bato-adv
کد خبر: ۲۰۵۵۰۸

ناگفته‌های همایون بهزادی در سالروز « 6‌تایی‌ها»

رفته‌ بودیم از تمامی قصه‌های شهرآوردی بپرسیم که همچون یک افسانه اتفاقاتش را بدون سند و مدرکی از زبان‌ها شنیده‌ایم، حتی تصور نمی‌کردیم پلاک خانه‌اش هم با راز 52 گره خورده باشد.
تاریخ انتشار: ۱۲:۳۵ - ۱۶ شهريور ۱۳۹۳
رفته‌ بودیم از تمامی قصه‌های شهرآوردی بپرسیم که همچون یک افسانه اتفاقاتش را بدون سند و مدرکی از زبان‌ها شنیده‌ایم، حتی تصور نمی‌کردیم پلاک خانه‌اش هم با راز 52 گره خورده باشد.

کمی راه‌مان تا مهاجم نوک استثنایی قرمزها دور بود، پلاک 52 طبقه هشتم یک آپارتمان مسکونی در پردیس. با استقبال پیرمردی 73 ساله که این‌روزها حال و روز خوشی ندارد. پا به منزل کوچکی گذاشتیم که سال‌هاست صاحبش عامل اصلی کری خوانی هواداران پرسپولیس بر روی سکو‌هاست.

دقیقا دربی شهریور 52 امروز 41 ساله می‌شود،‌ پای صحبت‌های مردی نشستیم که در گلزنی منحصر به فرد بود. از تمامی شایعات درباره فیلم‌های به آتش کشیده دیداری که با 6 گل به سود پرسپولیس ختم شد پرسیدیم. دکتر برومند و بکن باوئر را شاهزادگان فوتبال می‌دانست اما کلام سنجیده‌، رفتار بی‌نظیر، تواضع و متانت فوق‌العاده‌ و شخصیت جذاب خودش بیش از هرکسی به شاهزادگان شبیه بود. در ادامه گفت‌گوی تفصیلی با همایون بهزادی ستاره دهه 40 و اوایل دهه 50 باشگاه شاهین و پرسپولیس را می‌خوانید:

  • در خصوص بازی پرسپولیس و استقلال همه مردم به نام این دو تیم باز می‌گردند در حالی که بهتر است به نام «شاهین» و «تاج» اشاره کنیم. من تمام عمرم را در شاهین بودم. 17 ساله بودم که به شاهین پیوستم و در پست ها‌فبک وسط بازی ‌کردم. تا 27 یا 28 سالگی هم در این تیم بودم و در 28 سالگی‌ام بود که شاهین را محروم کردند و ما پرسپولیس را ساختیم. تمام استادیوم نام شاهین را صدا می زد. من علاوه بر این‌که در بازی 6‌تایی‌ها سه گل به ثمر رساندم در بازی دیگری ‌هم که چهار گل به تاج زدیم سه گل زدم، در بازی که چهار گل زدیم من ها‌فبک چپ بودم، در حالی که پای تخصصی‌ام راست بود در پست ها‌فبک چپ بازی ‌کردم، دکتر اکرامی من را به یک بازیکن دو پا تبدیل کرد، هر چند 3 گل هم دریافت کردیم و بازی با نتیجه‌ چهار بر سه به اتمام رسید.

  • تو را به خدا یا از این تصویر عکس بگیرید و به نمایش بگذارید یا در مورد آن بنویسید. من از دور شروع به دویدن کردم و در نهایت به هوا پریدم. در هوا فضا را در اختیار گرفتم و دروازه‌بان حریف نتوانست کاری انجام دهد. در عکس می‌بینید که پاهای من بر روی هوا پیچ خورده و قیچی زده است، من در هوا پیچیده‌ام و دست گلر را از کار انداخته‌ و توپ را تبدیل به گل کرده‌ام. پاس را مرحوم برمکی برایم ارسال کرد. این دروازه جنوبی استادیوم امجدیه و این بازی مقابل هند است. هند در آن زمان قهرمان آسیا بود. ما برای همیشه آنها را از بین بردیم. این تصویر شامل چهار عکس است که مرحوم زرافشان گرفته‌اند. در چهار عکس صحنه را به تصویر کشیده است. پاهایم زمانی که بر روی هوا قرار گرفته‌ام و پیچ خورده‌ام جمع شده‌اند و این اتفاق به صورت ناخودآگاه رقم خورده‌ است. در این صحنه من یک متر و 43 سانی‌متر به هوا برخاسته‌ام. تمامی موضوع به گرفتن فضا بر می‌گردد. تمام اتفاقات در صدم ثانیه رقم می خورد. چلوکباب که میل نمی‌کنید! می‌گویند بر روی هوا زمانی که ضربه سر می‌زنید چشم‌تان را نببندید، یک مربی زمانی بایداز مهاجم و بازیکنانش این مهارت را بخواهد که خودش چنین توانایی داشته باشد و بتواند آن را نشان دهد. چند روز قبل یکی از بازیکنان استقلال که قد بلندی هم ندارد ضربه سر بسیار زیبایی زد. دیدید که امید ابراهیمی چقدر فضا را در اختیار گرفت و توپش را به گل تبدیل کرد. ضربه خوب، خوب است و کاملا قابل تشخیص. آن پسر هم خیلی خوب سانتر می‌کند آقا! کات‌های بسیار خوبی می کشد. خسرو حیدری زمانی که لازم باشد توپ را به فضای پایین می‌دهد و زمانی که لازم باشد توپ را به فضای بالا ارسال می‌کند. ایران همواره در این پست بازیکنان خوبی داشته است.

  • مهاجم نوک باید تمامی مهارت‌ها را داشته باشد، اگر یک مهاجم که فقط گلزن باشد نمی‌تواند در این پست به خوبی بازی کند. این تک مهاجم باید به خوبی در زمین بازی بدود، گل بزند، از هر دو پایش استفاده کند، توانایی سرزن داشته و به طور کلی تمام و کمال باشد. هر مهاجمی که در زمان گذشته این ویژگی ها را داشت توانست حرف خود را در فوتبال بزند. در گذشته یک نفر وجود داشت و آن هم مرحوم دکتر برومند بود. بی‌نظیر بود آقا! همزمان کاپیتان تیم ملی دو کشور بود. یکی ایران و دیگری هم لبنان. دکتر برومند پسر دایی‌ام بود.

  • قبل از آن دربی 52،  من 40 روز تیم را تمرین دادم. آلن راجرز از تیم رفته بود. 21 روز در تپه‌های داوودیه و در پیست دوومیدانی با پرش طول و ارتفاع تیم را تمرین دادم و پس از آن بچه‌ها را به زمین چمن و سالن بردم. تیم ما در آن زمان همه تیم‌ها را نابود می‌کرد. اگر دقت کرده باشید ما در نیمه دوم تیم‌ها را نابود می‌کردیم. تمرین‌های راجرز و تمرین‌هایی که سایر مربی‌ها با خود من انجام داده بودند را به تیم تزریق کردم. در روز بازی حسین کلانی گوش چپ بود و گوش راست هم حاجی‌رحیمی‌پور بود، من هم نقش مهاجم نوک بازی می‌کردم. هر تیمی چنین گوش چپ و راست‌ و مهاجم نوکی داشته باشد و خط هافبکش هم بازیکنانی چون علی پروین و مرحوم ایرج سلیمانی باشند هیچ تیمی در مقابلش دوام نمی‌آورد.

  • استقلال همواره تیم خوبی بوده. من هرگز دوست ندارم بگویم که زده‌ایم، زده‌ایم. به جان بچه‌ام از صمیم قلب می‌گویم. تیم استقلال در مقابل ما هم گل زده و هم گل خورده است. من هیچ‌گاه دوست ندارم بگویم زده‌ایم زده‌ایم، ‌این حرف‌ها برای دوران جوانی است. الان با این سن و سالی که ما داریم باید بگوییم خوردیم، خوردیم. در زمین ما با هم رقیب بودیم و در بیرون از زمین رفیق. در تیم ملی نیز همواره بهترین دوستان‌مان بازیکنان استقلال بودند. الان که غلامحسین مظلومی مریض است من تمام تار و پود بدنم می‌لرزد. با تمام وجود از خداوند می‌خواهم که حالش خوب شود.

  • اگر بازی ما در شهریور 52 پنج دقیقه‌ دیگر ادامه پیدا می‌کرد بازی به 10 ،11 گل می کشید. ما بازی را گرفته بودیم و آن‌ها ایستاده بودند. بازی ما در آن روز گرفته بود مثل تیم‌های آلمان و برزیل در جام جهانی، می‌توانم بگویم که آلمان‌ها دست نگه داشتند و معرفت به خرج دادند. آنها واقعا تیم زنده‌ای هستند. زمانی هم که بازی تمام شد نفر به نفر بازیکنان برزیل را در آغوش گرفتند و با آن‌ها دست دادند و اصلا این موضوع را به رخ‌شان نکشیدند، این اتفاق خیلی بزرگ است و ما باید این‌ها را بیاموزیم. در روز بازی شهرآورد شهریور 52 نیز همین اتفاق افتاد. به همین دلیل در بازی برگشت یک بر یک شدیم. تیم گل می‌زند آقا. یک نفر که گل نمی‌زند. در بازی برگشت هم من یک گل به ثمر رساندم. توپ داشت بر روی خط دروازه‌ حرکت می‌کرد که با ضربه سر آن را گل کردم. یاد ندارم که گل استقلال را چه کسی به ثمر رساند یا جباری بود یا حسن روشن. در هر صورت آن بازی هم تمام شد و به یادگار ماند.

  • بازی شاهین و تاج تماشایی بود آقا! شما سنت نمی رسد پسرم. در این بازی نصرالله عبداللهی به من برخورد کرد و غرق خون شد. عزای عمومی می‌شد وقتی تیمی می‌باخت. این گونه نبود که ما هرگز به تاج نباخته باشیم پسرم. ما هم می‌باختیم ولی هیچ‌وقت بیش از سه گل از آنها نخورده‌ایم. خط حمله پرسپولیس نشأت گرفته از خط حمله شاهین بود. تمام خط حمله تیم ملی از شاهین بود. در یک بازی ما 27 گل به ثمر رسانده بودیم. 27 گل در زمین شماره دو استادیوم امجدیه. 27 گل ، 25 گل و 21 گل را هم مقابل تیم‌های باشگاهی زده‌ایم. سایر تیم‌ها در مقابل ما خیلی ضعیف بودند. تیم‌های شاهین و تاج خیلی قوی بودند آقا! تیم ملی از این دو تیم انتخاب می‌شد. شاهین بود و تاج. بازیکنان تیم شاهین همگی یا دکتر بودند یا مهندس. کاپیتان‌ آنها نیز دکتر برومند بود. اولین کاپیتان رسمی تیم ملی که مدال نقره گرفت دکتر برومند بود. خیلی خوب بود. خدا رحمتش کند. کاپیتان تیم ملی بود آقا!

  • این مطلب که عنوان می‌شود تمامی فیلم‌های مربوط به این دیدار به آتش کشیده شده تا هیچ تصویر یا فیلمی که نشان دهد پرسپولیس شش گل به استقلال زده است به جا نماند به هیچ وجه صحت ندارد. در آن زمان کشتی جام تختی در حال برگزاری بود. تمامی پرسنل مربوط به فیلمبرداری بازی برای به تصویر کشیدن مسابقات کشتی رفته بودند و هیچ گروهی برای تصویربرداری از شهرآورد در استادیوم حضور نداشت.

  • چهار ساعت بعد از اول انقلاب من به زندان رفتم. این که چرا به زندان رفتم را می گویم. پرویز بادپا به خانه‌ام ریخت و با پنج نفر قمه‌کش آمد، درحالی که روزه‌خوانی برای سید الشهدا داشتیم فردای انقلاب مرا بردند. تمام خانه پر از اسلحه بود، منتهی همه اسلحه‌ها جواز داشت، من شکارچی بودم. یک روز بعد از بازداشت آزاد شدم اما مجددا بادپا به منزلم آمد و این بار رفتم که رفتم. رفتیم زندان قصر دیگر قربان! دیگر حتما این‌ها را می دانید. پنج ماه در زندان بودم و به دلیل نداشتن شاکی و چون چیزی ثابت نشد آزاد شدم. اتهامی که به من زده بودند شکنجه‌گر ساواک بود و من را پنج ماه نگه داشتند تا پرونده‌ را بررسی کنند، پس از اتمام بررسی‌ها دیدند چنین مساله‌ای صحت ندارد. این مساله را همه می دانند قربان! همه ایران این موضوع را می‌دانند. سیدحسن آقا در برنامه «90» گفتند که من و مرحوم پدرشان، حاج احمد آقا در باشگاه شاهین با هم بودیم. هر کس به تیم شاهین می آمد باید یک تیم درست می‌کرد. من تیم شرق را درست کردم. یادش بخیر. یک تیم درست کردم که فوتبالیست‌های خوبی از آن متولد شد. من با حاج احمد آقا هم‌بازی بودم. خدا رحمتشان کند. ایشان نهایت محبت را به من داشتند. سید حسن آقا نیز در برنامه «90» گفتند و اسم من را نیز آوردند. به جان بچه‌هایم هیچ چیزی نداشتند که من را متهم کنند. ما در آن زمان حرفه‌ای نبودیم و بازیکنان را پنج نفر پنج نفر برای دریافت حقوق به وزارتخانه‌ها می فرستادند. یکسری‌ها به وزارت دربار، یکسری‌ها به باشگاه راه‌آهن و به همین گونه سایرین را به جاهای مختلف فرستادند تا دائم نگویند بیاید کار کنید. پنج نفر بودیم که بدبخت شدیم و ما را به نخست وزیری فرستادند. پس از انقلاب به همین دلیل حقوق ما را قطع کردند. ما در این زمینه هیچ تقصیری نداشتیم چرا که بازیکنان تیم ملی را تقسیم می‌کردند تا حقوق دریافت کنند.

  • ایویچ فردی است که خیلی بر گردن تیم ملی ایران حق دارد. او راه درست را انتخاب کرد و تمرین دادنش بسیار خوب بود. سالن در یک برهه از زمان فوتبالیست را خوب می‌سازد آقا. حرکت‌های ریز و کنترل خوب خیلی مهم است. تیم کولاک در رده باشگاهی مثل شاهین تیم داد. از آن تیم 9 بازیکن به تیم ملی دعوت شدند. مرحوم دکتر اکرامی زمانی که سن تیم شاهین بالا رفت تصمیم گرفت تغییراتی بدهد و تیم را جوان کند.

  • من اول به تیم ملی دعوت شدم و بعد از آن تازه به من اجازه دادند که در شاهین بازی کنم آقا! ورود به شاهین خیلی سخت بود. تیم ملی قرار بود به هندوستان برود، مادرم گریه کرد و اجازه نداد. مرحوم شیرزادگان، حسن حبیبی، مصطفی عرب رفتند، من از نظر سنی کوچک‌ترین بازیکن تیم بودم. مادرم اجازه نداد. گفت که به درسم لطمه می‌خورد. در آن زمان تیم ملی هر دو یا سه سال یک بازی انجام می‌داد. تیم‌های بزرگی در آن زمان به ایران می‌آمدند و بازی می‌کردند که هیچ کدام از آن‌ها دیگر نمی‌آیند. تیم استوا بخارست سه بار به ایران آمد، من سه گل به آن‌ها زدم.

  • از ایرانی‌ها که‌ دکتر برومند از همه بهتر بود، بعد از آن من دیگر فوتبالیستی در آن حد و اندازه ندیدم. قلیچ‌خانی هم خوب بود آقا. از خارجی‌ها توستائو و بکن باوئر خوب بودند. بکن باوئر واقعا شاهزاده فوتبال بود، او بی‌نظیر بود. یوهان کرایف فوق‌العاده بود، دکتر اکرامی هم معتقد بود که کرایف 5 سال بهترین بازیکن دنیا بوده است. در 16 سال بهترین بازیکن دنیا پله بود. پله در تیم ملی برزیل پله شد اما کرایف هیچ وقت با تیم ملی‌اش به مقامی نرسید، تنها یک بار در سال 74 دوم شدند. کرایف چیز دیگری بود آقا. آموزش‌های تمامی مدارس فوتبال از حرکات کرایف است.

  • من که از همان ابتدا برای پرسپولیس بازی کردم و پس از آن مربی شدم و زمانی که خداحافظی کردم به تیم پیشکسوتان رفتم و این تیم را جمع و جور کردم. لباس‌های پیشکسوتان را زنم می‌شست! (همسر همایون بهزادی می‌خواهد درد دل کند و حرف بزند که همایون بهزادی از او می‌خواهد چیزی نگوید؛ نه آذر، چیزی نگو، مظلوم‌ وار بهتر است.)

  • در بازی استقلال و پرسپولیس که 3 بر یک به سود استقلال به پایان رسید چند تا از بازیکنان استقلال مواد مخدر و نیروزا مصرف کرده بودند. من این موضوع را اطلاع دادم اما از من خواستند که برگه را پس بگیرم، چرا که بعد از 15 روز تیم ملی ایران باید به المپیک می‌رفت. من باید برگه را پس می‌گرفتم چون آبروی تیم ملی مهم‌تر بود، من هم به همین دلیل قبول کردم و همه چیز را پس گرفتم اما گفتم دیگر مربی‌گری نخواهم کرد و خداحافظی کردم.

  • به شوروی رفته بودیم. از شوروی سابق که بازمی‌گشتیم گل یا پوچ بازی می‌کردیم. خدا بیامرز رنجبر هم بود، مهاجرانی نیز حضور داشت. گنجاپور کنار من نشسته بود و سنش پایین بود. آن زمان ما به سیگار لب نمی‌زدیم. حشمت داشت سیگار می‌کشید. آقای سوچ مربی تیم ملی را در آینه دیدم که وارد می‌شود. بلافاصله فریاد زدم آقای سوچ. حشمت که از رو به‌ رو سوچ را دید سیگار را در میان دستان گنجاپور گذاشت. آقای سوچ که وارد شد، بلند فریاد زد: "شما چی می‌شه این؟ شما سیگار حوب (خوب) نمی‌شه!" نگاهی کرد و دوباره گفت: "آگای (آقای)‌ گنجاپور، آگای (آقای) گنجاپور! بیچاره گنجاپور بیدار شد و دید در میان دستانش سیگار قرار دارد. گفت: "من نه. من نه". آقای سوچ برگشت و گفت: آگای (آقای) ماهاراجانی (مهاجرانی) شما حوب (خوب) می‌شه سیگار! منظورش این بود که مهاجرانی سیگار کشیده است. هیچی دیگر، فهمید که مهاجرانی سیگار می‌کشد.
bato-adv
مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین