فرارو- خروش، رشوه و رفتن؟ یا خروش، رشوه و ماندن؟ پایگاه های نظامی آمریکا چه نقشی در افغانستان دارد؟
به گزارش سرویس بین الملل فرارو به نقل از الجزیره، براساس گزارش سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) حضور 50 تا 75 گروه مانند القاعده در افغانستان مسئول صرف هزینه کمتر از ماهانه 10 میلیارد دلار یا سالانه 120 میلیارد دلار از بودجه دولت آمریکا بوده است.
از سویی دیگر رابرت گیتس، وزیر دفاع آمریکا تاکید دارد که زمان خروج نظامیان از افغانستان نرسیده است. پنتاگون از کاخ سفید می خواهد که از اجرای برنامه خروج نیروها ازافغانستان تا پائیز سال 2012 دست نگه دارد.
این امر مطمئناً این واقعیت را که اگر خروج کامل صورت گیرد، نتیجه نهایی برابر با همان تعداد نیرویی است که پیش از دستور حمله افغانستان، پاکستان از سوی دولت اوباما، در این کشور حضور داشتند، در بر دارد.
از سویی دیگر حتی اگر این خروج کامل صورت گیرد، این امر تا حدود بالایی متوجه نظامیان در پیروی از قوانین می شود که پیمانکاران خصوصی(حسن تعبیری برای مزدوران) جایگزین آنها خواهند شد. در حال حاضر بیش از 100 هزار پیمانکار خصوصی در افغانستان به سر می برند.
مطالعات اخیر پروژه تحقیقاتی آیزنهاور در دانشگاه بروان نشان داد که جنگ با تروریسم تاکنون برای اقتصاد آمریکا از 3 تریلیون و 700 میلیارد دلار تا 4 تریلیون و 400 میلیارد دلار هزینه داشته که یک تریلیون دلار دیگر هزینه پرداخت سود را نیز به همراه دارد.
این امر هزینه کلی جنگ با ترور را دستکم به 5 تریلیون و 400 میلیارد دلار می رساند و این رقم شامل پیامدهای اقتصاد کلان مخارج جنگ یا هزینه 5 میلیارد و 300 میلیون دلاری کمک به ساخت و ساز افغانستان که آمریکا متعهد به پرداخت آن شده، نمی شود.
چه کسی از این ثروت باد آورده سود می برد؟ ساده است، پیمانکاران نظامی آمریکا و نخبگان مالی جهانی. این ایده که دولت آمریکا ماهانه 10 میلیارد دلار را فقط صرف تعقیب برخی گروه های شبیه القاعده در هندوکش کند، پوچ و مهمل است.
پنتاگون نیز چنین ایده ای را رد کرده اما بر این عقیده که کشتن اسامه بن لادن، رهبر القاعده تغییری در شرایط به وجود نمی آورد و طالبان هنوز هم یک تهدید به شمار می روند، تاکید دارد.
ملاعمر، رهبر القاعده بارها و در زمان های مختلف اعلام کرده که در پی برقراری یک نهضت ملی گرا است. به دور از تمام مستندات تاریخی که نشان می دهند واشنگتن همواره از شکل گیری نهضت های ملی گرا ترس داشته و با آنها مبارزه می کرده، اظهارات ملاعمر بیانگر این مهم است که استراتژی طالبان هیچ ارتباطی با اهداف القاعده برای برپایی یک خلافت از طریق جهاد جهانی ندارد.
بنابراین القاعده دشمن اصلی نیست ، حداقل پس از این نیست. این جنگی میان یک ابرقدرت و جنبشی سرسخت، ملی گرا، با اعضای عمدتاً پشتو است که طالبان رشته اصلی آن است؛ صرف نظر از روش های قرون وسطایی شان، آنها در حال مبارزه با اشغالگران خارجی هستند و تمام تلاش خود را برای تضعیف رژیم دست نشانده (حامد کرزای) به کار گرفته اند.
در ویدئوی معروف اول نوامبر سال 2004 که نقش مهمی را در تایید انتخاب مجدد جورج بوش در انتخابات داشت، اسامه بن لادن بار دیگر به تفصیل شرح داد که چگونه مجاهدین در زمان حضور روسیه برای 10 سال خون دادند تا این کشور ورشکست شده و مجبور به شکست و خارج کردن نیروهای خود شد.
این دقیقاً همان استراتژی است که القاعده در برابر آمریکا به کار گرفته؛ بن لادن در آن زمان اعلام کرد: «همه آنچه باید انجام دهیم این است که دو تن از مجاهدین را به شرقی ترین نقطه اعزام کنیم تا تکه پارچه ای را با نوشته "القاعده" بر افرازند تا این ژنرال ها برای رسیدن به آنجا با هم مسابقه بدهند و از این طریق آمریکا متحمل خسارات انسانی، اقتصادی و سیاسی شود، بدون آنکه چیزی جز سود حاصل از برخی شرکت ها نصیبش شود.»
ارقام و مستندات از 11 سپتامبر تاکنون دقیقاً بیانگر وقوع همین اتفاق است. جنگ با ترور خزانه آمریکا را به طور کامل خالی کرده و کار را به جایی رسانده که کاخ سفید و کنگره در نبرد عظیمی با سقف بدهی بالاتر از 4 تریلیون دلار غوطه ور شده اند. آنچه هرگز به آن اشاره نشده این است که این تریلیون دلارها از کاهش هزینه رفاه قشر متوسط جامعه آمریکا تامین شده است.
دکترین تسط کامل پنتاگون بر ایجاد شبکه جهانی از پایگاه های نظامی دلالت دارد که بر اساس اهمیت مرزها و مناطق و با توجه به عملکرد دو رقیب اصلی یعنی روسیه و چین راه اندازی می شود. این طرح ابرقدرت که افغانستان، در تقاطع جنوب و آسیای مرکزی، گره اصلی آن بوده و هست، منجر به جنگ های دیگری در عراق و سوریه خواهد شد.
شبکه پایگاه های نظامی آمریکا که از دریای مدیترانه تا خلیج فارس و آسیای مرکزی و جنوبی گسترده شده، دلیل اصلی ماندن نیروهای آمریکا در افغانستان تا ابد است.