شادي زائدالوصف برخي از سياسيون و روشنفكران ايران پس از شكست ساركوزي در انتخابات اخير فرانسه، موضوعي قابل تامل است.
برخي از اين عده حتي بيش از طرفداران اولاند در فرانسه، از وقوع چنين نتيجهاي اظهار شادماني و شعف ميكردند. اين عده، با ارائه تصويري اهريمني و سر تا پا منفي از ساركوزي و با پوپوليست، عوامفريب يا اوباش خواندن او، روي كار آمدن او را نوعي آبروريزي براي فرانسه تلقي ميكردند.
گويي رفتن ساركوزي را به رفتن ديو و آمدن اولاند را به آمدن فرشته تعبير كردهبودند! اين عده، سياستهاي ساركوزي را هم براي فرانسه و هم در قبال مسائل خاورميانه نادرست ميدانستند و چنين سياستهايي را نسبت به ايران نيز خصمانه تلقي ميكردند. با اين وجود، شواهد نشاندهنده اين است كه در مورد بسياري از سياستهاي كلان بينالمللي فرانسه و به ويژه وقوع تغييرات اساسي در مواضع فرانسه نسبت به ايران نميتوان چندان خوشبين بود. چه از جهاتي با روي كار آمدن سوسياليستها، در فرانسه، احتمالا در برخي موارد، از جمله در قضاياي هستهاي ايران، حقوق اقليتها يا ادعاهاي حقوق بشري و... مواضع فرانسه تندتر خواهد شد.
از سوي ديگر، در انتخابات اخير، برخي داعيهداران يا طرفداران آموزههاي ليبرال دموكراسي نيز به شكلي افراطي و گاه غيرمنطقي مرثيهسراي رفتن ساركوزي شده بودند و روي كار آمدن سوسياليستها و شخص اولاند را نوعي حركت ارتجاعي و ناميمون براي فرانسه ميدانستند. در واقع در اين انتخابات، عموم صاحبنظران در دو سر يك طيف قرار داشتند: موافقان افراطي رفتن ساركوزي و مخالفان افراطي روي كار آمدن سوسياليستها. در اين ميان، در مجموع به نظر ميرسد خود شخص اولاند چندان مورد توجه نبود. گويي او صرفا نامزد يك جناح سياسي بود. اين وضعيت يعني محبوبيت پايين و بسيار لرزان اولاند در همين آغاز كار، حتي نزد كساني كه به او راي دادهاند.
با توجه به توضيحات مقدماتي ارائه شده، براي در دست داشتن تحليلي نسبتا درست از انتخابات اخير فرانسه، لازم است موافقان و مخالفان نتايج انتخابات، نكات زير را با رويكردي واقعبينانه مورد توجه قرار دهند:
ـ «پوپوليست» صفتي است كه در پنج سال اخير، برخي رسانهها و مخالفان رفتارهاي سياسي و اجتماعي ساركوزي به او نسبت داده بودند اما آيا اولاند پوپوليست نيست؟ به خوبي روشن است كه پوپوليسم با سوسياليسم، قرابت بيشتري دارد تا با گرايشهاي ليبرال دموكراتيك! به شعارهاي اولاند در زمان انتخابات دقت كنيد! شعارهايي كلي، مبهمگويي، ايدههاي آرمانگرايانه ـ و البته دور از واقعيت موجود فرانسه و شرايط بينالمللي ـ همراه تحريك احساسات توده و سر دادن شعارهايي در رساي بهبود وضعيت اشتغال، كاهش سن بازنشستگي، کاهش 30 درصد حقوق رییسجمهوري و وزرا، افزایش بودجههای آموزشی، بازنگری در قوانین مالی، افزايش حقوق و دستمزدها و...، پناه گرفتن در پشت مطالبات كارگري و بهرهبرداري سياسي از آن و نظاير آن. بر همين اساس يقينا اولاند را در همين آغاز كار بايد پوپوليستتر از ساركوزي تلقي كرد!
نحوه مواجهه ساركوزي با مسائل داخلي و بينالمللي، اگر چه خالي از ماجراجوييهاي ليبراليستي ـ يا بهتر بگوييم «آمريكايي مسلك» ـ نبوده، همواره مورد انتقاد بوده و حتي با اشتباهاتي نيز همراه بوده، اما كم و بيش رئاليستي بوده است اما از سخنان و شعارهاي اولاند همچنان بوي آرمانگرايي به مشام ميرسد و اين نوع مواجهه چندان به حل مشكلات موجود فرانسه كمكي نميكند.
ـ انتخاب اولاند به رياست جمهوري فرانسه، نتيجه شكست ساركوزي بود نه پيروزي اولاند! واقعيت اين است كه اولاند نه تنها مزيتي بر ساركوزي ندارد بلكه او را بايد شخصيت مكمل ساركوزي به شمار آورد با اين تفاوت كه ساركوزي در سياست و سياستورزي چند سر و گردن بالاتر از اولاند قرار دارد. از سوي ديگر، اختلاف آراي ساركوزي و اولاند رقم قابل توجهي نيست. مضافا اينكه برتري اندك آراي اولاند را تا حدود زيادي بايد نتيجه راي بخشي از طرفداران ساير رقباي ساركوزي و همچنين احتمالا آراي بخش قابل توجهي از گروههاي مهاجر به فرانسه تلقي كرد: از اين رو منش ليبرالي در فرانسه همچنان قدرتمند است اگر چه شخص ساركوزي به هيچ وجه در اين انتخابات محبوبيت و مقبوليت سال 2007 را نداشت و از دست دادن بخشي از آراي او را بايد نتيجه ناخوشايندي برخي رفتارها و اطوارهاي او از ديدگاه گروههايي از شهروندان فرانسوي دانست. ساركوزي رييس جمهوري مطلوبي براي فرانسه نبود اما اولاند نيز از او مطلوبتر نخواهد بود.
خوشخيالانه خواهد بود اگر انتظار داشته باشيم بحرانهاي داخلي فرانسه كه تا حدود زيادي متاثر از رخدادهاي بينالمللي يك دهه اخير است صرفا با تغيير رييس جمهوري خاتمه پيدا كند. تجربه سوسياليسم در فرانسه نيز در اين زمينه تجربه درخشاني نبوده است چه اگر چنين بود، بعد از ميتران قدرت همچنان در دست سوسياليستها باقي ميماند! مضافا اينكه اولاند به عنوان نامزد سوسياليستها نيز تاكنون چندان حرف جديدي براي فرانسه كنوني و حل معضلات و مشكلات آن نداشته است.
تا همينجا، پر واضح است كه كار در فضاي سياسي فرانسه براي سوسياليستهاي پيروز در انتخابات و شخص اولاند، بسيار دشوارتر از شرايط ساركوزي خواهد بود.
- در برخی از رسانههای ایرانی، بعضی از کارشناسان یا سیاسيون ایرانی روی کار آمدن سارکوزی در دوره پیشین ریاست جمهوری را با نگاهی تقلیلگرایانه و در عین حال سادهانگارانه، بیشتر نقشهای آمریكايي خوانده بودند که با حمایت موثر لابیهای قدرتمند صهیونیستی در فرانسه تحقق یافته بود! بنابراین، با این حساب، دو وضعیت را باید محتمل دانست: الف ـ احتمالا روی کار آمدن اولاند، نشانه شکست و ناکامی آمریکاییها و ضعیف شدن لابیهای صهیونیستی در فرانسه است؟! ب ـ روی کار آمدن اولاند نیز برنامهای آمریکایی ـ صهیونیستی است!؟ در هر دو تحلیل البته، گویی رای دهندگان فرانسوی، فاقد شعور سیاسی یا منفعل تصور شدهاند!
مسلما نقش آمریکاییها و لابیهای صهیونیستی را در فرانسه نميتوان نادیده گرفت اما آن را تنها متغير تاثيرگذار در سياست فرانسه دانستن نيز، مانع رسيدن به تحليلهاي درست است.
اگر چه نه مقایسه شرايط فعلي فرانسه با شرايط اين كشور در دهههاي 80 و 90 درست است و نه مقايسه ميتران و اولاند، اما سوسیالیتهای فرانسوی عمدتا ـ و به ویژه در دوران ريیس جمهوری میتران ـ روابط خوبی با اسرائیل داشتهاند. به نظر میرسد این روابط اگر در دوران اولاند، محکمتر نباشد، ضعیفتر نیز نخواهد بود؛ اگر چه ممکن است اعتراضهایی به برخی از اقدامات رژیم صهیونیستی وجود داشته باشد. اولاند در بين سياستمداران همسايههاي اروپايياش نيز چهره موجه و محبوبي نيست و اين كار را براي همكارهاي او با حوزه يورو و همسايگاني مثل آلمان نيز دشوار ميكند. به هر ترتيب، پاهاي اولاند بر روي پلههاي اليزه، چندان استوار به نظر نميرسد و چندان نميتوان خوشبين بود كه او بتواند كاستيها و مشكلات پيش روي فرانسه در زمان ساركوزي را به نحو چشمگيري جبران كند يا بتواند به شعارهاي خود آنچنان كه وعده دادهاست چندان جامه عمل بپوشاند؛ مگر آنكه شرايط اقتصادي و سياسي در عرصههاي بينالمللي و مسائل منطقهاي دستخوش تحولاتي جدي شود.
همچنين بعيد است او بتواند محبوبيت نسبي خود را حتي در ميان طرفداران راستينش، براي مدتي طولاني حفظ كند. روي كار آمدن اولاند، براي سياستهاي داخلي و خارجي نظام ايران نيز نميتواند چندان مايه اميدواري باشد؛ چون به ويژه سياستهاي خارجي سوسياليستها چندان سنخيتي با منافع و نيات منطقهاي و بينالمللي ديپلماسي ايراني ندارد.