یکی از مسائلی که اهمیت نامه عبدی به خاتمی را بیشتر میکند، حضور نویسنده در ترکیب شورای راهبری دولت چهاردهم است. چهار دهه کنشگری سیاسی و حضور موثر مطبوعاتی را نیز باید به این پیشینه اضافه کرد. این نامه بر اساس یک نگاه راهبردی نوشته شده و چند نکته منفی در آن وجود دارد.
فرارو- عباس عبدی روزنامهنگار و تحلیلگر سیاسی روز پنجم شهریورماه یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت که در حکم نامهای سرگشاده به سیدمحمدخاتمی، رئیس دولت اصلاحات بود. این نامه با واکنشهای مثبت، منفی و البته تند در هر دو طرفِ سیاسی در ایران روبرو شد. برخی اصولگرایان از آن استقبال کردند و اصلاحطلبان نسبت به آن گارد گرفتند. برخی نیز آن را پروژهای امنیتی برای حذف اصلاحطلبان پیشرو دانستند. عبدی این نامه را به صورت عمومی منتشر کرد تا مورد نقدوبررسی و گفتگو قرار بگیرد.
به گزارش فرارو، معمولاً پیش میآید که مدیرمسئول روزنامه کیهان یا سرمقالهنویسهای روزنامه جوان بخشی از ظرفیت و زمان خود را به پاسخگویی یا تحلیل اظهارنظرهای مکتوب و غیرمکتوب عبدی اختصاص میدهند؛ با این حال مسالهای که اهمیت این نامه را بیشتر میکند، حضور عبدی در شورای راهبری و تحت مدیریت ظریف بود. پس از پیروزی پزشکیان این شورا به دستور مستقیم او تشکیل شد که نقش بازوی مشورتی رئیسجمهور را ایفا میکرد و نقش مهمی در تشکیل دولت چهاردهم داشت.
عضویت عبدی در این شورا به خودی خود اهمیت این نامه را بالا نمیبرد؛ مسائل مطرح شده در این سازوکار، قرار گرفتن در جریان واقعیتهای جاری سیاست و فراتر رفتن از مرحله تحلیل، از جمله نتایج درگیری در سروسامان دادن به تشکیل دولت چهاردهم است. چهار دهه کنشگری سیاسی و حضور موثر مطبوعاتی را نیز باید به این پیشینه اضافه کرد. با این مقدمه، به نقد و بررسی این نامه که نقدی بر سیاستورزی اصلاحطلبان است میپردازیم.
اولین نکته درباره نامه سرگشاده عبدی به خاتمی، انتشار عمومی آن است. نویسنده دلیل آن را اینگونه شرح میدهد: «موضوع آن امری عمومی است و امید دارم که گفتگوی عمومی در این باب بتواند بهتر راه گشا باشد. از این رو، این متن را فتح بابی برای گفتگو میدانم و امیدوارم که مباحث مشابهی با دیگر نیروها و گرایشهای سیاسی مطرح شود و ثمره آن را کشور ببرد.» عبدی در بند اول، میگوید که مساله مربوط به حزب و تشکیلات نیست بلکه یک مساله راهبردی راجع به سیاستورزی در سطح کلان است و سپس در بندهای بعدی به مساله تشکیلات میرسد. انتشار عمومی نامه نیز قابل درک و پذیرش است.
مساله شناخت مقتضیات زمان و تنظیم سیاستورزی با آن را میتوانیم هسته مرکزی نقد عباس عبدی در این نامه بدانیم. چرا که مخاطب را با مثالها و استدلالهای مختلف به داشتن درک و تحلیل روشن از شرایط و شناخت وضعیت دعوت میکند. نویسنده معتقد است که شرایط کشور نسبت به ۱۵ سال گذشته بسیار تغییر کرده و در سال ۱۴۰۳ نمیتوان به سبک پیشین سیاستورزی کرد. عبدی نوشته است: «تحلیل من این است که ما وارد وضعیت تازهای شدهایم و روشها و رویکردهای گذشته پاسخگوی شرایط جدید نیست و ضرورت تغییر آن کاملا مشهود است.»
تحلیل نویسنده مبتنی بر واقعیت ارزیابی میشود. دوگانه اصلاحطلب – اصولگرا رنگ باخته و در حال حاضر دوگانه تندرو – میانهرو مطرح است. بر اساس تحلیلهای گوناگون، کابینه وفاق ملی با هماهنگی رئیسجمهور اصلاحطلب و رئیس مجلس اصولگرا توانست از پارلمان رای اعتماد بگیرد. از لحاظ فکری و تشکیلاتی، دو گروه اصلی سیاست در ایران در بخشهای میانه و معتدل خود در مسائلی مثل تنشزدایی داخلی و خارجی، ارجحیت منافع ملی و لزوم توجه به نارضایتیهای انباشته به اشتراکاتی رسیدهاند. در مشارکت اندکی کمتر از ۵۰ درصد، مسعود پزشکیان در هر دو مرحله انتخابات جایگاه اول را به خود اختصاص داد و در نهایت با شکست سعید جلیلی، به پیروزی نهایی رسید.
به گواهِ تحلیلگران و چهرههای جبهه اصلاحات – که در این نامه مورد نقد عبدی هستند – این نتیجه در این میزان مشارکت را هیچ کس پیشبینی نمیکرد. بنابراین، تحلیل نویسنده از تغییر شرایط سیاست در ایران در کلیات خود صحیح است و اگر وارد جزئیات شویم نیز نتیجه تغییر خاصی نمیکند.
حوادث پس از انتخابات دهم مربوط به ۱۵ سال پیش است. ناظران بر این مساله شهادت میدهند که زمینههای این رویدادها و سپس آنچه اتفاق افتاد، هیچ وقت در یک محیط سالم و خالی از احساسات مورد نقد و بررسی قرار نگرفت. عبدی نیز اگر چه در زمره اصلاح طلبان است، اما نقدهای جدی به وقایع سال ۱۳۸۸ دارد و این نقدها را نیز به صورت علنی و عمومی مطرح کرده است.
با همین پیشزمینه دور از انتظار نبود که عباس عبدی در نامه خود به سیدمحمد خاتمی، سیاستورزی ناشی از باقی ماندن در شرایط ۸۸ را مورد انتقاد قرار بدهد: «ترکیب جبههای که محصول جریان ۱۳۸۸ است نمیتواند در دوران وفاق کارآیی داشته باشد. تفاوت هوای سیاسی این دو دورهی زمانی، بیش از تفاوت هوای زیستی میان زمستان منهای ۱۰ درجه با تابستان ۵۰ درجه است. متأسفانه برخی از دوستان در سال ۱۳۸۸ منجمد شدهاند، و هنوز در پی حل مسائل ناشی از آن اتفاقات از طریقی ثابت و تکراری و البته ناموفق هستند و گمان میکنند رفع حصر لازمه وفاق است، در حالی که روشن است، وفاق مقدمه و شرط لازم رفع حصر است و نه برعکس. این نکتهای بود که چند بار در سال ۹۲ و روی کار آمدن آقای روحانی متذکر شدم. این تفاوت بسیار مهمی است که جهتگیری عمل سیاسی را بشدت تحت تاثیر قرار میدهد.»
نویسنده به درستی معتقد است که باید از وقایع ۸۸ عبور کرد. هرچند نامه خطاب به خاتمی و در نقد اصلاحطلبان است، اما با توجه به استفاده ابزاری تندروها از وقایع پس از انتخابات دهم، مطلوب بود که عبدی این مساله را نیز کلان و راهبردی میدید و توصیه به عبور از این وقایع و تلاش برای حل آن و نه پیششرط قرار دادن حل مسائل ناشی از آن را به هر دو جناح سیاسی توصیه میکرد. چرا که در همین نامه، او درباره لزوم تعامل با اصولگرایان و نیروهای فراتر از جبههبندیها مینویسد: «به نظرم در حال حاضر جبههبندی سنتی اصلاحطلب ـ اصولگرا سالب به انتفای موضوع شده است. آنها بیش از آنکه رسم باشند، تبدیل به اسم شدهاند. باید با نیروهای جدید از اصولگرایان درون ساختار قدرت و فراتر از آنان با نیروهایی که در عرصه جامعه و فراتر از هر دو جناح سنتی هستند، همفکری و همراهی نمود و برای خروج کشور از این وضعیت اقدام و کمک کرد.»
میتوانیم نخ تسبیح این نامه تحلیلی سرگشاده را، دغدغه نویسنده برای ایران بدانیم. «دوران وفاق»، «کشور»، «مردم»، «پیشبرد امور» و «خیر عمومی» از جمله کلیدواژههای نویسنده در این نامه است. به نظر میرسد عبدی سعی دارد در این نوشته، دور باطل برخورد میان جناحها با یکدیگر و حاکمیت را بشکند و به مخاطب بگوید که این مسیر نادرست است. به همین دلیل بر اصلاحطلبی به عنوان یک روش و منش و نه به عنوان یک حرکت حزبی، تاکید زیادی دارد. احتمالاً به همین دلیل است که بر ادبیات مبارزهجویانه برخی چهرههای جبهه اصلاحات نقد وارد میکند و آن را همتای ادبیات مشابه در ساخت قدرت و جناح راست میداند. به نظر میرسد که نویسنده تلاش میکند توجهها را به یک اولویت والاتر به نام ایران جلب کند که اگر قرار است از این وضعیت خارج شود، به تطبیقپذیری اصلاحطلبان، عبور از گذشته و همکاری با دیگر نیروهای سیاسی احتیاج دارد.
به نظر میرسد نویسنده کنش و واکنشها طی سالهای گذشته را در معرض توجه قرار نداده است. مثل اصولگرایان، اصلاحطلبان نیز تصمیمهای اشتباه در سیاست و رفتارهای سیاسی خود کم نداشتهاند. ناظران مستقل بر این مساله بارها تاکید کردهاند که وضع موجود چه در توفیقات و چه در ناکامیها، محصول اصولگرایان و اصلاحطلبان است. اما در این میان نباید فقط اصلاحطلبان را مقصر دانست چرا که بسیاری از تصمیات اشتباه اصولگرایان، واکنشی به کنش سیاسی جناح مقابل بوده است.
تکرار چهرههای سیاسی در ایران امری عادی شده است. چه بسیار سیاستمدارانی هستند که از کودکی این نسلی که اکنون در اجتماع وارد شده، در میدان سیاست حضور داشتند و هنوز هم حضور دارند؛ نه به عنوان تئوریسین و تحلیلگر بلکه به عنوان مدیران اجرایی! آن زمان ۴۰ و ۵۰ ساله بودند و حالا تقریباً همگی ۷۰ سال را رد کردهاند. عبدی در نامهاش به درستی روابط بسته خانوادگی و عدم توجه به کادرسازی را مد نظر قرار میدهد. نکتهای که بارها به آن توجه و نسبت به آن هشدار داده شده است. نداشتن کادر حرفهای سیاستورز و تکنوکرات مسالهایست که اصلاحطلبان با آن دست به گریبان هستند و خود را در بزنگاههایی مثل تشکیل دولت چهاردهم نشان میدهد.
در آخر، ذکر این نکته مناسب است که نویسنده اعتقاد دارد باید از این دور باطل خارج شویم. علاوه بر نقد باید راهحل ارائه دهیم و راهکار برای برونرفت از این وضعیت داشته باشیم. عبدی جریان اصلاحطلبی و در کانون آن جبهه اصلاحات را مورد انتقاد قرار داد. سخنگوی جبهه اصلاحات در این باره نوشت: «عبدی میتواند هر تصمیمی بگیرد و هر فرد و تشکیلاتی را نقد کند و ما هم استقبال میکنیم، اما باید بپذیرد مواضع احزاب و یک جریان سیاسی برآیند تصمیمات و نظرات تشکیلات است و نه یک نفر یا حتی یک حزب.» نکته این است که عبدی آن فکری را نقد کرده که در قالب تشکیلات خود را نشان میدهد. در هر صورت، برآیند نامه این است که اصلاحطلبان نیازمند بازسازی و بازتعریف خود و اولویتهایشان هستند. برآیندی که شاید در جزئیات بشود موارد آن را نقد کرد، اما در کل، یک حرف صحیح و پذیرفته شده است.