فرارو- اسرائیل و آمریکا، چندین دهه است که روابط نزدیکی را با یکدیگر دارند. در این چهارچوب، هر کدام از این دو برای دیگری به دلایل مختلفی مهم است. از یک سو، آمریکا برای اسرائیل مهم است، زیرا این کشور اصلیترین تامین کننده حمایتهای مادی و تسلیحاتی برای تل آویو است. هیچ کشوری نیز به اندازه آمریکا از اسرائیل حمایت سیاسی-دیپلماتیک انجام نمیدهد. از سوی دیگر، اسرائیل نیز برای آمریکا مهم است، زیرا لابیهای اسرائیلی در صحنه سیاست داخلی آمریکا از وزن کنشگری قابل توجهی برخوردارند و پول پاشیهای زیادی را انجام میدهند.
به گزارش فرارو، اسرائیل در حوزه صنعت سرگرمی و معادلات رسانهای نیز از قدرت و وزن قابل ملاحظهای در آمریکا برخوردار است که این مسائل سبب میشوند تا دولتمردان و سیاستمداران آمریکایی به نحو ویژهای معطوف به منافع اسرائیل باشند و نتوانند آن را نادیده بگیرند.
این مساله به قدری جدی است که زمانی آریل شارون نخست وزیر اسبق اسرائیل گفته است که اگر مردم آمریکا بفهمند تا چه اندازه کشورشان در تسخیر لابیهای اسرائیلی است، تردیدی وجود نخواهد داشت که علیه دولت آمریکا دست به قیام خواهند زد. با این همه، در ماههای اخیر و در بحبوحه اوج گیری فضای تنش و جنگ در منطقه، پیوندها میان اسرائیل و آمریکا نزدیکتر شده است. در حقیقت، پیوندها میان آنها عیانتر از هر زمان دیگری شده است.
دولت آمریکا بهایی گزاف را به دلیل حمایت از اسرائیل پرداخته و میپردازد و به طور خاص، وجهه داخلی و بین المللی این کشور در سایه کشته شدن بیش از ۴۰ هزار فلسطینی غیرنظامی به شدت خدشه دار شده است. از این رو، اخیرا توماس فریدمن تحلیلگر و ستون نویس مشهور آمریکایی روزنامه نیویورک تایمز در مقالهای برای این روزنامه آمریکایی، به پشت پرده طرح بزرگ بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل برای انتخابات ریاست جمهوری نوامبر ۲۰۲۴ آمریکا اشاره داشته است.
فریدمن به این مساله تاکید داشته که نتانیاهو در فاصله زمانی کمِ باقی مانده تا زمان برگزاری انتخابات آمریکا، تمام سعی خود را خواهد کرد تا شدت جنگ در سطح منطقه را افزایش دهد تا از این رهگذر، زمینه را برای پیروزی مجدد ترامپ فراهم سازد. از نظر توماس فریدمن، گزینه مطلوب نتانیاهو برای ریاست جمهوری آمریکا، شخصِ دونالد ترامپ است. همان فردی که پیشتر توافق ابراهیم را عملیاتی کرد و البته که فشارهای زیادی را در ابعاد مختلف علیه ایران تحمیل کرد.
با این همه، آنچه فریدمن به عنوان استدلالهای اصلی مقاله اخیر خود در نیویورک تایمز مطرح میسازد، از ۲ نقص بزرگ رنج میبرد.
یکی از اشتباهات بزرگ توماس فریدمن در طرح استدلالش این است که او اساسا مبدا زمانی که در رابطه با آن در نظر میگیرد، اشتباه است. فریدمن تمرکز خود را بر دو ماه آینده و تلاشهای نتانیاهو جهت تشدید جنگ در منطقه غرب آسیا در این بازه زمانی قرار میدهد، اما واقعیت این است که نتانیاهو پس از اجرای عملیات هفتم اکتبر و آغاز جنگ غزه، این رویکرد را در دستورکار داشته است.
نتانیاهو در این زمینه تلاشهای فراوانی را انجام داده که مثلا تقابل خود با ایران و قرار گرفتن ایران در برابر آمریکا را به مسالهای عینی تبدیل کند و در نتیجه زمینه را برای اوج گیری یک جنگ بزرگ در سطح منطقه فراهم کند. با این حال، هم ایران مراقب بوده که در دام اسرائیل و شخص نتانیاهو نیفتد و هم آمریکا به خوبی میداند که در سایه تشدید در گیریهایش با چین در شرق آسیا و روسیه در قالب جنگ اوکراین، به هیچ عنوان در موقعیتی نیست که وارد یک درگیری تازه با ایران و کلیت محور مقاومت در منطقه غرب آسیا شود.
اینکه دولت نتانیاهو دست به ترور شهید هنیه در تهران میزند و یا اقدام به بمباران کنسولگری ایران در دمشق کرده است، عینیترین تلاشهای نتانیاهو جهت توسعه دامنه جنگ در منطقه هستند. با این حال، نکته مهم این است که ایران، هم موجب یک جنگ گسترده نشده و هم صدور حسابهای سنگینی را برای رژیم اسرائیل صادر کرده و در زمان و مکانی که خود تعیین میکند موجب مجازات اسرائیل شده است. از این رو، استدلال فریدمن از نظر واقعیتهای میدانی با چالشهای جدی رو به رو است.
یکی دیگر از استدلالهای اشتباهی که فریدمن در گزارش اخیر خود در نیویورک تایمز به آن توجه نداشته این است که اساسا ترامپ نیز نفعی برای خود در زمینه تشدیدِ تنشها با ایران قائل نیست. البته که او نه فقط در مورد ایران، بلکه در مورد روسیه نیز موضعی مشابه دارد. چند وقت قبل بود که او تاکید کرد که در صورت پیروزی در انتخابات آمریکا به دنبال تشدید تنشها با ایران نیست و یا اخیرا گفته است که اگر رئیس جمهور آمریکا شود، تحریمهای کشورش علیه روسیه را لغو خواهد کرد. شاید برخی به این مساله اشاره کنند که این قبیل موضعگیریها صرفا بازتابی از سیاستهای اعلامی ترامپ هستند و نسبتی با واقعیتهای میدانی ندارند.
استدلالی که چندان هم بیراه نیست با این حال، مساله اصلی این است کهاساسا آمریکا در موقعیتی نیست که بخواهد به تشدید تنشها با کشوری نظیر ایران یا روسیه مبادرت ورزد. مسالهای که سبب میشود تا ترامپ هم ترامپِ سال ۲۰۱۶ نباشد. این همان موضوعی است که بسیاری از تئوریسینها و دولتمردان سرشناس آمریکایی به خوبی از آن اطلاع دارند و مایل نیستند که هزینههای نظامی آمریکا را که در قالب ماجراجوییهای خارجی این کشور هزینه میشوند، افزایش دهند. زیرا اساسا اقتصاد آمریکا دیگر کشش این مساله را ندارد. همچنان که در طی سالهای گذشته آمریکاییها مجبور شدند پس از ۲۰ سال، خاک افغانستان را ترک کنند و فرش قرمزی را زیر پای طالبان که خود آن را سرنگون کرده بودند پهن کنند.
در عرصه معادلات منطقهای وابط آمریکا با برخی دولتهای عربی مهم نظیر امارات و عربستان سعودی رو به سردی است حتی گرایش آنها به سمت قدرتهای شرقی و تنش زدایی با ایران بیشتر شده است. در عین حال، در بحبوحه جنگ غزه، آمریکا نتوانسته در برابر حملات آنها به کشتیهای تجاری که عازم اراضی اشغالی هستند و یا از بنادر این رژیم خارج میشوند، اقدام موثری انجام دهد.
مسائلی از این دست این پالس معنادار را صادر میکنند که اساسا آمریکا در موقعیت همراهیکردن با جاه طلبیها و توهمات اسرائیل جهت تشدید تنشها در سطح منطقه غرب آسیا نیست و برنامه ریزی نتانیاهو در این رابطه از اساس غلط است.