تا اوایل دهه۱۹۹۰ میلادی ویتنام یکی از فقیرترین کشورهای شرق آسیا به شمار میرفت. ویرانیهای جنگ و اقتصاد دولتی، این کشور را در دام یک بحران اقتصادی فرو برد؛ اما اصلاحات اقتصادی پس از آن، رهایی از فقر را برای مردم ویتنام به ارمغان آورد.
به گزارش دنیای اقتصاد، جاناتان میلتیمور؛ سردبیر تارنمای بنیاد آموزش اقتصادی و نویسنده ارشد در موسسه آمریکایی پژوهش اقتصادی است. نوشتههای او در نشریات تایم، والاستریت ژورنال، سیانان، فوربس، فاکسنیوز و استار تریبون منتشر شدهاست. در ادامه یکی از مقالات او که در رابطهبا چگونگی خروج ویتنام از فقر است را میخوانیم.
فونگ ژوان وو، هشت سال بیشتر نداشت که همراه با برادرش به مرکز توزیع مواد غذایی میرفت. شکم او از شدت گرسنگی درد میکرد و بسیار مضطرب بود. او نگران بود که مبادا کوپن غذایش را گم کند یا مورد توهین و تنبیه از طرف مقامات مسوول توزیع مواد غذایی قرار بگیرد. وو اینک که چندین دههگذشته است به یاد میآورد که برخورد مقامات دولتی اصلا دوستانه نبود. قدرت دست آنها بود و رفتار ارباب منشانهای داشتند.
ما احساس میکردیم برای غذایی که حق ماست باید به آنها التماس کنیم.» خانواده وو فقیر بودند، اما در مقایسه با بقیه ویتنامیها خیلی فقیر نبودند. آنها یک دوچرخه داشتند، چیزی که همه خانوادهها در ویتنام نمیتوانستند بگویند دارند، با اینحال ساعتها انتظار کشیدن در صف دریافت غذا کار سختی بود.
نسل معروف شده به «نسل پل» در ویتنام به کسانی گفته میشود که در ویتنامشمالی در فاصله بین ابتدای دهه۱۹۵۰ تا دقیقا قبل از ۱۹۷۵ به دنیا آمدند. زندگی این گروه سه دوره زمانی حیاتی در تاریخ اخیر ویتنام را در برمیگیرد: از زمان جنگ شامل یک دوره طولانی جیرهبندی خوراک، تا رونق یک اقتصاد بهسرعت در حال رشد. بسیاری از افراد این نسل اکنون درمیان رهبران کسبوکار، دولتی و آموزشی کشور هستند.
این سه دوره بهطور دقیقتر عبارتند از، دوره: ۱) جنگ، شامل تجربیات طی جنگ با آمریکا و همچنین درگیریها با کامبوج و چین که تا دهه۱۹۸۰ طول کشید. دوره ۲) گرسنگی، با تمرکز روی دوره یارانه از ۱۹۷۵ تا ۱۹۸۶، اما تاانتهای دهه۱۹۸۰ طول کشید. دوره ۳) شروع به حرکت که از شروع رسمی دوی موی یا نوساز، وقتی کشور شروع به انتقال به سمت اقتصاد بازار کرد، تا زمان حال را دربر میگیرد.
وو در کتاب «نسل پل ویتنام: کشوری که از زمان جنگ به زمان رونق اقتصادی رسید» به یاد میآورد که چگونه دانش آموزان مدرسه ای، ضعیف و تشنه، ساعتها در گرما برای دریافت جیره غذایی منتظر میماندند و در نهایت از سوی مقاماتی فریب میخوردند که هنگام وزنکردن سهمیه برنج، آن را با سنگ ریزهها مخلوط میکردند.
وو به نانسی نپیر و داو توی ها؛ نویسندگان کتاب گفت: «این کارها ما را عصبانی میکرد، اما نمیتوانستیم با مقامات دعوا یا بحث کنیم. ما در سن کودکی چهکاری میتوانستیم بکنیم؟»
ویتنام کشوری است که بسیاری از مردم آن را میشناسند، اما برای بسیاری افراد میزان دانشی که از تاریخ این کشور دارند در سال۱۹۷۵ متوقف میشود، سالی که سایگون سقوط کرد و دو سالپس از اینکه نیروهای آمریکایی از ویتنام خارج شدند.
اگرچه رئیسجمهور هوشیمین در سال۱۹۶۹ وعده داده بود که با شکستدادن آمریکاییها این امکان به سوسیالیستها داده میشود تا «سرزمین ما را ۱۰برابر زیباتر بازسازی کنند»، اما دوره پس از جنگ با افول اقتصادی همراه شد. ویتنام اساسا یک اقتصاد کشاورزی بود و اشتراکی کردن فعالیت کشاورزی به نتایجی دستیافته بود که تفاوت چندانی با تلاشهای اشتراکی کردن قبلی توسط امثال استالین و مائو نداشت.
ویتنام در برنامه پنجساله دوم خود (۱۹۷۶ تا ۱۹۸۰) اهداف تهاجمی را با نرخهای رشد سالانه ۸ تا ۱۰درصدی برای کشاورزی تعیین کردهبود، اما بهجای اینها در عمل، تولیدات کشاورزی سالانه تنها ۲ درصد افزایش یافت، تا حد زیادی به این دلیل که کمونیستها تقریبا ۲۵درصد از مزارع را در ویتنام جنوبی به شکل اشتراکی درآورده بودند.
نتایج فاجعه بار بود. راینر زیتلمن، نویسنده کتاب «چگونه ملتها از فقر فرار میکنند»، اشاره میکند که تا سال۱۹۸۰، ویتنام که زمانی صادرکننده برنج بود، سالانه تنها ۱۴میلیون تن برنج تولید میکرد، درحالی که به ۱۶ میلیونتن برنج برای تغذیه جمعیت خود نیاز داشت. برنامه ریزان همچنین سیاستهای تهاجمی را برای ملیکردن صنایع در ویتنام وضع کردند، اگرچه این طرحها در ابتدا با هدف ملیکردن تنها شرکتهای تحتمالکیت خارجی بودند، اما در نهایت گسترش یافتند تا تمام شرکتهای ویتنام را دربر گیرند.
کنترل قیمتها -بهویژه سیاستهای کنترل اجارهبها که نقش ویرانگر آن مشهور است- نیز نقش کلیدی در افول اقتصادی ویتنام بازی کردند. نگوین کو تاچ، وزیر امورخارجه ویتنام در اواخر دهه۱۹۸۰ به خبرنگاران گفت: «آمریکاییها نتوانستند شهر هانوی را نابود کنند، اما ما با تعیین بسیار پایین اجارهبها این شهر را با دست خودمان ویران کردیم.» این سیاستها آسیب زیادی به اقتصاد ویتنام وارد کرد. تا سال۱۹۸۰، ویتنام فقیرترین کشور جهان بود-فقیرتر از سومالی، اتیوپی و ماداگاسکار – جایگاهی که برای تمام دهه۱۹۸۰ ویتنام توانست برای خودش حفظ کند.
در طول دهه۱۹۸۰ و حتی در دهه۱۹۹۰، گرسنگی یک امر فراگیر درمیان بسیاری از مردم ویتنام بود. حتی تا سال۱۹۹۳، هنوز ۸۰درصد از جمعیت ویتنام در فقر زندگی میکردند. اما برخلاف بسیاری از کشورها، ویتنام فقیر باقی نماند. طبق گزارش بانک توسعه آسیایی، امروزه در یکی از قابلتوجهترین داستانهای تاریخ مدرن، میزان فقر در ویتنام تقریبا ۴درصد است.
قبل از بررسی اینکه چگونه ویتنام توانست از فقر بگریزد، مهم است که بدانیم چگونه کشورها از فقر نمیگریزند. داستان ویتنام یک استثنا بود، اگرچه برخی کشورها در دهههای اخیر گامهای بزرگی برای کاهش فقر برداشته اند، اما بیشتر آنها این کار را نکرده اند. در واقع، بسیاری از فقیرترین کشورها در سال۲۰۲۴- بوروندی، جمهوری آفریقایمرکزی، جمهوری دموکراتیک کنگو، ماداگاسکار، سومالی و دیگران- طی ربع قرن گذشته جزو فقیرترین کشورهای جهان بودند. این کشورها همچنین در بین کشورهایی هستند که بیشترین کمکهای خارجی را دریافت میکنند (بدونشک، چون بسیار فقیر هستند).
در حالیکه بسیاری از مردم و سازمانهایی مانند سازمان مللمتحد، استدلال میکنند کمکهای خارجی کلید کاهش فقر است، دیگران مخالف این ادعا هستند. ویلیام ایسترلی، اقتصاددان دانشگاه نیویورک در سال۲۰۰۶ در کتاب خود، «بار مرد سفید: چرا تلاشهای غرب برای کمک به بقیه خیلی زیاد بد و خیلی کم خوب انجام شدهاست»، استدلال کرد؛ دههها ابتکارعملهای کمکهای بینالمللی بهجای اینکه باعث کاهش فقر شود بیشتر به گسترش بوروکراسیهای دولتی کمک کردهاست. یکی از مثالهایی که ایسترلی به آن اشاره کرد، کشور تانزانیا بود که میلیاردها دلار برای بهبود شبکه جادهای خود در طول سالها دریافت کرد. دو دههبعد، جادههای تانزانیا هنوز یک فاجعه بود؛ اما بوروکراسی آن بهشدت متورم شدهبود.
ایسترلی نوشت؛ «تانزانیا سالانه بیش از ۲۴۰۰ گزارش برای سازمانهای اهدای کمک خارجی تهیه میکرد، این کشور دریافت کننده کمک هر سالدر محاصره هزار هیات اعزامی از مقامات سازمانهای کمککننده قرار داشت و از دست آنها عاجز شدهبود. این مشکلی است که در تلاشها برای کاهش فقر از طریق راه حلهای از بالا به پایین وجود دارد. برنامه ریزان بر این باورند که دانش و شناخت کافی برای حل مسائل پیچیده اقتصادی دارند، اما شواهد (و نیز نظریه اقتصادی) نشان میدهد که آنها از چنین دانش و شناختی برخوردار نیستند.
زیتلمن حکایتی شنیدنی از نویسنده آلمانی فرانک برمر را به اشتراک میگذارد که نیمقرن از عمر خود را در بیش از ۳۰ کشور بهعنوان امدادگر مسائل توسعهای در مبارزه با فقر گذرانید. در این گفتگو، یک روستایی از جامعه محلی در تلاش است تا کارشناس را متقاعد کند که مردم آن منطقه نیاز شدیدی به یک سد دارند، اما کارشناس مدام به فرد روستایی میگوید که آنها به سد نیاز ندارند.
چیزی که آنها واقعا نیاز دارند یک چاه آب و ابزارهای تحلیلی بهتر و آموزش بیشتر برای کارگران و نیروی کار فراگیرتر است. این یک مشاجره خنده دار است، اما مبتنی بر تجربه چندین دهه برمر در زمینه کمکهای بینالمللی است که هر سالتلاش میشود تا راه حلهایی از بالا به پایین برای کاهش فقر اعمالشود. دمبیسا مویو، اقتصاددان زامبیاییالاصل، در کتاب خود بهنام کمکهای مرده نشان میدهد که کمک یکتریلیون دلاری که کشورهای آفریقایی از کشورهای ثروتمند در نیمقرن گذشته دریافت کردهاند، نه فقط در کاهش فقر در آفریقا شکست خورد بلکه فقر را هم تشدید کرد.
مویو مینویسد: «این تصور که کمکها میتوانند فقر ساختاری را کاهش دهد و این کار را انجام دادهاست، یک افسانه است. امروزه میلیونها نفر در آفریقا به دلیل کمکهای خارجی فقیرتر هستند؛ بدبختی و فقر تمام نشده، بلکه افزایش یافتهاست.»
تجربه ویتنام از جهات مختلف برخلاف تجربه آفریقاییها بود. اول از همه اینکه، کمک به ویتنام در دهه۱۹۸۰ و اوایل دهه۱۹۹۰ رو به پایانیافتن گذاشت. علت آن مشکلات داخلی اتحاد جماهیر شوروی بود که این کشور را گرفتار سقوط و فروپاشی اقتصادی کرد و جریان کمکهایمیلیاردها دلاری که به ویتنام فرستاده میشد متوقف شد.
در همینحال، سیاستهای اشتراکی به تخریب بهره وری ادامه داد. یکی از بسیاری اشتباهات که برنامه ریزان ویتنام مرتکب شدند نادیدهگرفتن انگیزههای اقتصادی بود که با نیازهای اقتصادی در اقتصاد بازار همسوتر است. باخ نگوک چین در مصاحبهای که با ناپیر و ها؛ نویسندگان کتاب داشت بهیاد میآورد که چگونه جبران زحمات مادرش، مانند همه کشاورزانی که در تعاونیها کار میکردند، بر اساس تعداد روزهایی که کار میکرد پرداخت میشد.
در این تعاونیها کیفیت کار یا مقدار محصول تولیدشده اهمیتی نداشت. کلودیا فایفر در کتاب «کنفوسیوس و مارکس در رودخانه سرخ» توضیح داد: «این نظام انگیزشی و شیوه پرداخت، اعضای تعاونیها را تشویق میکرد از کار خود بزنند، سَمبل کاری کنند یا هرچه دیرتر سر کار حاضر شوند.
چنین سیاستهایی آسیب زیادی به اقتصاد ویتنام وارد کرد، اما در شرایطی که اقتصاد ویتنام از حرکت باز میایستاد و سپس فرو پاشید، در اواخر دهه۱۹۷۰ و اوایل دهه۱۹۸۰ اتفاق شگفت انگیزی در ویتنام شروع شد: یک اقتصاد کاملا جدید شروع به پدیدارشدن کرد.
ویتنامیها که از نظامی بسیار شبیه به نظام «کمونیسم جنگی» لنین رنج میبردند، برای بقای خود به طور خودجوش شروع به ایجاد اقتصاد بازار کردند. مقامات دولتی بهطور فزایندهای چشم خود را بر روی کنترل قیمتها و تخلفات و قراردادهای غیرمجاز (خوان چوی) بین خانوادهها و تعاونیها بستند. این عمل که به «حصارشکنی» (فا رائو) معروف است، تنها نمونهای از اقتصاد بازار (گاهی سیاه، گاهی خاکستری) است که زیر دست سنگین سوسیالیسم در ویتنام در حال ظهور بود. در واکنش به این اقتصاد روبهرشد، رهبران سوسیالیست کار کاملا خارق العاده دیگری انجام دادند؛ آنها از اقتصاد بازار استقبال کردند و «اشتباهات» خود را پذیرفتند.
کنگره ششم حزب در سال۱۹۸۶ به دو دلیل نقطهعطفی در تاریخ ویتنام تلقی میشود. اول، رهبران حزب سیاست خود را در مورد رویکرد دوی موی (بهمعنای «نوسازی» یا «تجدیدنظر») اعلام کردند؛ یکسری اصلاحات در بازار آزاد بود که برای پذیرش اقتصاد بازار خاکستری طراحیشده بود. دوم، رهبران حزب مبادرت بهکاری کردند که زیتلمن آن را فرآیند «خودانتقادی بنیادی» توصیف میکند. آنها اعتراف به شکست برنامههای پنج ساله قبلی کردند که تقریبا رشد اقتصادی معناداری عاید ویتنام نکرده بود.
نگوین ون لین؛ دبیرکل بعدی حزب، وعده داد که اشتباهات اقتصادی را که -بر اساس گزارش خود حزب- به تورم بالا، سقوط بهره وری نیروی کار، کاهش تولید، بیکاری گسترده و فساد گسترده منجر شدهبود، تصحیح کند. زیتلمن در مصاحبه اخیرش به من گفت: «آنها سعی نکردند سایر عوامل خارجی را مقصر بدانند که البته یکی از آسانترین کارها انجام چنین کاری بود، اما آنها راه سختتر را انتخاب کردند.»
نکته مهم این است که پس از بر گزاری این نشست در سال۱۹۸۶ که نقطهعطفی محسوب میشد، رهبران سیاسی به فشار برای اجرای بیشتر اصلاحات بازار آزاد ادامه دادند. در سال۱۹۸۷، یک قانون سرمایهگذاری جدید تصویب شد که نشان میداد اقتصاد ویتنام برای تجارت با جهان باز شدهاست. در این قانون وعده داده میشد که دولت اقدام به مصادره یا ملیکردن اموال یا سرمایههای خارجی نخواهد کرد.
در سال۱۹۸۸ مجموعهای از اقدامات برای کاهش یا رفع موانع دولت دربرابر فعالیتهای اقتصادی به تصویب رسید. آنها شامل موارد زیر بودند:
- حذف کنترل قیمتها و اعطای یارانه
- لغو پستهای بازرسی گمرکات داخلی
- اجازهدادن به شرکتهای خصوصی برای استخدام حداکثر ۱۰ کارگر (که این سقف بعدا افزایش یافت)
- کاهش و حذف مقررات تنظیمی در مورد شرکتهای خصوصی
- مقررات زدایی از نظام بانکی
- بازگرداندن کسبوکارها و مشاغلی که در زمان ملیشدن تصرف شدهبودند به مالکان خصوصی آنها
اوایل دهه۱۹۹۰ شاهد تصویب قوانینی بودیم که چارچوب قانونی را برای شرکتهای با مسوولیت محدود معرفی کرد و نیز ماده۲۱ در قانوناساسی ۱۹۹۲ که برخی حقوق مالکیت خصوصی معین (و سایر آزادی ها، از جمله آزادی مذهب) را به رسمیت شناخت.
اگر چه ویتنام در دسامبر ۱۹۹۱، کمککننده و شریک تجاری اصلی خود، اتحاد جماهیر شوروی را از دست داد، اما با گسترش تجارت با کشورهای سرمایهداری مانند استرالیا، تایوان، کرهجنوبی و ژاپن به این اتفاق واکنش نشانداد. توافقهای تجاری با کشور آمریکا در سال۲۰۰۱ تکمیل شد و در سال۲۰۰۷ ویتنام به سازمان تجارتجهانی پیوست. امروزه ویتنام یکی از ۱۰ شریک تجاری اصلی آمریکا است. صادرات اصلی این کشور که زمانی قهوه و نارگیل بود، اینک به محصولات پیچیده و با ارزشافزوده بالا مانند رایانه، گوشی تلفنهمراه و سایر لوازم الکترونیک تبدیل شدهاست. این یکی از معجزه آساترین تحولات اقتصادی در تاریخ بود و به نتایج شگفت انگیزی دستیافت. در فاصله سالهای ۱۹۹۰ تا ۲۰۲۲، تولید ناخالص داخلی سرانه در ویتنام بیش از پنجبرابر شد و از ۲۱۰۰ دلار به ۱۱۴۰۰ دلار (به دلار ۲۰۱۷) رسید.
موفقیت ویتنام البته یکشبه اتفاق نیفتاد. همچنین ویتنام تنها کشوری نبودهاست که در دهههای اخیر از فقر نجات یافتهاست. چین، هند و لهستان داستانهای مشابهی دارند. وجه مشترک همه این داستانها این بودهاست که این کشورها با پذیرش یک فرمول مشترک از فقر بیرون آمدند: اعطای آزادی اقتصادی بیشتر و اقدام به تجارت خارجی آزادتر و درست مانند سایر کشورها، موفقیت ویتنام نتیجه کمکهای بینالمللی یا برنامه ریزی مرکزی نبود. مانند چین که دگرگونی اقتصادی خود را با خصوصی سازی گسترده آغاز کرد، موفقیت ویتنام ناشی از پذیرش این واقعیت بود که برنامه ریزان مرکزی نمیتوانند اقتصاد را اداره کنند، بنابراین آنها تلاش خود در این زمینه را متوقف کردند و تا حد زیادی از این مسیر خارج شدند.
اولین قدمهای «دوی موی» صرفا مشروعیت اقتصاد سایهای را که قبلا ظهور کردهبود به رسمیت شناخت. هیچکدام از اینها به این معنی نیست که ویتنام (یا چین) یک مدینه فاضله سرمایهداری هستند. برعکس، بر اساس شاخص آزادی اقتصادی بنیاد هریتیج در سال۲۰۲۴، ویتنام از نظر آزادی اقتصادی در رتبه ۵۹ جهان، کمی بالاتر از فرانسه، اما کمتر از بلژیک، قرار دارد. ویتنام نیز ثروتمندترین کشور جهان نیست. طبق گزارش مجله گلوبالفاینانس، ویتنام با تولید ناخالص داخلی سرانه ۱۵۴۷۰ دلار، تقریبا در وسط، کمی بالاتر از اوکراین (۱۵۴۶۴ دلار) و کمی پایینتر از پاراگوئه (۱۶۲۹۱ دلار)، قرار دارد.
آنچه که درک آن مهم است این است که ویتنام در دهه۱۹۸۰ فقیرترین کشور جهان بود، اما با کنار گذاشتن نظام سوسیالیستی و پذیرش رویکردی که بیشتر با بازار آزاد سازگارتر بود، خود را متحول کرد. با انجام این کار، ده هامیلیون نفر را از فقر نجات داد.
این معجزه اقتصادی نه از طریق کمکهای بینالمللی یا راه حلهای دیگر از بالا به پایین، بلکه با اجازهدادن بهدست نامرئی بازار بهکار آمد. این اصطلاح که استعاره مشهور آدام اسمیت برای نظم خود به خودی است که در اقتصادهای بازار اتفاق میافتد، چیز دیگری را به ذهن این اقتصاددان اسکاتلندی آورد.
او در کتاب ثروت ملل مینویسد: «برای رساندن یک دولت به بالاتریندرجه ثروت از پایینترین سطوح بربریت، چیز دیگری به غیراز صلح و آرامش، مالیاتهای سبک و آسان و اجرای عدالت قابلتحمل نیاز نیست، همه چیزهای دیگر با روند طبیعی امور بهوجود میآید.»
ویتنام گواهی بر این است که اسمیت فرمول درستی را در ذهن داشت. بازارهای آزاد، نه کمکهای بینالمللی، کلید شکستدادن فقر است و برای دیدن آن به یک اقتصاددان نیاز نیست.
بونو خواننده معروف و برنده جایزهگرمی راک یو تو، بیش از یک دههپیش خاطرنشان کرد: «تجارت- سرمایهداری کارآفرینانه- تعداد مردم بیشتری را از فقر بیرون میآورد تا کمکهای خارجی.» معلوم میشود حق با بونو است؛ و اگر انسانها در مورد جلوگیری از صدهامیلیون نفر دیگر از انجام کاری که فونگ ژوان وو انجام داد جدی هستند- اینکه ساعتها منتظر دریافت یک پیمانه برنج باشند- باید قدرت بازارهای آزاد را تصدیق کنند و بدانند که کمکهای بینالمللی نمیتواند هر چیزی نزدیک به آنچه آزادی اقتصادی میتواند داشتهباشد را محقق کند.
این همان چیزی است که ایسترلی نزدیک به دو دههپیش به رسمیت شناخته است. او در کتاب بار مرد سفید نوشت: «به یاد داشته باشید، کمک نمیتواند فقر را به پایان برساند. تنها توسعه داخلی و بومی مبتنی بر پویایی افراد و شرکتها در بازارهای آزاد میتواند این کار را انجام دهد.» چندین دهه شواهد نشان میدهد که او درست میگوید.