«زینب علیزاده» تجربه ۴ ساله رانندگی اتوبوس را دارد و میگوید که برای رویایش در یک شهر کوچک که حتی آموزشگاه رانندگی پایه یک برای بانوان نداشته، خیلی تلاش کرده و در برابر مخالفتها و ناکامیها دوام آورده و حالا عاشق کارش است.
به گزارش همشهری آنلاین، علیزاده که تجربه یک دهه رانندگی تاکسی سرویس را در کارنامه دارد، ۲ سال در مسیر کاشان - گرگان راننده اتوبوس بوده است و حالا ۳ سالی میشود در خط کاشان - تهران پشت فرمان اتوبوس مینشیند. او با داشتن گواهینامه بینالمللی در تلاش است تا رانندگی اتوبوس در جادههای فرامرزی را هم تجربه کند.
در کل به فردی که هدایتگر یک وسیله نقلیه باشد، کاپیتان میگویند؛ کاپیتان کشتی یا کاپیتان هواپیما. استفاده این واژه برای راننده اتوبوس هم خیلی دور از ذهن نیست. من هم وقتی پشت فرمان مینشینم هدایت ۲۵ نفر را به عهده دارم. هرچند راستش را بخواهید آرزو داشتم خلبان بشوم.
پدرم راننده ماشین سنگین بود. من هم خیلی رانندگی با ماشین سنگین را دوست داشتم. رویای من خلبانی بود که نمرات عالی در ریاضی لازم داشت، اما نتوانستم در رشته خلبانی موفق باشم.
تا همین ۱۵ سال پیش آموزشگاه رانندگی پایه یک برای بانوان در شهر ما نبود. من جزو نخستین زنانی بودم که برای پایه یک ثبتنام کردم و بار اول قبول شدم. حتی بعد از پایه یک هم تا ۵ سال قبل نتوانستم پشت فرمان اتوبوس بنشینم و راننده تاکسی سرویس ۱۳۳ بودم.
برای برخی نشستن زن پشت فرمان اتوبوس هنوز یک کار ناباورانه است. بعضی از آقایان از اتوبوس پیاده میشوند. از طرفی بیشتر خانمها ابراز خوشحالی میکنند و با من عکس یادگاری میگیرند. برخورد مسافران گاهی دلگرمکننده و گاهی آزاردهنده است، اما من عاشق این کار هستم و رفتارهای سرد و نامحترمانه را نادیده میگیرم. یک بار وقتی در خط کاشان -گرگان بودم، ساعت ۲ نیمه شب به آمل رسیدیم. آقایی از آمل برای گرگان بلیت خریده بود و وقتی مرا دید، گفت سوار نمیشوم. مسافران گفتند از صد تا مرد بهتر رانندگی میکند. سوار شد و نیم ساعت بعد تا گرگان خوابید. همین چند روز پیش هم یک خانم از تهران سوار اتوبوس شد و گفت «آرزو داریم، ما را به کشتن نده!»
ترمینال گرگان برای خانمهای راننده خوابگاه نداشت. علاوه بر من ۳ خانم راننده اتوبوس دیگر هم از شهرهای دیگر به گرگان میآمدند. ۶ صبح میرسیدم گرگان و ۶ عصر دوباره به کاشان برمیگشتیم. ۱۲ ساعت خیلی سخت میگذشت. هیچ جایی در گرما و سرما برای خواب و استراحت نداشتم. چند باری به خانه یکی از رانندههای خانم که در مسیر گرگان - بجنورد کار میکرد، رفتم. همین سختی سبب شد تا از شهرداری، راهور و هر نهاد دیگری که به فکرم میرسید، برای راهاندازی خوابگاه رانندگان خانم در ترمینال گرگان پیگیری کنم. خوشبختانه خوابگاه راهاندازی شد، ولی همزمان من به خط کاشان - تهران منتقل شدم و یک شب هم در آن خوابگاه استراحت نکردم. راستش این هم بهترین تجربه و هم بهترین خاطره من از این ۲ سال است.
وقتی به کار تسلط داشتهباشی، راه مهار خطر را هم پیدا میکنی. یادم هست در مسیر بسیار خلوت و کم تردد آمل تا بابل که ۱۵ کیلومتر هم هست، سرنشینان یک ماشین سواری با قمه بسیار بلند و بزرگ به شیشه و بدنه اتوبوس میزدند. مسافران ترسیده بودند. از ماشین سبقت گرفتم و رد شدم. آنان هم قمه را سمت اتوبوس پرت کردند که به اتوبوس برخورد نکرد. دیگر فقط صدای دست زدن مسافران را میشنیدم.
بله. همه رانندههای اتوبوس از مباحث فنی هم سررشته دارند. چند باری هم تسمه تایم پاره شده و با کمک شاگرد تعویض کردیم.
گواهینامه بینالمللی را گرفتم و قصد دارم به جادههای خارج از ایران هم بروم ولی موانع و سختیهایی دارد که فعلا محقق نشده. پسرم خیلی تشویقم میکند و با افتخار از کارم صحبت میکند و همین انگیزه مضاعفی به من میدهد. همیشه به خانمها میگویم دنبال کار مورد علاقه خودتان باشید که با وجود سختیها به نتیجه میرسد.
زینب علیزاده: شمسیر کاشان - تهران نزدیک حدود ۳ ساعت طول میکشد. سختترین قسمت جاده هم کاشان تا قم است. وضعیت ناهموار آسفالت و ماشینهایی که با سرعت ۶۰ کیلومتر بر ساعت در لاین وسط میروند، همیشه دردسر ساز است. هر جوری که باشد سعی میکنم مسافرانم در آرامش و با خیال راحت به مقصد برسند.