بازارچه آنقدر عادی و خلوت هست که
دچار تردید شوی و از اولین غرفهدار بپرسی درست آمدهام، اینجا بازار معروف
بهجتآباد یا یکی از بازارچههای میوهوترهبار شهرداری است؟
تصور اولیه از بازارچه 40ساله بهجتآباد، بازارچهای است بزرگ، پر از
مشتریهای خارجی موبور یا چشمبادامیهایی که با دقت و وسواس در حال خرید
اجناسند و مرددند آن بادمجانهای مکعبی را بخرند یا از آن میوههای
ستارهای که معلوم نیست از کدام بندر و کدام کشور سروکارشان به حوالی پل
کریمخان افتاده است؟ یا آن میوههای قلبی یا آن میوههای ستارهای در
رنگهای مختلف یا سبزیجات مختلف و متفاوت را.
اما وارد بازارچه کوچک که میشوی نه از آن مشتریها خبری است و نه از
میوههای عجیبوغریب با قیمتهای سرگیجهآور. از در که وارد میشوی
بازارچهای مقابلت است به شکل و شمایل همه بازارچههای میوهوترهبار با
همان میوههای معمول. اما آنطور که همه فروشندهها میگویند اجناس اینجا
هنوز یک وجهتمایز با بقیه جاها دارند، آنهم کیفیت بینظیرشان است؛ چه
کیفیت میوهها و چه گوشت و دیگر محصولات. در دو طرف مغازههایی است که
یکیدرمیان میوه دارند و انواع گوشت قرمز و سفید و چند سوپرمارکت پر از
شیشههای رنگی و اجناس مختلف خارجی. تازه ظهر شده و بازار خلوت خلوت است.
تکوتوک مشتری میآید. مغازههای میوه و سبزیفروشی که کلا بدون مشتری
است و آن چند مشتری هم خریدار گوشت و مرغ هستند. بازارچه در اختیار
فروشندگان بیمشتری است. مشتریهایی هم که میآیند اصولا ثابت هستند. بیشتر
خارجیاند یا مشتریهایی هستند که برخی از آنها 30سال است مشتری همیشه
بهجتآبادند.
خبری از میوههای عجیب و قیمتهای عجیبتر نیست
میوهها همان میوههای فصل تابستان است. گلابی، شلیل، هلو، خیار، هندوانه و
انواع انگور. قیمتها هم مانند دیگر جاهاست. بین پنجهزارتومان تا کیلویی
10هزارتومان. اولین فروشنده در پاسخ «شرق» گوشه انتهایی مغازه را نشان
میدهد و میگوید: آن میوههای خاصی که میگویند را اینجا نمیگذاریم.
انتهای مغازه است.
در کارتن یا یخچال. اما داخل مغازه و درون کارتن و یخچال
هم گریپفروت است و پرتقال و مقداری لیموترش؛ پرتقالهایی که میگوید از
آفریقا وارد شده و لیموترشهایی که به لیموهای کمآب ایرانی سر است و از
یکی دیگر از کشورهای آفریقایی آمده است. چند جعبه نارنگی نوبرانه هم در
گوشه دیگر مغازه است. فروشنده دلیل کمبودن میوهها را ممنوعیت قاچاق
میداند! میگوید قبلا میوهها را راحتتر وارد میکردند و الان قاچاق میوه
کمی سختتر شده است.
گلابی 40هزارتومانی تحفه نطنز
مشتریهای خارجی تنها به امید میوههای خارجی به اینجا نمیآیند. میوههای
صادراتی ایرانی هم هستند که خریداران خاصی دارند. مانند گلابی صادراتی
نطنز که مشتریها تا 40هزارتومان هم برای هر کیلوی آن پول میدهند یا
انگورهای بیدانه ارومیه که کیلویی 20هزارتومان است. مرکبات جیرفت و
بندرعباس هم اگر به بازار بهجتآباد برسد حتما مشتریهایی دارد که حاضرند
برای هر کیلوی آن تا چهاربرابر قیمت بدهند.
میوه هست، مشتری نیست
مغازهدار بعدی کاهش واردات را رد میکند: «میوه هست. وارد هم میشود اما
مشتری نیست. قبلا یکربع طول میکشید که از سر این بازارچه 200متری به
انتهای آن بروی اما الان دیگر مشتریای وجود ندارد. وقتی هم مشتری نباشد ما
هم میوه نمیآوریم.» میوهها از جای خاصی نمیآید. سالهاست که فروشندگان
قدیمی بهجتآباد هم به بازار بزرگ میوهوترهبار تهران میروند. آنطور که
فروشنده میگوید همانجا فروشندههایی هستند که اجناس خاصتر دارند. یعنی
باکیفیتتر. فروشندههای بهجتآباد را هم میشناسند. چون همه فروشندگان
اینجا قدیمی هستند. همه سابقه بالای 20سال حضور در بازارچه را دارند.
کاهو فرانسوی تولید کرج
فروشنده بعدی هم دل چندان خوشی از سوتوکوری بازار ندارد. مرد سبزی
میفروشد. سبزیها هم همان است. تنها سبزی عجیبوغریبش، کاهو فرانسوی است
که میگوید از کرج میخرد و کیلویی 10 تا 12هزارتومان میفروشد. چند بسته
کدو ستارهای هم در بساطش یافت میشود که داخلی است و کیلویی چهار تا
پنجهزارتومان است. چند نمونه هم فلفل دارد؛ فلفلهای قلمیای که بسیار
بزرگ است در رنگهای زرد و قرمز. اینها هم داخلی است اما فقط مشتریهای
فیلیپینی و تایلندی دارد. آنطور که فروشنده توضیح میدهد همه سبزیجات داخلی
است.
یک تهران بود و یک بهجتآباد
چند سوپرمارکت بازارچه تنها وجه تمایز بازارچه بهجتآباد با ترهبارهای
دیگر است. مغازهها پر است از انواع و اقسام شیشههای سس و روغن زیتون و
سوشی و انواع پودر قهوه و نسکافه و هر چیزی که به ذهن میرسد با
بستهبندیهای خارجی و نوشتههایی شبیه حروف چینی و کرهای و صدالبته
انگلیسی. قیمتها هم از پنجهزارتومان است تا بالاترین قیمت که مربوط به
یک سس چینی صدهزارتومانی است. فروشنده میگوید مشتریها اجناس را برایشان
وارد میکنند اما تنوع اجناس شیشهای چنین حرفی را اثبات نمیکند. برای
همین است که حرفش را تکمیل میکند و میگوید بخشی را هم از بازار بزرگ
تهران میخریم. تنوع اجناس بالاست اما جنس متفاوت و تکی که در بقیه بازار
نباشد و فقط برای پیداکردنش مجبور باشی وارد طرح ترافیک شوی و بیایی
آبانجنوبی خرید، در میان اجناس وجود ندارد. البته قبلا این تمایز زیاد
بوده. آنطور که فروشنده نقل میکند هایپرمارکتها این وجه تمایز را از بین
بردهاند.
شاهمیگو کیلویی75هزارتومان
گوشتفروشی تنها مغازهای است که در این یکساعت چند مشتری داشته،
فروشنده چندان ناراضی هم نیست اما وی هم مثل بقیه همسایهها میگوید اینجا
از رونق افتاده. دلیلش را اما آوازه گرانفروشی بهجتآباد میداند. «همه فکر
میکنند در این بازارچه همهچیز گران است. اما قیمتها هیچ فرقی با بیرون
ندارد. تفاوتی هم اگر هست که نیست، بهخاطر کیفیت جنس و خدماتی است که
میدهند.» محصولاتش همان است. فرقی با بیرون ندارد. محصول خاصش شاهمیگویی
است که کیلویی 75هزارتومان است و مشتریهای خاص دارد یا ماهی آزاد کیلویی
140هزارتومان.
باغ بیگلعذار و بیقراری شهریار
میرزایوسف آشتیانی، صدراعظم ناصرالدینشاه زمینهای زیادی را از سلطان
صاحبقران خرید و در میانه قحطی سال1288 قمری بخشی از آن را بهنام بهجت،
دخترش کرد و آنجا شد بهجتآباد. ماجرای معروف عشق شهریار، شاعر نامآشنای
تبریزی هم در پارک محله بهجتآباد اتفاق افتاد؛ در پارک بهجتآباد. شهریار
دختر موردعلاقهاش را همینجا میدیده؛ همان دختر صاحبخانه که قرار بود پس
از پایان دوره انترنی محمدحسین در دانشگاه پزشکی، زنش شود. اما پدر، دختر
را به یک سرهنگ میدهد و شهریار را با باری از غصه به بیمارستان میفرستد،
البته نه بهعنوان پزشک، بهعنوان بیمار.
سیزدهبدر سالها بعد شهریار
دختر را بچهبغل در همین تفرجگاه بهجتآباد میبیند و غزل معروفی میسراید
با مطلع «از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران/ رفتم از کوی تو لیکن عقب سر
نگران، ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی/ تو بمان و دگران، وای به حال
دگران» حالا ساختمانهای معروف بهجتآباد برج زهرمارند، نه باغی دارد، نه
استخری و نه شهریاری که با تمام نومیدی همچنان از شاهدان گلعذار لالهزار
تهران بسراید یا بخواند که: به کوی بهجتآبادم سلامی است/ صباگر افتد از
آن سو گذارش.