندارند که عارف رییس مجلس شود. چون اشکالاتي را که بوجود میآید؛ میدانند.
اینها مخالفتشان را ابراز نمیکنند؛ چون اطرافیان عارف بسيار تحریک شده هستند و میگویند عارف را تبدیل به مرد انصراف کردید و حق ندارید برایش تعیین تکلیف کنید. آنها اگر الان می گویند عارف می تواند رییس مجلس شود و ما کاري نداریم، علتش این است که می خواهند عارف خودش در عمل واقعیت ها را ببیند و فکر نکند که آنها جلویش را گرفتند.
فکرش را بکنید الان که بحث ریاست عارف مطرح است اگر فردا رییس نشد، چه اتفاقی می افتد؟ اولا اکثریت اصلاح طلبان در مجلس زیر سوال می رود، اختلافات بین دولت و بقیه گروهها و هواداران عارف بوجود میآید، آن وقت دیگر آقای عارف آن جایگاه ویژه خودش را ندارد و قدرت چانه زنی را از دست می دهد.
از سوی دیگر این موضع هم هست که حال چطوری میخواهد رییس شود؟ باید آقای لاریجانی را از سر راه بردارد یا باید وارد چالش مستقیم شود و این ریسک را بپذیرد؛ یا اینکه یکسری پیشنهادهای خوبی به لاریجانی بدهد. مثلا پیشنهاد بدهند که شما معاون اول آقای روحانی شوید، بر فرض اینکه این قول را از طرف آقای روحانی هم بدهند، آقای لاریجانی که رییس یک قوه است آیا می آید معاون اول قوه ای شود که یک سال بیشتر از عمرش باقی نمانده و معلوم نیست باز هم رای بیاورد یا نیاورد؟ ضمن اینکه آیا ممکن است لاریجانی کل اعتبار سیاسی خود را قمار کند که به عنوان یک اصولگرا معاون اول یک دولت غیراصولگرا شود؟ این اصلا با عقل جور در نمی آید! اگر هم جور در بیاید یک خودکشی سیاسی برای لاریجانی است. پس این احتمال هم تا حدی منتفی شده است.
اگر در آمریکا ترامپ رییس جمهور شود ممکن است موقعیت آقای احمدینژاد بهتر شود و اصولگرایان در یک شرایط پیش بینی نشده قرار گیرند.
حالا آقای لاریجانی ممکن است پیشنهاداتی را مطرح کند. مثلا آقای عارف برود رییس مرکز پژوهش ها شود یا نایب رییس اول مجلس شود. برفرض که هیچکدام محقق نشود دو طرف وارد چالش می شوند. اگر آقای عارف رییس شود خواهید دید که در یک فضای دو قطبی، مجلس چطور وارد چالش خواهد شد. اگر در رقابت پیروز نشود هم موقعیت خودش را از دست می دهد. برای همین هم هست که گفته می شود در لابی و رایزنی بیرون صحن، قضیه را حل کنند که مساله به صحن کشیده نشود.