عمدتاً در رسانهها و مردم کاربرد «افغان»، «افغانی» و «افغانستانی» چندان با یکدیگر تفاوت ندارد. اما پرسش این است که میان این سه، کدامیک صحیحتر است و مردم افغانستان را باید چه بنامیم؟
به گزارش ایسنا، این روزها حضور اتباع کشور افغانستان در ایران و نحو مواجهه با آنها دوباره در فضای مجازی و حتی میان مسئولان کشورمان بر سر زبانها افتاده است، اما در نامیدن مردم این کشور همیشه نوعی جدل وجود دارد. «افغان»، «افغانی»، «افغانستانی» و «افاغنه» نامهایی است که در میان مردم، رسانهها و مسئولان کشوری برای خطاب اتباع کشور همسایه استفاده میشود. گاه حتی برخی بعد از گفتن «افغانی» بلافاصله میگوید البته درست نیست و باید بگوییم «افغانستانی».
محمد آصف فکرت، نویسنده، شاعر و پژوهشگر افغانستانی فقید در مقالهای درباره واژه افغان که در مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی منتشر شده، نوشته است: «اَفْغان، به تعبیر نوین و عام، نامِ هر یک از شهروندان افغانستان از هر قوم و قبیله و دین. این تعبیر در قانون اساسی مصوب ۱۳۴۳ ش / ۱۹۶۴ م افغانستان (مادۀ ۱) آمده بود؛ در قانون اساسی مصوب ۱۳۵۶ ش / ۱۹۷۷ م نیز با تکیه بر این مطلب همه شهروندان کشور از نظر حقوق و وظایف در برابر قانون یکسان و برابر اعلام شدند (مادۀ ۲۱) و پس از آن دولت کاربرد نسبتهای قومی و قبیلهای را درپی نام شهروندان ممنوع کرد. اما افغان، به تعبیر خاص، نامی است که غیرِ پشتونها، مردمانِ پشتو زبان را به آن میخوانند، در حالی که این مردم خود را پشتون مینامند.»
چند سال پیش محمدکاظم کاظمی شاعر و کارشناس ادبی افغانستانی، در یادداشتی که در صفحه شخصیاش در فضای مجازی منتشر کرده با بیان اینکه عبارتهایی همچون «افاغنه» و «افغانی» و در شکل محاورهایاش «افغونی»، خالی از بار تحقیر و تخفیف نبوده است، و «افاغنه» با توجه به سابقه تاریخیاش موهنترین نامی است که میتوان به مردم افغانستان داد و ناخشنودی مردم این کشور از خطابشدن با این نامها، نوشته بود: ««افغانی» ضمن اینکه خالی از تحقیر نیست، از نظر دستوری هم ایراد دارد، چون «ی» نسبت را نمیتوان به قوم اضافه کرد و از آن، گروهی از مردم را در نظر داشت.
در این مورد استاد ابوالحسن نجفی در کتاب ارزشمند «غلط ننویسیم» میگوید: «اهل کشور افغانستان را باید افغان بنامیم و نه افغانی، چنان که اهل کشور ترکیه و استان کردستان را ترک و کرد مینامیم و نه ترکی و کردی.» کلمه «افغانی» در واقع واحد پول افغانستان است.
قانون اساسی افغانستان کلمه «افغان» را پیشنهاد میکند، اما در نظر گروه وسیعی از مردم افغانستان، کاربرد «افغان» هم خالی از اشکال نیست، چون نام قوم «افغان» (پشتون) را تداعی میکند که فقط یکی از اقوام این کشور است و انتساب همه مردم افغانستان به این قوم، خالی از اشکال نیست، مثل اینکه همه مردم هندوستان را «هندو» بنامیم.
اگر از این زاویه بنگریم، کاربرد کلمه «افغانستانی» برای مردم افغانستان مناسبتر به نظر میرسد، هرچند از نظر حاکمیت کنونی این کشور، «افغانستانی» نامیدن مردم افغانستان، اعتراضی غیرمستقیم به قوانین رسمی و عرف دیپلماتیک کنونی به حساب میآید.»
اما فرهاد قربانزاده، زبانشناس، فرهنگنویس و ویراستار درباره این موضوع نوشته است: «برخی معتقدند «اهل کشور افغانستان را باید افغان بنامیم و نه افغانی. چنانکه اهل کشور ترکیه و استان کردستان را ترک و کُرد مینامیم و نه ترکی و کُردی».
در پاسخ باید گفت:
۱. در فارسی نام قوم به هریک از افراد آن قوم نیز گفته میشود و برای نمونه، ازبک، افغان، بلوچ، تاجیک، تُرک، قرقیز، و کُرد هم نام قوم است و هم نام هریک از افراد آن قوم، ولی در چند مورد با افزودن پسوندِ ـی به نام قوم نیز نام هریک از افراد آن قوم ساخته میشود:
ارمن (نام قوم، بسنجید با ارمنستان به معنی «سرزمین قوم ارمن»): ارمنی به معنی «هریک از افراد قوم ارمن».
افغان (نام قوم، بسنجید با افغانستان به معنی «سرزمین قوم افغان»): افغانی به معنی «هریک از افراد قوم افغان».
گرج (نام قوم، بسنجید با گرجستان به معنی «سرزمین قوم گرج»): گرجی به معنی «هریک از افراد قوم گرج».
۲. واژۀ افغانی دستکم از قرن پنجم در متنهای معتبر فارسی با بسامد بالا به کار رفتهاست:
قرن ۵: به گونۀ شِل [= نیزهٔ کوچک پرهدار]افغانیان دو پرّه و تیز / چو دسته بسته به هم تیرهای بیسوفار (دیوان فرخی: ۶۲).
قرن ۶: کریمی که افغانیان از بار مکرمت او افغان میکنند ... (مکاتیب سنایی: ۲۲).
قرن ۷: سلطان ... رجّالۀ دیلم و عفاریت افغانیان را بر ایشان آغالید تا نشیبوفراز ایشان فراگرفتند (جرفادقانی، ترجمۀ تاریخ یمینی: ۳۳۳).
قرن ۸: از افغانیان شبی جمعی بر سپاه مبارزالدّین محمّد نهی زدند، چند سر اسب ببردند و مردی ده را به قتل رساندند (سیف هروی، تاریخنامۀ هرات: ۲۰۸).
قرن ۹: چند غلام افغانی (اسفزاری، روضاتالجنات: ۲/۱۱۲). قرن ۱۰: پادشاه با آن افغانی دون مقابل شده، معرکۀ حرب گرم گردید (قاضی میر احمد، خلاصة التواریخ: ۱/۳۰۲).
قرن ۱۱: سلطانشه افغانی که طبعش به شر و فساد آمیخته بود در خدمت خسرو به سر میبرد (جهانگیر، جهانگیرنامه؛ توزک جهانگیری: ۷۷).
قرن ۱۲: سردار افغانی که در آن دیار بود، در عوض مهماننوازی، آن نوباوۀ سلطنت را اسیر و دستگیر نموده، نزد اورنگ زیب میفرستد (ابوالحسنبن ابراهیم قزوینی، فوایدالصفویه: ۱/۷۲).
قرن ۱۳: مابین تیمورشاه افغانی و سلطانشاه نقاری رخ داد (شمس بخارایی، تاریخ بخارا، خوقند و کاشغر: ۱/۱۵۰).
قرن ۱۴: مردک افغانی به آواز بلند سخنان زشت به نواب وکیل میگفت (حسن فسایی، فارسنامۀ ناصری: ۱/۵۹۴).
کوتاه آنکه در اشاره به هریک از افراد قوم افغان هم واژۀ افغان درست است و هم واژۀ افغانی، ولی زیبندهتر آن است که دیگران را به نامی بخوانیم که خود بیشتر میپسندند.»