دختر جوان گفت: وقتی مادرم فوت کرد روزهای سختی را میگذراندم، یک روز دو پسر همراه زنی جاافتاده مقابل خانه ما آمدند و گفتند خانواده پدرم هستند. آنجا متوجه شدم آن خانم همسر اول پدرم است و از وجود من و مادرم خبر نداشته. آنها آمده بودند ببینند ما کی هستیم که با من روبهرو شدند.