خیانتهای پی در پی مسعود مرا به طلاق وادار کرد و به همین دلیل حضانت «ناهید» را به او سپردم و جدا شدم. سپس سراغ دختر عمه ام رفتم که پدر و مادرش فوت کرده بودند و او به تنهایی زندگی میکرد. من هم زندگی در کنار دختر عمه ام را آغاز کردم و هزینهها را نیز به طور مشترک میپرداختیم. در این مدت با کمک ناپدری ام مغازهای را اجاره کردم و به فروش لوازم آرایشی و لباس زنانه روی آوردم.