چند روز بود که با عفو مشروط من موافقت شده بود قبلا هم به دلیل درگیری در زندان بودم. بعد از اینکه آزاد شدم با وانت کار میکردم. ولی کلا آدم عصبیای بودم. شب حادثه هم با دوستم در پارک بودیم. من داشتم با تلفن حرف میزدم که سه نفر از کنارم رد شدند، من اصلا متوجه نشدم یکی از آنها دختر است کلمهای را به کار بردم که آنها فکر کردند من با آن دختر هستم. به من پرخاشگری کردند و درگیری بین ما اتفاق افتاد. نگهبان پارک آمده بود درِ دستشویی را ببندد. گفت: نباید کاری کنید وگرنه مأمور خبر میکنم. درگیری تمام شد و من و دوستم با هم رفتیم یکدفعه بعد از چند دقیقه چند نفر از پشت به ما حمله کردند. همان دوپسری بودند که با هم دعوا کرده بودیم. مقتول یک نیمچه دستش بود. او به من حمله کرد و خواست من را بزند که من با چاقو یک ضربه به نزدیکی شانه مقتول زدم. من فکر نمیکردم این ضربه کشنده باشد.