علی ربیعی طی یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت: انتخابات در ایران به لحاظ ویژگی خاص سامان سیاسی و نبودن فرآیندهایی که پیش از انتخابات جهتگیریهای کلی و برنامههای کاندیداها را پیشبینیپذیر و قابل ارزیابی نمیکند نوعی بیسامانی سیاسی است. هر انتخابات ریاستجمهوری، تبدیل به یک نوع رفراندومی از خواستههای جامعه میشود. بنابر این با تحلیل و کالبدشکافی انتخابات، رای فرد پیروز و میزان مشارکت میتوان به خواستهها، نیازها و گرایشهای مردم دست یافت. با این وصف انتخابات بیش از آنکه بیانگر یک مساله خاص باشد بیشتر نسبت ذهنی مردم با حکومتها را نشان میدهد.
انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۳ از این جهت و نقطه نظرهای دیگر حاوی پیامهای سیاسی و اجتماعی است. عدم شرکت ۶۰ درصد در دور نخست انتخابات نشان داد که موضوعاتی همچون حوادث ۱۴۰۱، نتایج ریاستجمهوری سیزدهم، میزان مشارکت مردم در آن و همچنین آرای جمعه گذشته نشان داد اکثریت جامعه از تغییر خواهی از طریق صندوق رای ناامید شده بودند.
این عدم مشارکت در برهههای مختلف نوعی مشارکت منفی برای دادن پیام به ساختار سیاسی است. با این وجود هنگامی که مردم در بین دو گزینه قرار گرفتند و احساس نگرانی نسبت به برتری گرفتن یک نگاه احساس شد، درصد قابل توجهی از ناامیدان بازهم به پای صندوقهای رای آمدند.
همین امر نیز نشان میدهد که اکثریت جامعه خواهان طیفی از تغییرات هستند. جریانی که عمدتا در خارج از کشور شکل گرفته نوعی تغییرات ساختاری با روشهای شبهبراندازی را دنبال میکردند و بهطور عجیبی در این انتخابات نه تنها عدم مشارکت را هدف قرار داده بودند بلکه دکتر پزشکیان را که نماد تغییر و امید است را بیشتر مورد هجوم و حمله گسترده قرار دادند. تبلیغات آنها نشان میدهد که خواهان تغییرات مسالمتآمیز و اصلاحات در ایران نیستند و بیآیندگی نظام سیاسی ایران را با بیپشتوانه کردن مردم دنبال میکنند. احتمالا این گروه پیامی مخالف خواست خود دریافت خواهند کرد.
آرای پزشکیان نشان داد که او توانسته از میان رایدهندگان سنتی نیز سهم رای داشته باشد. همچنین کمپینهای انتخاباتی نشان داد که جریان اصولگرایی دچار تحول بنیادینی شده است. نیروی اجتماعی جدیدی در بدنه اصولگرایی علیه بازیگران قدیمی شکل گرفته است. حذف شدن قالیباف و رای بیشتر سعید جلیلی پیامهای تبیینی زیادی را به دنبال دارد.
به نظرم بخشی از آرای قالبیاف متکی بر ویژگیهای شخصی و تبلیغاتی او بود نه ناشی از حمایت نیروهای اصولگرا. همچنین جریان اصلاحطلبی نیز نشان داد که نوعی تجدید نظر در اصلاحطلبی رخ داده است و از جریان اصلاحطلبی سنتی عبور کردند و با آرمانهایی فراتر درحال شکلگیری هستند. به هر حال تبیین این دو روند گسست و چگونگی پیوستهای آینده آنها نیاز به بحث و تبیین بیشتری دارد.
این انتخابات نشان داد نظریه یکدست شدن حکومت با وجود مشارکت کم به بنبست رسیده است و این نظریه برای انسجام اجتماعی مضر و در صورت تداوم به انشقاق بستر جامعه منجر خواهد شد. معتقدم صندوقهای رای باید به عنوان میانجیهای بزرگ اجتماعی در کانون تغییر و تحولات جامعه ایران قرار گیرد. چنانچه جامعه احساس کند با مشارکت میتواند به خواستههای خود برسد راه خیابان را در پیش نخواهد گرفت و صندوق را بر حضور در خیابان ترجیح میدهد. نارسایی که در شکل دموکراسی در ایران است باید به سمت یک فرآیندی که پیش از صندوق و پس از صندوق را تمهید نماید حرکت شود و نظام حزبی ایجاد نظارت پس از رای فرآیندی ثبات همراه با تغییر خواهی را در آینده ایران تنظیم کند.