«فرید زکریا» روزنامهنگار تراز اول، مفسر سیاسی و نویسندۀ هندی-آمریکایی است. او مجری شبکۀ سیانان و میزبانِ برنامۀ «فرید زکریا جیپیاس» است و در واشنگتن پست، ستون هفتگیِ ثابت دارد. زکریا حضوری چشمگیر و پرتکرار در شبکههای معتبر جهان از جمله سیانان، پیبیاس و ایبیسی دارد. او ستوننویسِ نیوزویک و سردبیرِ فارنافرز، نیوزویکِ بینالملل و تایم بوده است و از استادان بنامِ سیاستِ خارجی آمریکا است که دکترای خود را از دانشگاه هاروارد زیر نظر «ساموئل هانتینگتون» دریافت کرده است. اولینبار او بود که اصطلاحِ «دموکراسیِ غیرلیبرال» را به کار گرفت. از تألیفات او میتوان به «آیندۀ آزادی»، «جهانِ پس از آمریکا»، «از ثروت به قدرت» و «دَه آموزه برای جهانِ پساپاندمی» اشاره کرد.
به گزارش عصرایران، نویسنده در این مقاله، اصرار بایدن بر ماندن و ممانعت از کنارهگیری را به «جوجهبازی» تشبیه کرده است؛ اصطلاحی معروف و الگویی کارآمد برای بررسی تلاقیِ دو بازیکن در «نظریۀ بازی». وقتی کار به جای باریک بکشد، طرفین بر ماندن و تاراندنِ هم به یکاندازه مصر باشند و مصالحهای هم در کار نباشد، قاعدۀ بازی حکم میکند که مثل گلادیاتورها در جدالی مرگبار به جان هم بیفتند. بایدن و ترامپ به دو راننده شباهت دارند که برای مرعوبکردن و از سر راه برداشتن یکدیگر، با شتاب به سمت هم حرکت میکنند. اگر با هم برخورد کنند، هر دو از بین میروند و اگر یکی جا بزند یا از مسیر خارج شود، جوجه لقب میگیرد.
بحران بایدن به جوجهبازی شباهت دارد. او نمیخواهد جوجۀ بزدل و سرشکستۀ میدان باشد. اما چرا همهچیز در گرو خواست یک فرد است؟ پس احزاب و سازوکار دموکراتیک چه نقشی در انتخاب نامزد و تعیین صلاحیت او دارند؟ زکریا با بیانی موجز، چراییِ اصرار بایدن بر ماندن را شرح میدهد و حزب دموکرات را به پیروی از تجربۀ سایر کشورهای دموکراتیک فرامیخواند تا راهکار قانونی برای اجتناب از چنین شرایطی حاصل شود.
هر چند حالا بایدن کنار رفته ولی این مقاله از این رو منتشر میشود که نشان میدهد جو بایدن نمیخواست برود و خودش نرفته بلکه وادار و ناچار شده برود.
شایان ذکر است که مقالات ترجمهشده در این بخش، صرفاً بازتاب دیدگاه نویسنده و در راستای بررسی مطبوعات جهان است.
از آغاز مناظرههای ریاستجمهوری، خیلیها در این فکر بودند که چرا حزب دموکرات از رئیسجمهور بایدن درخواست نمیکند که از نامزدی کنار بکشد؟ دلیلش این است که نمیشود چنین درخواستی مطرح کرد. در آمریکا، احزاب به پوستههای محافظی شباهت دارند که کارآفرینان سیاسی به میل خود در آنها جای میگیرند و تابع فرامین حزب میشوند.
دموکراتهایی که کموبیش فاش شده میخواهند بایدن را کنار بگذارند، گروهی متشکل از «چاک شومر» (سناتور نیویورک و رهبر اکثریت سنا)، «نانسی پلوسی» (رئیس مجلس نمایندگان) و «حکیم جفریس» (رهبر فراکسیون دموکرات در مجلس نمایندگان) هستند که سازوکار رسمی برای اخراج یا کنارگذاشتن رئیسجمهور ندارند. تنها کاری که رهبران حزب میتوانند انجام دهند این است که بالاترین مقام اجرایی کشور را دور از انظار در مضیقه قرار دهند، به تکلف و شرمندگی بیاندازند یا تهدید کنند که او را درهم میشکنند و به حال خود وامیگذارند.
اما اینها صرفاً تهدیداند و فقط در صورتی کارگر میشوند که بایدن به آنها باور داشته باشد؛ یعنی متقاعد شده باشد که حتی با نزدیکشدن به روز انتخابات و افزایش خطر ریاستجمهوریِ مجدد ترامپ، حزب قاطعانه در برابر او خواهد ایستاد.
قبل از اینکه انتخابات مقدماتی بر انتخابات ریاستجمهوری آمریکا تسلط پیدا کند، هیأت بررسیِ صلاحیت نامزد، جمعی متشکل از نمایندگان کنگره بود و بسیاری از مقامات منتخب فعلی یا پیشین، از شهرداران گرفته تا سناتورها و فرمانداران را دربرمیگرفت؛ اینها افرادی بودند که تجربۀ حضور در انتخابات عمومی، جلب حمایت جریان اصلی و در واقع تأیید حکومت را داشتند. درحالحاضر آنهایی که تصمیم میگیرند، شمار اندکی از رأیدهندگاناند که اغلب از نظر ایدئولوژیک، افراطیتر از رأیدهندگانِ معمولی هستند و وفاداری ایدئولوژیک برایشان مهمتر از انتخاب دموکراتیک است.
تقریباً در همۀ دموکراسیهای دیگر، احزاب سیاسی کماکان در قامت سازمانهایی قدرتمند عمل میکنند؛ در واقع در سایر دموکراسیها، نقش اصلی احزاب سیاسی این است که نامزدها و برنامههای خود را از رهگذر فرآیندهای داخلی برگزینند و سپس در انتخابات به افکار عمومی رونمایی کنند.
حزب کارگر بریتانیا بههمیننحو «کییر استارمر» (نخستوزیر جدید) را جایگزین «جرمی کوربین» (رهبر حزب کارگر) کرد و محافظهکاران ظرف شش سال گذشته برهمیناساس چند رهبر جدید انتخاب کردند. حزب کارگر استرالیا نیز همین کار را در سال ۲۰۱۰ انجام داد، زیرا محبوبیتِ رهبر وقت رو به افول بود.
در ایالات متحده، ماجرا از این قرار بود که در بحبوحۀ رادیکالیسمِ پرسوزوگداز اواخر دهۀ ۱۹۶۰ و اوایل دهۀ ۱۹۷۰، احزاب قدرت مرکزی را کنار زدند و سازوکار مقدماتی را پذیرفتند. نتیجه این بود که قدرت از رهبران حزب به فعالان حزبی منتقل شد.
این اقدام، احزاب را توخالی کرد، اعضاء را به حال خود واگذاشت و توان ساماندهی و اثرگذاری را از آنها سلب کرد. دقیقاً به همین دلیل است که دونالد ترامپ میتواند بهراحتی حزب جمهوریخواه را تصاحب کند و آن را به فرقۀ خانوادگی خود مبدل سازد. این وضعیت انتقالی اکنون چنان به کمال رسیده که میبینیم علاوه بر ترامپ، حتی یک نامزد سابق حزب جمهوریخواه یا معاون رئیسجمهور در کنوانسیون ملی جمهوریخواهان شرکت نمیکند، اما خانواده و دارودستۀ رئیسجمهور سابق، همهجا را اشغال کردهاند.
وضعیت غمانگیزی که دموکراتها در مواجهه با بایدن دارند، این است که او در سال ۲۰۲۰ کاندیدای قدرتمندی در برابر ترامپ بود و به رئیسجمهوری عالی مبدل شد که دستاوردهایی عظیم در سیاست داخلی و خارجی داشت. مشی و لحن او نیز همیشه باوقار، مأخوذبهحیا و همدلانه بوده است.
اما ماهها است که دیگر یادآوری این خصایص دردی را دوا نمیکند. در اوایل ماه مه، به این نکته اشاره کردم که نتایج نظرسنجیها به شکست محتمل بایدن اشاره دارد و نکتۀ قابلتوجه و کلیدی از دید رأیدهندگان این است که کدام نامزد صلاحیت بیشتری دارد. در سال ۲۰۲۰، بایدن ۹ درصد از ترامپ پیشی گرفت، ولی در اوایل سال جاری، ترامپ با ۱۶ امتیاز پیشتاز بود. درواقع نظر مردم ظرف یک سال، ۲۵ امتیاز تکان خورده است. بدیهی است که این تغییر، بازتابی از تصور حقیقی مردم است و آنها فکر میکنند بایدن برای این کار خیلی پیر شده است. او اصرار بر ماندن دارد و از جوجهشدن میترسد، ولی واقعیت این است که تصور عمومی را نمیتوان تغییر داد.
اگر حزب بتواند بایدنِ یکدنده را از رو ببرد، میتواند فراتر از تغییر نامزد گام بردارد. در چند سال گذشته شمایل حزب را برخی عناصر افراطی و ایدئولوژیک آراستهاند که در انتخابات مقدماتی و حضور حزبی، اقلیتی انگشتشماراند و درنتیجه مواضع جریان اصلیِ حزب دموکرات در مقولاتی مانند مهاجرت، جرم و جنایت، سیاستگذاری هویتی، فرهنگ دانشگاهی و حقوق تراجنسیتیها، در حاشیه قرار گرفته است. به قول «راب هندرسون» (روانشناس اجتماعی) «دموکراتها بیشازحد سانتیمانتال شدهاند. آنها تابع ایدههایی هستند که نخبگان و خواص را در اولویت قرار میدهد، اما با شیوۀ زندگی طبقۀ کارگر عمیقاً در تضاد است.»
تغییر نامزد تا ماه نوامبر میتواند آغاز بازنگری اساسی در این حوزه باشد. رهبران حزب باید سیستم مبنایی خود را اصلاح کنند تا قدرت متوازن شود و مواضع اقلیت فعال، مطالبات اکثریت را نادیده نگیرد. پیام حزب دمکرات را باید از زبان فرمانداران، سناتورها و شهرداران شنید، نه فعالان حزبی و دانشگاهیان.