«ماجرا از یک جشن تولد شروع شد. من و مقتول به آن جشن دعوت شده بودیم. میهمانان مشروب خورده بودند و حالت طبیعی نداشتند. من قصد ترک آنجا را داشتم که متوجه شدم مقتول قصد آزارم را دارد. بعد از آن جشن تولد، او باز هم سد راهم شد. به همین دلیل تصمیم به انتقام گرفتم. شب حادثه با او در پارک روبهرو شدم و با تسمهای که روی زمین افتاده بود خفهاش کردم و جسد را میان شمشادها انداختم».