زین الدین زیدان از برجستهترین اسامی تاریخ فوتبال به حساب میرود که هر آنچه از جوایز فردی و تیمی که یک فوتبالیست آرزو دارد را به دست آورده است. زیزو با وجود خداحافظی تلخی که با زمین چمن در فینال جام جهانی ۲۰۰۶ داشت، هیچ گاه با کاهش محبوبیت نزد طرفداران فوتبال مواجه نشد و با بازگشت به آن و درخشش در قامت سرمربیگری رئال مادرید، دوباره توانست تاثیرگذاری و بزرگی خود را به رخ دنیا بکشد.
شماره ۱۰ افسانهای که همیشه شخصیتی منزوی داشت و کمتر مصاحبه میکرد، در سال ۲۰۱۹ راضی شد، فردریک هرمل، زندگینامه اش را به رشته تحریر دربیاورد. هرمل اهل فرانسه و خبرنگار اکیپ بود و از سال ۲۰۰۱، مسئول پوشش اخبار و مصاحبههای زیدان به حساب میرفت و طی این مدت توانسته بود به صمیمیتی باورنکردنی با زین الدین و خانواده اش برسد و در این کتاب به خوبی توانسته از پس مکتوب کردن افکار و احساسات کاپیتان اسبق تیم ملی فرانسه بربیاید که از این پس دوشنبهها در طرفداری، بخشهایی از آن را تقدیم تان خواهیم کرد.
بخش اول مربوط به زندگینامه زیدان مربوط به یار همیشگی اش، ورونیک زیدان است که کمتر شناختی از او داریم، ولی متوجه میشویم بدون وجود این زن و حمایت بی دریغش از زیزو، احتمالا زیدانی که میشناسیم هیچ گاه وجود نداشت.
بعد از ظهر جولای ۲۰۰۱ منتظر خرید جدید باشگاه مادریدی گرانترین فوتبالیست تاریخ و قهرمان فرانسوی جهان بودم. آن زمان هیچ مانع فیزیکی بین بازیکنان و خبرنگاران وجود نداشت و اغلب کنار ماشین هایشان منتظر میماندیم تا از رختکن خارج شوند. آنجا بود که دختر سبزه زیبایی را دیدم که در یک ماشین پلاک ایتالیا نشسته است. از تورین آمده بود و نامش ورونیک زیدان. از آن روزنامه نگارانی نیستم که مزاحم کسی شوم و از کودکی یادم داده اند که مودبانه سلام کنم. چند ضربه نرم به شیشهی ماشین زدم و همسر زیدان شیشهی برقی را پایین داد:
سلام ورونیک من روزنامه نگاری فرانسوی هستم که مدت هاست در مادرید زندگی میکنم فقط میخواستم بهتون خوش آمد بگم
ممنونم. به امید دیدار دوباره
و قبل از اینکه بتوانم کلمهی دیگری بر زبان بیاورم، شیشهی ماشین به همان سرعتی که پایین رفته بود بالا رفت. حرکتم اشتباه بود. امتناعی به یاد ماندنی بود که با لبخندی اجباری کمی تلطیف شد.
انتقال به مادرید مانند هدیهای برای ورونیک بود. یکی از زیباترین چیزهایی که زیزو میتوانست تقدیم معشوقش کند. بعد از پنج سال زندگی در تورین جایی که همسرش برای یوونتوس بازی میکرد او از هوای همیشه مه آلود و سرد شهری در پیه مونتی خسته شده بود و در حسرت آفتاب و گرمی کشور اجدادش بود. یک سال پیش از آن فلورنتینو پرز در مهمانی شامی که یوفا ترتیب داده بود، یک دستمال کاغذی به زیدان که سمت دیگر میز نشسته بود داد. رئیس باشگاه معروف اسپانیایی به زبان فرانسه پیامی نوشته بود که نمیتوانست از این صریحتر باشد: «می خوای برای رئال بازی کنی؟» و زیدان بلافاصله روی همان دستمال جواب داده بود: «بله» برای ورونیک یک فرصت فوق العاده بود. حتی نمیخواست فکرش را هم بکند که همسرش ممکن است این فرصت را از دست بدهد. زیدان به خاطر عشق و البته چالش بازی برای بزرگترین باشگاه جهان این پیشنهاد را پذیرفت خداحافظ تورین، سلام مادرید!
زندگی جدیدی شروع شده بود. در پایتخت اسپانیا خانم زیدان هرگز نمیخواست یک ستاره باشد، بلکه دنبال زندگی ساده و محتاطانهای بود او همیشه از امکانات رفاهی برخوردار است، اما از تجملات بیزار ورونیک هیچ شباهتی به ویکتوریا بکام ندارد. ویکتوریا بکام در مغازههای لوکس خیابان کاله د خوزه اورتگا میچرخید و در دو ساعت صدها هزار یورو خرید میکرد و مطمئن میشد تا همه از آن با خبر شوند. او حتی رفت و آمدهایش را هم اعلام میکرد تا مطمئن شود پاپاراتزیها او را گم نکنند تا بتواند از آنها شکایت کند که نمیگذارند زندگی آرامی داشته باشد.
خانم زیدان هم چیزهای زیبا را دوست دارد، اما برخلاف ویکتوریا بکام، گمنامی و نجابت را ترجیح میدهد؛ و البته نیازی ندارد چشمانش را پشت قاب عینک گوچی پنهان کند. او هم مانند همسرش میداند از کجا آمده است. وقتی خانواده به رستورانی میرود این کار را با حداکثر احتیاط انجام میدهند و میز به نام ورونیک فرناندز رزرو میشود. یک رستوران کوچک ایتالیایی یک رستوران گوشت کبابی آرژانتینی یا یک رستوران گیاه خواری مکانهای محبوب ورونیک هستند که حریم خصوصی کم و بیش در آنها حفظ میشود.
یک رستوران دار میگوید: ما هر کاری برای آرامش آنها میکنیم، اما اغلب مردم آنقدر بی ادب هستند که هنگام غذا خوردن برای امضا یا عکسی مزاحم آنها شوند. گاهی زیدان مجبور میشود برای آرامش همسر و فرزندانش رستوران را ترک کند. البته همیشه مودب است.
این مرد فرانسوی اهل مادرید میداند که اگر زیدانها نتوانند در آرامش غذا بخورند به رستورانش باز نخواهند گشت حکم دادگاه زیدانها فوری و غیر قابل تسلیم است. اکثر اوقات مجبورند ساعتها پرواز یا رانندگی کنند تا با خانوادهی خود در حومهی شهر دیداری کنند. مشکلات قرار گرفتن در تیررس رسانهها اینگونه حل میشود: با فرار و دوری از آنها. ورونیک هیچ کدام از این داستانها را پیش بینی نکرده بود. قبل از اینکه زیزو ستارهی فوتبال شود، او را میشناخت که امتیاز بزرگی برای زیدان است، چون علی رغم بی اعتمادی سرسختانه اش از روی قلهای که ایستاده است نمیتواند قصد و هدف تازه واردها و غریبهها را درک کند، اما به وضوح از سبک زندگی یک ستارهی راک دوری میکند. کاملا برعکس بسیاری از فوتبالیستهای جوان امروزی که ثروت و شهرت شان تعداد فالوئرهای شبکههای اجتماعی شان تعیین میکند که مانند مگس کش کاغذی است که انبوهی از زنبورها با نیشی دردناک به آن چسبیده اند.
سبزهی زیبا که غریبهها او را کمی سرد میدانند مرزها را بسته بود تا برای بازنشستگی مرد سی و چهار ساله اش آماده شود مرحلهای سرنوشت ساز در زندگی هر ورزشکار سطح بالایی که بسیاری در آن گم میشوند.
از آغاز نوجوانی تا مراکز تمرین و تیمهای مختلف و تیم ملی فوتبال جای کودکی را گرفت. تقویم زندگی اش را زمان تمرینات و مسابقات تعیین میکرد. روزهایش تحت تاثیر مربی این جایگزین پدر و استاد مستبد بود که حتی برای حق تمرین باید رضایت او را جلب میکرد و بعد وقتی کفشها را آویزان میکنید ناگهان برنامهی زندگی تهی میشود. باید روش خود را برای پر کردن روزها پیدا کنید و آخر هفتهها در خانه بخوابید. دیگر خبری از سفر به آن سوی قاره برای یک بازی در لیگ قهرمانان اروپا نیست. یا تورهای سه هفتهای چین امریکا یا استرالیا دیگر درگیر یوروها و جامهای جهانی یک ماهه نیستید و جدایی در کار نیست که تجدید دیداری پرشور در پی اش داشته باشد.
در تابستان ۲۰۰۶ زیزو تمام روزهای خود را کنار ورونیک گذراند. از آشپرخانه تا اتاق نشیمن کنارش بود همه چیز وارونه بود و این عشق و صبوری اندلسی اهل رود زا بود که به قهرمان کمک کرد تا جای خود را در دنیای جدیدش پیدا کند. اوست که محو شدن فریادهای ستایش و تشویقهای سانتیاگو برنابئو را با بوسه و توجه پر میکند.
یکی که جای هشتاد هزار نفر را پر میکند. یکی که یک زندگی روزمره دو نفره را شش نفره میکند. به لطف کدام معجزه؟ همانی که بیست سال قبل برای اولین بار آنها را کنار هم قرار داد زیبایی و وقار. رقصنده و فوتبالیست.
زیزو معمولا با اعتقادی راسخ این جمله را برایم تکرار میکند. اما بعد از آغاز مربیگری به خاطر کمبود وقت از این ساعات طولانی فعالیتهای بدنی محروم شد و مقداری از تودههای عضلانی اش را از دست داد.
حرفهی جدیدش در دوشنبه ۴ ژانویهی ۲۰۱۶ در سالن سانتیاگو برنابئو رسما به مطبوعات معرفی شد. در جولای ۲۰۰۱ برای تاجگذاری اش به عنوان بازیکن رئال نه ورونیک و نه فرزندانش روی صحنه نرفتند که دلیلش شاید استرس بیش از حد احساسات فراگیر انتظارات زیاد و اخبار زرد بی پایان بود. اما پانزده سال بعد برای بازگشت مسیحایی اش به این کشور و نیمکت مربیگری تیم اصلی همسر و فرزندانش قهرمان روز را در هر قدم و هر لبخند همراهی کردند. ورونیک لباس قرمز روشنی پوشیده بود که با لباسهای آبی مردانی که اطرافش بودند در تضاد بود. او در مرکز عکسی که در تمام دنیا منتشر میشد لبخندی درخشان بر لب داشت. او زیباست و بسیار جوان به نظر میرسد حتی سعی نمیکند غرورش را در مقابل فلش عکاسها در این لحظهی شکوه خانوادگی پنهان کند، اما همیشه فاصله اش را از رسانهها حفظ خواهد کرد و هرگز مانند عروسک یک فوتبالیست ظاهر نخواهد شد. او کلاس و شعور خاص خودش را دارد.
شناخت بهترم از ورونیک طی سالهای سال حضور در کنار زیزو باعث شد متوجه نقش اساسی او در زندگی مردی که پرتره غول پیکرش را روی طاق پیروزی شهر پاریس در جولای ۱۹۹۸ انداختند بیشتر درک کنم. هر کس دیگری بود برای همیشه بر فراز شانزه لیزه میماند، اما نه زیدان. با ورونیک در کنارش شبکهای ایمن در برابر خود بزرگ بینی و نگهبان ارزشهای ابدی برقرار بود. زنی که به لطف او، زیدان پاهایش را روی زمین نگه داشته است. ایزابل جوردانو گفته بود: موفقیت زودگذر است اتفاق دیروز به سرعت فراموش میشود
و در سال ۲۰۰۱ پیش بینی کرده بود او در آینده بسیار بهتر خواهد شد. این آینده غافلگیر کننده و غیر منتظره در نقش یک مربی رخ داد و دوباره روزها و ساعتهای بسیاری آنها را از یکدیگر دور کرد. اما فرصتهای فوق العادهای برای شادیهای جدید خانواده بوجود آورد. برای شروع چهار ماه بعد از انتصابش با فتح لیگ قهرمانان اروپا در میلان مقابل اتلتیکو مادرید در برابر چشمان ورونیک و حمایتهای بی پایانش، اما بهار ۲۰۱۶، در کنار فینالهای کاردیف و کیف تاج گذاریهای بی وقفهای به همراه داشت. ورونیک به مردش افتخار میکرد و همراه چهار فرزندش روی زمین سبز ورزشگاه به او پیوست.
نه ماه تعطیلاتی که زیزو از تابستان ۲۰۱۸ بعد از کسب ۹ جام در دو سال و نیم گذراند هم با همراهی ورونیک بود. او در چین و بازدید مدارس فوتبال که آدیداس، اسپانسر شخصی زیزو برگزار میکرد کنارش بود و در اهدای جوایز فیفا در لندن و سایر رویدادهای رسمی همراه همسرش. با این حال، ورونیک اغلب او را درون دنیای خودش هدایت میکند. دنیایی زیبا به عنوان مثال بازدید از موزه هنرهای معاصر پاریس؛ زمانی که فوتبالیست سابق برای درمان درد ناشی از نبردهایش در مستطیل سبز به پایتخت میرود.
ورونیک در کنارش صادق و وفادار از حال لذت میبرد، اما برای چالشهای جدید آماده میشود. یک شهر جدید یک کشور جدید. او همسفر همیشگی حرفه همسرش است. در ۱۱ مارس ۲۰۱۹، با اشتیاقی دوباره به رئال برگشت. اما ورونیک درست مانند مردش بی ثباتی و شکنندگی این حرفه را میشناسد و از حمایت بی وقفهای که زیزو به آن نیاز دارد آگاه است. بله، او کسی است که به خاطر عشق به زیزو علاقه بی بدیلش به رقص را کنار گذاشت و آن که خود زیدان گفته، برای عشق از پشت بام یک ساختمان پایین پریده است. بدون هیچ پشیمانی. چرا؟ چون دستان زین الدین را گرفته است.
منبع: طرفداری