آنها هفته گذشته به دادگاه خانواده تهران مراجعه کردند و درخواست طلاق دادند. قاضی دادگاه نیز پس از بررسی پرونده آنها علت این درخواست را پرسید. مرد جوان بلافاصله رشته کلام را در دست گرفت و گفت: از روزی که با شهرزاد آشنا شدم، اعتمادبهنفسم را از دست دادم. این زن مرا دوست ندارد. چون مرتب میخواهد مرا تغییر دهد. دوست دارد که من جور دیگری باشم. چه در رفتار و چه در ظاهر. او از همان روزهای اول مرتب بهانه میگرفت و با ایرادگیری سعی داشت، مرا تغییر دهد. یکبار میگفت، تیپ و مدل لباس پوشیدنت بد است و باید آن را تغییر دهی. یکبار دیگر هم از چهرهام ایراد میگرفت و از من خواست عمل جراحی کنم.
به گزارش جامجم، اوایل سعی میکردم به این خواستههایش توجه کنم. چون دوستش داشتم همیشه تلاش میکردم، همانی باشم که او میخواهد. ولی کمکم احساس کردم که خواستههایش به توهین تبدیل شده است. چراکه بعد از این همه تغییر حالا هم از من میخواهد اسمم را عوض کنم. هشت ماه است که ازدواج کردهام، ولی در این مدت همیشه در حال تغییر خودم بودم تا شهرزاد مرا بیشتر بپسندد. او حتی از رفتارها و طرز صحبت کردنم هم ایراد میگیرد و از من میخواهد آنها را عوض کنم. دیگر از دست این رفتارهایش خسته شدم. او متوجه نیست که دارد به من توهین میکند. همسرم اگر مرا دوست داشت، باید همانگونه که بودم مرا میپذیرفت، نه اینکه بخواهد مرا تغییر دهد. برای همین وقتی دیدم که شهرزاد بار دیگر از من میخواهد خودم را تغییر دهم و اسمم را عوض کنم، تصمیم گرفتم به این زندگی مشترک برای همیشه پایان دهم. این زندگی بهجز عذاب واسترس چیز دیگری برایم نداشته است. در این مدت حتی اعتمادبهنفسم را هم از دست دادهام و همیشه احساس میکنم پر از ایراد هستم.
در ادامه همسر این مرد نیز به قاضی گفت: آقای قاضی، شوهرم موضوع را زیادی بزرگ کرده است. من همیشه عاشق تغییرو زیبایی بیشتر بودهام. لذت میبرم از اینکه آدمها میتوانند ایرادهای خود را بر طرف کنندوزیباتر بهنظر برسند. به شوهرم هم همین را میگویم. اتفاقا احساس میکردم که با این کارم او خوشحالتر میشود و اعتمادبهنفس بیشتری پیدا میکند، ولی او به جای تشکر، مرتب سرم غر میزند و میگوید که او را دوست ندارم. در صورتی که من شوهرم رادوست دارم وعاشقش هستم. فقط، چون تغییر و زیبایی را دوست دارم فقط از شوهرم خواستم که چند تغییر کوچک روی صورت و ظاهرش انجام دهد. این یک کار عادی است و همه آن را انجام میدهند.
نمیدانم چرا شوهرم موضوع را تا این اندازه بزرگ کرده است. از وقتی به او گفتم اسمش را تغییر دهد، میگوید که دیگر نمیخواهد در کنار من زندگی کند. من هم وقتی دیدم که او تا این اندازه دلش میخواهد از من جدا شود، قبول کردم. در پایان پس از صحبتهای این زوج، قاضی سعی کرد آنها را از جدایی منصرف کند، ولی وقتی اصرار آنها را دید به آنها پیشنهاد کرد سراغ یک مشاور بروند و از او کمک بخواهند تا شاید اختلافشان حل شود. این زوج نیز در نهایت پذیرفتند که برای حل اختلافشان با یک مشاور صحبت کنند و اگر مشکلشان حل نشد در آن صورت درخواست طلاق دهند.
سارا شقاقی، روانشناس در اینخصوص میگوید: یکی از رایجترین توصیههایی که در زمان انتخاب همسر به افراد میشود این است که به امید تغییر دادن همسر ازدواج نکنند. این از آن توصیههایی است که خیلی مورد غفلت واقع میشود. بسیار دیده میشود که زنان و مردان در ابتدای ازدواج متوجه تفاوت فکری و فرهنگی بین خود بودهاند، اما به امید تغییرکردن همسر پس از ازدواج وارد این رابطه شدهاند. ولی آنها باید این را بدانند که مهمترین مانع بر سر راهشان این است که تغییر بدونهمکاری و تمایل فرد ممکن نیست. آنها نمیتوانند کسی را که نمیخواهد تغییر کند، مجبور به این کار کنند. از سوی دیگر، بعضی رفتارها ریشه در دوره کودکی، تربیت خانوادگی و زمینههای فرهنگی فرد دارند.
جدا کردن شخص از این پیشینه کار سادهای نیست. شخصیت دستهای دیگر از افراد نیز بهقدر کافی انعطافپذیر نیست و بهراحتی حاضر به تغییر نیستند. مجموعهای از این دلایل و دلایل دیگر باعث میشود که تغییردادن دیگران کار سادهای نباشد؛ بنابراین زنان و مردان باید این را بدانند که بعد از ازدواج تغییر ممکن است، خیلی سخت صورت بگیرد یا اصلا اتفاق نیفتد. برای همین باید پیش از ازدواج حواسشان به جزئیترین مسایل نیز باشد.