دختری نوجوان در یک خانواده ناشنوا به دنیا آمده و به تدریج بدل شده به زبان گویای آنان در ارتباط با دیگران. روبی همیشه در خدمت خانواده است تا امکان ادامه دادن زندگی از دست نرود.
در هیچکجای فیلم، هیچیک از مشکلاتی که به ناشنوایی آنها مربوط است توسط جامعه حلوفصل نمیشود، حتی جامعه محدودتر صنفی که قرار بوده در خدمت اعضای صنف باشد، مشکلاتشان را افزونتر میکند. این نهادها ناکارآمدند (با آنکه شعارهای خوبی میدهند) و این در صحنه دادگاه بهروشنی آشکار است.