در این اکنونِ ایرانی، عدهای که با داعیه شرعیه به تدبیرگران قوم تبدیل شدهاند، از منظر و نظری معطوف به خواستِ قدرت و کنترل، دستاندرکار تقریر و تدوین سیاستنامهای شدهاند که در آن، نه تنها نشان و نشانهای از «رضایت مردم»، و «مصالح مردم» و «استحسان» نیست، بلکه سیاست، جز به «هر چه خواستن با رعیت بار کردن و به هوای نفس و اقتضای غضب ایشان را معذب داشتن»، و جز به «مصلحت و منفعت و رضایت و خواستِ کنترل و منقادسازی اقلیتی خاص» دلالت نمیدهد.