روزنامه هم میهن در یادداشتی نوشت: ماراتن انتخابات ریاستجمهوری چهاردهم در حالی به ایستگاه آخر خود رسید که دو جریان اصولگرا و اصلاحطلب در بطن و متن ایدهها و الگوها و راهبردهای خود تغییراتی زیرپوستی و کمرنگ را تجربه میکنند. در جریان اصلاحطلب منتهیالیه چپ و در جریان اصولگرا منتهیالیه راست گفتمانی بر دیگر لایهها برتری و هژمونی پیدا کردهاند.
دور اول انتخابات از سوی بخش قابل توجهی از جامعه مورد اقبال و استقبال قرار نگرفت و از سوی ناظران و تحلیلگران و صاحبنظران دلایل و علل مختلف و بعضاً متناقض و متضادی برای آن صورتبندی شد که فکر میکنم هیچکدام واجد قطعیت و جامعیت برای تحلیل این پدیده اجتماعی نیست و لاجرم در فرصت و بستر دیگری میتوان دلایل علمی و جامعهشناختی آن را مورد بحث قرار داد.
مسعود پزشکیان، نامزد اصلاحطلبان متعلق و منتسب به هیچ یک از احزاب عمده و اصلی نیست. او با ادبیاتی با رویکرد مذهبی و دینی و بیانی قابل فهم و روشن و مردمی که آشکارا از زبان متکلف و فلسفی و دشوار کلاسیک سیاسی فاصله دارد توانسته اقبال و آراء بخشی از جامعه را با خود همراه کند و کوشید به تعبیر خودش صدای بیصدایان باشد و از سیستان و کردستان برای مصادیق آنان استفاده میکند.
پیروزی او در آوردگاه و میدان انتخابات ریاستجمهوری فراتر از یک انتخاب یک فرد و استقرار یک تیم در پاستور آغاز یک پروسه فکری در گفتمان اصلاحطلبی است که برخلاف لایههای رادیکالتر این جناح به تعامل و تفاهم با ارکان قدرت در ساختار حقوقی جمهوری اسلامی ایران باور عمیق دارد.
دلیل این اعتقاد دقیقاً حلقه مفقوده جریان اصلاحطلب در گذشته بود. او تند نیست. رادیکال و شتابزده نیست. بر آب خانه نمیسازد. بر زلف باد چنگ نمیزند. اتفافاً سیاست را درست و دقیق میشناسد. فلیسوف و دانشور نیست اما به غایت صادق است. قرب به مردم را به غربت در راهروهای سیاست ترجیح میدهد.
طرف دیگر این هماوردی سعید جلیلی دبیر سابق شورای عالی امنیت ملی بود که نامزد راستگراترین جناح اصولگراست که بهتر این است با عنوان «جریان انقلابی» از آنان یاد کنیم که مختصات و گفتمان و هویت سیاسی خود را در ساخت و ساحتی جدا از اصولگرایان و محافظهکاران تعریف کردهاند که الزاماً مذموم نیست و باید از آن استقبال کرد.
آنان سیاستمدارانی هستند که برخلاف تحلیلهای مرسوم به تشکیلات، گفتمان و راهبرد و استراتژی خود باوری عمیق دارند. به جای رهروی سیاسی، راهبری سیاسی میکنند و دقیق و با برنامهریزی خود را به سطح قدرت هژمون و برتر این جناح ارتقا دادهاند.
برخلاف تبلیغات و تحلیلهای موجود رقابت این دو طیف یعنی چپ نضج گرفته در اصلاحطلبی و راست قدرت گرفته در اصولگرایی میتواند منشأ و مبدأ ورود سیاست در ایران به فصل و بعد دیگری از رقابت و کنشگری سیاسی باشد که در نهایت میتواند به رفع و برطرف کردن سیاستزدگی افراطی و بیدروپیکری شود که بر فضای سیاسی ایران حاکم است.
رقابت این دو گفتمان و دو ایده و دو الگو در حکمرانی اگر با اتکا به پایگاه اجتماعی که هر یک دارند فراتر از مجادله و مناقشههای مجازی که بعضاً با استدلالهای سست و زهواردرفتهای است که به درد خنک شدن دل میخورد قرار بگیرد و در بستر یک پروژه فکری ابعاد و سطوح و وجوه هر یک توضیح داده شود، میتواند امیدی برای احیا «نهاد سیاست» باشد.
روزگار جدید سیاست در ایران میتواند و باید فراتر از سیاست خیابانی و کوچهبازاری که تفاوتی بین به سمت و سویی میل کند که «مرد سیاسی» افلاطون را نمود ببخشد. اعراض از سیاستزدگی و پرهیز از مشاجرههای بیحاصل که روان جامعه را مستهلک و مستغرق در التهاب میکند روزهای روشنی را برای ایران نوید میدهد.
پزشکیان نه خاتمی است و نه روحانی. نه موسوی است و نه کروبی. استقرار دولت او گام اول یک تحول عمیق فکری و گفتمانی در تحولخواهی است که میتواند با زبانی صادقانه، بیانی مردمی و ادبیاتی روشن هم سیاستزدگی مفرط را تخفیف بدهد و هم چتر اصلاحطلبی را از رویکردهای الیگارشیک دور کند. این ادعا به معنی رهایی گفتمان نو در چنبره و قبضه پوپولیسم نیست. سازوکاری برای درانداختن طرح و راهبردی است که قدم اول آن باور به این نکته است که سیاست پروژه نیست؛ یک پروسه بر مبنای واقعگرایی و رئالیسم سیاسی است. او مسعود پزشکیان است که شبیه هیچکس نیست.
نویسنده: ابوذر ترابی، فعال سابق دانشجویی