فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
دایم گل این بستان شاداب نمیماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
دیشب گله زلفش با باد همیکردم
گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی
صد باد صبا این جا با سلسله میرقصند
این است حریفای دل تا باد نپیمایی
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی
ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی
ای درد توام درمان در بستر ناکامی
و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی
فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست
کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی
زین دایره مینا خونین جگرم میده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی
حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد
شادیت مبارک بادای عاشق شیدایی
شرح لغت: داد: فریادو فغان/ عاشق شیدایی: شیدا و مجنون.
۱- حضرت حافظ در بیت اول، دوم و آخر میفرماید:
*ای پادشاه زیبا رویان، فریاد از غم تنهایی، دل از دوری تو به جان آمده است و زمان آن رسیده که باز آیی.
گل باغ رویت همیشه شاداب و تازه نمیماند و به مرور ایام، پژمرده میشود. پس هنگام توانایی و قدرت از ضعیفان یادی کن.
*ای حافظ شب هجران پایان پذیرفت و بوی خوش دم صبح آمد. وصال ظاهر شد پس شادیت مبارک باد.ای عاشق شیدا.
حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.
غم و اندوه و تنهایی و بی همدمی تو را بشدت آزرده کرده است. سرنوشت انسان مقدر است و جنگ با تقدیر به صلاح تو نیست. بهتر است با زندگی سازش کنی. به زودی مژده وصلی به تو خواهد رسید که تو را غافلگیر خواهد نمود. این شادی بر تو مبارک و میمون باد.