فرارو- علی پایا؛ فیلسوف ایرانی و از روشنفکران دینی معاصر است. آثار او عمدتا در حوزه فلسفه تحلیلی منتشر شده اند. او دانشیار مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور و استاد مدعو دانشگاه وست مینستر انگلستان و محقق ارشد دانشکده علوم سیاسی و روابط بین الملل در مدرسه علوم اجتماعی و انسانی و زبانها در آن دانشگاه و استاد فلسفه در کالج اسلامی لندن بوده است.
پایا از پایه گذاران آینده پژوهی در ایران به شمار میرود. پایا به همراه عبدالکریم سروش از مهمترین افرادی هستند که اندیشههای کارل پوپر را به جامعه فارسی زبان معرفی کردند.
به گزارش فرارو، بسیاری از ایدههای پوپر به طور مستقیم یا غیرمستقیم بر تفکر تصمیم گیرندگان در ایران از سال ۱۹۷۸ میلادی به این سو تاثیرگذار بوده است. در این مقاله به دنبال یک پیشینه تاریخی مختصر در مورد معرفی اندیشههای پوپر به مردم ایران بر رویکردهای تعدادی از گروههای روشنفکری متمایز ایرانی نسبت به دیدگاههای پوپر تمرکز خواهم کرد. گروههای مورد بحث عبارتند از: چپگرایان، هایدگری ها، محافظه کاران مذهبی، روشنفکران دینی و سکولارهای معتدل.
در این مقاله با تکیه بر شواهد متنی و تجربه دست اول خود استدلال میکنم که علیرغم آن که برخی از روشنفکران سکولار در انتشار نظرات پوپر نقش داشته اند سهم اصلی در معرفی نظریات پوپر و انتشار آن نه صرفا در میان خوانندگان عادی بلکه در میان قشار روشنفکر و حتی تصمیم گیرندگان متعلق به جریان روشنفکر دینی لیبرال بوده است.
به لطف تلاش آنان پوپر اکنون نامی بسیار شناخته شده در ایران میباشد و دیدگاههای او به بخشی جدایی ناپذیر از گفتمان روشنفکری در جامعه معاصر ایران تبدیل شده است.
پوپر فیلسوفی مشهور در ایران کنونی است. نه تنها روشنفکران، دانشگاهیان، دانشجویان و حتی افراد تحصیل کرده به درجات مختلف با عقاید او آشنا هستند بلکه بسیاری از سیاستگذاران و مدیران عالی رتبه و هم چنین میان رده دستگاههای دولتی نیز با ایدههای او آشنا بوده و حتی به طور ضمنی یا صریح از آن در برنامه ریزیهای کوتاه مدت و بلند مدت شان استفاده کرده اند. به دلایل مختلف معرفی ایدههای این فیسلوف وینی تا پیش از انقلاب اسلامی به درستی به خوانندگان ایرانی صورت نگرفت.
پیش از انقلاب ترجمه مناظره میان هربرت مارکوزه از متفکران مکتب فرانکفورت و پوپر تحت عنون "انقلاب یا اصلاح" با ترجمهای خوب منتشر شد، اما به دلیل تمایلات چپگرایانه مترجم، اثر که به نفع مارکوزه و نه پوپر تلقی میشد برداشت نسبتا نادرستی به عموم خوانندگان درباره پوپر ارائه شد بدان معنا که در فضای سیاسی دهه ۱۹۷۰ میلادی پوپر به عنوان نماینده "سرمایه داری ارتجاعی" که "مخالف رهایی توده ها" از طریق "تغییرات رادیکال و انقلاب" بود معرفی شد.
مطابق با اظهارات "ادوارد سعید" منتقد فرهنگی و فعال سیاسی مبنی بر این که "هیچ انقلاب بزرگی در تاریخ معاصر بدون روشنفکران رخ نداده است" روشنفکران ایرانی نیز نقش برجستهای در انقلاب ۱۹۷۹ میلادی ایران ایفا کردند. طبقه روشنفکر ایران در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی ایران را میتوان به دو اردوگاه کلی گروههای موافق و مخالف رژیم پهلوی تقسیم کرد که هر کدام دارای زیرشاخهها و انشعابات متعددی بودند: از تعهد بیش از حد مشتاقانه تا بی تفاوتی کامل نسبت به مبارزات سیاسی و ایدئولوژیک آن زمان.
نگاه جالب توجه در مورد دوره پهلوی آن بود که هیچ یک از روشنفکران طرفدار آن رژیم علیرغم مخالفت ایدئولوژیک و سیاسی با دکترین چپگرایان علاقهای نسبت به انتقادات پوپر از مارکسیسم از خود نشان ندادند. علاوه بر این، به نظر میرسید که ایدههای پوپر در مورد علم، فناوری و مسائل روش شناختی برای این گروه از روشنفکران ایرانی جذاب نبوده است.
در مقابل، روشنفکران ضد رژیم به طور کلی به پنج گروه تقسیم میشدند: چپگرایان، ناسیونالیستهای سکولار، ملی گرایان مذهبی، محافظه کاران مذهبی و نواندیشان مذهبی. هر یک از این گروهها برنامه خاص خود را دنبال میکردند و مانند روشنفکران طرفدار رژیم تقریبا هیچ کدام با نظرات پوپر آشنا نبودند. روشنفکران چپ مشغول ترجمه ادبیات ضد امپریالیستی چپ از منابع روسی، فرانسوی، انگلیسی و آلمانی بودند. اصولا حتی اگر در ادبیات چپ ایران اشارهای به پوپر میشد به احتمال زیاد سخنی تحقیرآمیز و در مذمت شخص او و افکارش بود. تنها استثنا در این باره شاعر و فیلسوفی چپگرا به نام "اسماعیل خویی" بود که در دانشگاه لندن تحصیل کرد و در دو کتاب خود در سالهای ۱۹۷۲ و ۱۹۷۷ میلادی به طور مختصر به دیدگاههای پوپر در مورد روش شناسی اشاره کرده بود.
در مورد نویسندگان ناسیونالیست سکولار ایرانی به نظر میرسید آنان نیز از وجود پوپر و دیدگاههای او در مورد ناسیونالیسم آگاه نبودند. دیدگاههای پوپر برای نویسندگان و روشنفکران مذهبی نیز ناشناخته بود علیرغم این واقعیت که آنان در رد ایدئولوژی مارکسیستی و دکترینهای فرویدی تلاش میکردند.
منابع فکری اصلی برای عناصر محافظه کارتر در محافل مذهبی نوشتههای نویسندگان معاصر عرب و هم چنین منابع سنتی اسلامی بود. آنان در کلیت امر غیر سیاسی بودند و مخالف رژیم شاه نبودند. آنان هم چنین با "روشنفکران سنت گرای بین المللی، پیوند داشتند. در مقابل، نویسندگان مذهبی مدرن کم و بیش از نظر سیاسی فعال بودند. آنان هم چنین با عقاید تعدادی از نویسندگان معاصر اروپایی عمدتا از قاره اروپا آشنا بودند. آنان در مورد فیلسوفان تحلیلی مدرن بسیار اندک میدانستند یا اصولا چیزی نمیدانستند.
در هر صورت به نظر میرسید هیچ یک از آنان پوپر را نخوانده یا حتی درباره او چیزی نشنیده بودند. در تشریح فضای فکری ایران پیش از انقلاب اسلامی باید به دانشگاههای ایران نیز اشاره کرد. غیبت پوپر در صحنه روشنفکری در ایران شاید در هیچ کجا بیشتر از دپارتمانهای فلسفه و تا حدی دپارتمانهای علوم سیاسی و جامعه شناسی مشهود نبود.
در دانشگاههای مختلف ایران در گروه فلسفه دانشگاه تهران که قدیمیترین و معتبرترین آن گروهها در ایران بود برنامه درسی بیشتر به متفکران باستانی، کلاسیک و متفکران اولیه مدرن اختصاص داشت و به تحولات قرن بیستم فقط به صورت جزئی و مختصر اشاره شد. تنها استثنا اگزیستانسیالیسم بود که به صورت گسترده تری تدریس میشد. فلسفه تحلیلی عمدتا در برنامه درسی غایب بود. یک دلیل اصلی چنین وضعیتی آن بود که بخش دانشگاهی ایران در حوزه علوم انسانی و فلسفه عمدتا تحت تاثیر اساتیدی بود که در فرانسه تحصیل کرده بودند یا زبان دومشان فرانسوی بود. از نظر آنان فلسفه تحلیلی معادل پوزیتیویسم منطقی بود. زبان فنی این فلسفه آنان را به این باور رسانده بود که فلسفه تحلیلی فلسفه مناسبی نیست بلکه چیزی است که برای تکنسینها به معنای فرانسوی این واژه مناسبتر است.
در سالهای منتهی به سقوط رژیم پهلوی فضای عمومی عدم آشنایی با آرای پوپر در میان روشنفکران ایرانی دستخوش تغییراتی شد. "عبدالکریم سروش" یک دانشجوی پژوهشگر ایرانی که در در کالج چلسی در مقطع دکتری تحصیل میکرد مجموعهای از کتب فلسفی به شدت مبتنی بر اندیشههای پوپر را در رد دیدگاههای مارکسیستی منتشر کرد.
سروش توانست نظرات پوپر را از طریق سلسله سخنرانیها و مقالاتی به خوانندگان ایرانی معرفی کند. این نویسنده که به زودی به یکی از روشنفکران مذهبی برجسته در ایران تبدیل شد توانست دیدگاههای پوپر را به گونهای ارائه دهد که برای خوانندگان ایرانی به مثابه محصولی بومی جذاب باشد. اهمیت آثار سروش را باید در پس زمینه ایدئولوژیک بررسی کرد: رقابت بین گروههای روشنفکر مذهبی و چپ بر سر تسخیر قلب و ذهن جوانان ایرانی.
هر یک از آن گروهها در عین حال که دیگری را در مخالفت خود با رژیم شاه متحد میدانستند دیگری را به مثابه رقیب و دشمن ایدئولوژیک قلمداد میکردند که باید همراه با رژیم سلطنتی کنار گذاشته شود. در چنین بستری انتقادات سروش از مارکسیسم بر اساس اندیشههای پوپر رونق کیفی گروههای مذهبی را در تقابل ایدئولوژیک با گروههای چپ فراهم کرد.
سروش ادعاهای مارکسیستها را در مورد طیف وسیعی از موضوعات از جمله موقعیت علمی مارکسیسم، طرفداری آنان از تاریخ گرایی، نظام اخلاقی آنان و رد متافیزیک (دین) به چالش کشید. او بعدا در گروه فلسفه دانشگاه تهران دوره فلسفه و روش شناسی علم را آغاز کرد و برای اولین بار اندیشههای پوپر را به صورت سیستماتیک به جمعی از دانشجویان ایرانی در مقطع کارشناسی ارشد معرفی کرد. در آن دوره یعنی در سالهای آغازین پس از فروپاشی رژیم پهلوی تلاشهای دیگری نیز برای معرفی افکار پوپر به مردم ایران انجام شدند.
از این میان برخی انگیزه ایدئولوژیک داشتند و برخی دیگر به طور کلی از نظر ایدئولوژیک بی طرف بودند. برای مثال، "بهاء الدین خرمشاهی" نویسنده متمایل به جریان مذهبی در رساله انتقادی کوتاهی در باب "پوزیتیویسم منطقی" سخنان پوپر را در مورد این موضوع ترجمه کرد.
در سوی بیطرفتر "منوچهر بزرگمهر" تنها مدرس گروه فلسفه دانشگاه تهران که قبل از انقلاب فلسفه تجربی بریتانیا را تدریس میکرد پوپر نوشته "برایان مگی" را به فارسی ترجمه کرد. علاوه بر این، "عبدالحسین زرین کوب" مورخ برجسته ایرانی در نقدی بر ترجمه فارسی آثار کامل فلسفی افلاطون به اختصار به مفهوم "جامعه بسته" تحت حکومت فیلسوف - شاه پرداخته و نگرانیهای پوپر در مورد خطر جوامع بسته را تایید کرد.
اگر چه چنین کارهایی در ترویج دیدگاههای پوپر تا حدی تاثیر داشتند، اما این سروش بود که مسئول بخش عمده معرفی پوپر به جامعه ایرانی بوده است. در طول دهه ۱۹۸۰ سروش تقریبا یک دهه پس از انقلاب از حمایت نهاد مذهبی و روشنفکرانی که مخالف مارکسیسم بودند و به نظام سیاسی جدید پیوسته بودند برخوردار بود.
او در فاصله سالهای ۱۹۸۰ تا ۱۹۹۱ تدریس چندین دوره روش شناسی و فلسفه علم در گروه فلسفه دانشگاه تهران و فلسفه تاریخ در گروههای تاریخ دانشگاههای مشهد و شیراز و هم چنین نقد مارکسیسم، در گروه الهیات دانشگاه تهران را انجام داد. با تلاش سروش و هم چنین از طریق نوشتهها و سخنرانیهای برخی از روشنفکرانی که به دنبال سروش جذب آرای پوپر شده بودند اندیشههای آن فیلسوف وینی به تدریج در میان گروههای مختلف اجتماعی عمدتاً دارای گرایشهای مذهبی منتشر شد. بسیاری از این افراد از حامیان فعال انقلاب بودند و برخی در دستگاههای دولتی مناصب رسمی داشتند.
ماه عسل میان سروش و متحدان اش چندان به طول نیانجامید. در حالی که نویسندگان مارکسیست ظاهرا قادر به ابطال قاطعانه برای نظرات سروش درباره پوپر نبودند و ظاهرا مباحث مطرح شده توسط پوپر برای آنان کاملا تازه بود برخی از اعضای گروه فلسفه دانشگاه تهران و تعدادی از دانشجویان آنان کارزاری را علیه نظرات پوپر که سروش بیان کننده آن برای مخاطب فارسی زبان بود آغاز کردند. این گروه که به "هایدگری ها" معروف شدند استراتژی دوگانهای را دنبال میکردند. از یک طرف آنان مدعی بودند که دیدگاههای پوپر ضد اسلامی است و خطر بزرگی برای دولت نوپای اسلامی محسوب میشود از سوی دیگر، آنان تلویحا یا صریحا استدلال میکردند که به جای استفاده از اندیشههای پوپر طلاب دانشگاهها یا حوزههای علمیه و اساتید آنها و مدیران اجرایی و سیاستگذاری باید با آرای هایدگر آشنا شوند.
آنان نه تنها مدعی بودند که هایدگر برخلاف پوپر فیلسوفی اصیل است بلکه میدانستند که تا حدی شباهت بین فلسفه او و فلسفه سنتی اسلامی وجود دارد که به گفته آنان با آن چه در فلسفه یونان توسعه یافته بود متفاوت بود. با این وجود، استراتژی این روشنفکران در برابر دیدگاه هایدگر تا حدی ناسازگار بود: آنان هرگز ترجمهای از آثار هایدگر و یا توضیح جامعی از دیدگاههای او ارائه نکردند. به عبارت دیگر، اگرچه آنان در ادعاهای خود مکررا به هایدگر اشاره میکردند، اما هرگز نتوانستند عقاید او را به صورت سیستماتیک و روشمند به مخاطبان خود معرفی کنند. مرشد معنوی هایدگریها در ایران "احمد فردید" بود استاد دانشگاه تا حدودی مرموز اما تاثیرگذار.
فردید به ندرت ایدههای خود را به نگارش درآورده بود و نظرات اش بیشتر از طریق شاگردان و پیروان اش بیان میشد. فردید در جوانی فلسفه اسلامی خوانده بود. او هم چنین در طول دهه ۱۹۴۰ مدتی را در آلمان و فرانسه گذرانده بود و ظاهرا فلسفه قارهای را مطالعه میکرد، اما موفقیت چندانی در اخذ مدرک دکترا نداشت. فردید در دهه ۱۹۵۰ به گروه فلسفه دانشگاه تهران پیوست و در آنجا از جمله دروس پدیدارشناسی و فلسفه اگزیستانسیالیستی کی یرکگور، یاسپرس، هایدگر و سارتر را تدریس کرد. فردید با تکیه بر آرای هایدگر تز تفاوت ماهوی بین شرق و غرب را با توجه به مسائل اساسی حقیقت و هستی مطرح کرد. فردید به پیروی از هایدگر معتقد بود که حقیقت و هستی در ادوار مختلف تاریخی در قالبهای مختلف ظاهر میشوند.
از دید او زمانی بود که حقیقت و هستی به شکل اصیل و بدون نقاب به راحتی در دسترس مردم بود با این وجود، متافیزیک غربی از زمان افلاطون مسائل مربوط به حقیقت و هستی را از دست داده بود. در حالی که نگرانی برای پرسشهای واقعی کیهان شناسی در شرق زنده مانده غربیها به سفر فکری خود در مسیری اشتباه ادامه داده اند که منجر به انسان شناسی و انسان مداری دوران مدرن شد.
در این سفر اشتباه غربیها اندیشههای خدای متافیزیکی را جایگزین تفکر در مورد کیهان کردند و در نهایت به نوعی فردگرایی دست یافتند که فاقد هرگونه معنای دینی و معنوی است. پیام فردید اگرچه به صورت واضح بیان نشده بود این بود که مشرق زمین باید غرب را درک کند و از آن پیشی بگیرد. با این وجود، او روشن نکرد که چگونه باید به چنین شاهکاری دست یافت!
فردید ظاهرا سعی کرد پیوندهای نزدیک و گسترده تری با مخاطبان متمایل به مذهبیها در بین روحانیون و دانشجویان ایجاد کند. بدین ترتیب او زمینه را برای ظهور گروه جدیدی از فردیدیها فراهم کرد که برخلاف گروه اصلی دهه ۱۹۶۰ طرفداران اش که سکولار بودند این بار از بین مذهبیها بودند. فردید برای این مخاطبان تصویری تقریبا آینهای از نظریه هایدگر بر اساس منابع اسلامی ایجاد کرد.
هدف اصلی آن نظریه پردازی بررسی اسماء خداوند و تجلیات او در پدیدههای مختلف و راهها و روشهای عرفانی وحدت با خداوند بود و طبق آن هر دوره تاریخی تحت حاکمیت یکی از اسماء خداوند بوده است. در حالی که یونانیان باستان به خدایان بسیاری اعتقاد داشتند برای متفکران پس از رنسانس "انسان" صحنه مرکزی را اشغال کرده و جایگزین خدای ابراهیمی شده بود.
بنابراین، تاریخ اندیشه را میتوان به دورههای "پرستش خدا"، "پرستش خدایان" و "پرستش انسان" (یعنی اومانیسم در قالب فردگرایی یا سوسیالیسم) تقسیم کرد. از دید فردید انسان مدرن پیوندهایش با خدا را فراموش کرده اگرچه خدا در همه جا حاضر است، اما انسان مدرن نمیتواند او را ببیند چرا که حجابهای بسیاری او را از شناخت ریشههای الهی خود و بازگشت به آن باز داشته است.
فردید در دهه ۱۹۸۰ میلادی همزمان با سروش سخنرانی میکرد و در آن سخنرانیها حملات شخصی مستقیمی را علیه دیدگاههای پوپری سروش مطرح کرد و آنها را "نمایندگان لیبرالیسم منحط" میدانست که هیچ حد و مرزی نمیشناسد.
پس از فردید "رضا داوری اردکانی" استاد فلسفه دانشگاه تهران برجستهترین شاگرد فردید بود که به اظهارنظر علیه پوپر ادامه داد. او مدعی شد که پوپر مدافع هژمونی غرب است و هیچ نگرانی برای مردم مظلوم جهان سوم ندارد. داوری باور داشت که پوپر مروج ایدههای خطرناکی است که نتیجه نهایی آن فریب دادن افراد ستمدیده است تا آنان را از قیام برای به دست آوردن حقوق خود باز دارد. داوری اظهار داشت که پوپر پوزیتیستی است که از روشی از عقل گرایی انتقادی حمایت میکند که با هیچ نوع باور مذهبی سازگار نیست و آن چه پوپر از آن دفاع میکند عقلی است که در خدمت علم و فناوری روز است و با احساسات دینی بیگانه است.
از دید داوری پوپر متفکر قابل توجهی نیست و به همین دلیل است که او تنها در محیط فرهنگی آنگلوساکسون که فلسفه آن در واقع ضد فلسفه است مشهور شده در حالی که در فلسفه قارهای از او خبری نیست. او حتی ناشران و مترجمان منتشر کننده آرای پوپر به خصوص درباره "جامعه آزاد" را به پیگیری برنامه سیاسی مشکوک برای ساقط کردن نظام جمهوری اسلامی ایران متهم کرد.
جنبش چپ در ایران به طور کلی نسبت به افکار پوپر غیر فعال مانده است. تنها تلاش جدیای که ما نسبت به نقد بی طرفانه دیدگاههای پوپر از سوی جنبش چپ در ایران از آن آگاه هستیم یک مقاله است یک ارزیابی انتقادی طولانی از انتقاد پوپر از دیدگاههای مارکس نوشته "نجف دریابندری" مترجم، نویسنده برجسته و روشنفکر پیشکسوت چپ در مقالهای تحت عنوان "عقلانیت غیرمنطقی: بحث انتقادی مختصری از فلسفه اجتماعی پوپر" که در آن اعتراض پوپر به آموزههای مارکس را به روشی روشمند و عینی تحلیل و رد کرد.
دریابندری در آن مقاله اشاره میکند راه حل پیشنهادی پوپر برای انجام اصلاحات در عرصه سیاسی بدون توسل به خشونت اتوپیایی (آرمانشهرگرایانه) است، زیرا او جامعه بشری را موجودیتی یکپارچه و همگن میداند که به استدلال منطقی به شیوهای یکسان پاسخ میدهد. هم چنین، دریابندری اشاره میکند که وقتی صحبت از اعمال زور و خشونت به میان میآید پوپر نمیتواند چیزی سازنده و منطقی پیشنهاد کند.
در میان گروههای مختلف فکری و یا سیاسی در ایران فردیدیها و محافظه کاران مذهبی در مخالفت با افکار پوپر پر سر و صداتر از سایرین بوده اند. در این میان حملات داوری به پوپر که پیشتر اشاره شد از حمایت کامل شخصیتهای محافظه کارتر در محافل مذهبی برخوردار بود. هم چنین، روزنامه "کیهان" نیز در کارزار ضد پوپر با انتشار مقالاتی علیه او نقش داشت. در مقابل، طیفی از روشنفکران دینی ائتلافی متشکل از نویسندگان و اساتید دانشگاه و محققان که رویکرد انتقادی و عقلانی نسبت به فلسفه را ترویج میکردند پس از تعطیلی ماهنامه "کیهان فرهنگی" نشریه "کیان" را منتشر کردند و به معرفی افکار پوپر به جامعه تحصیلکرده ایران پرداختند. البته آن نشریه نیز در سال ۲۰۰۱ میلادی توقیف شد.
نظرات پوپر عمیقاً در محیط روشنفکری امروز ایران اثر گذاشته است. بسیاری از مفاهیم، نظریهها و حتی واژگانی که او معرفی کرده اکنون به بخشی از گفتمان رایج و روزمره در ایران تبدیل شده است. بخش بزرگی از جامعه تحصیلکرده ایران و نه تنها نخبگان فکری امروزه کاملا از اهمیت دوگانههایی مانند عقل گرایی انتقادی در مقابل رویکرد جزم گرایانه، استفاده از زبان روشن و قابل فهم در مقابل توسل به اظهارات مبهم، گریزان و غیرقابل ابطال، جامعه باز در مقابل جامعه بسته، احترام به دیگری و برخورد با او به عنوان منبع بالقوه دانش در مقابل در نظر گرفتن مردم به عنوان گوسفندان نیازمند به چوپان یا شهروندان درجه دو، عبرت گرفتن از اشتباهات خود با ایجاد حدس و گمان و تلاش برای رد آن در مقابل اتکای کورکورانه به پیشگویی ها، اصلاح در مقابل انقلاب و مهندسی گام به گام در مقابل اتوپیانیسم یا آرمانشهرگرایی آگاه هستند.
در ایران امروز نه تنها کسانی که در عرصههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی فعال هستند از دیدگاههای آن فیلسوف وینی بهره مند میشوند بلکه بحثهای انتزاعیتر و روشنفکرانهتر درباره موضوعاتی مانند تقابل مدرنیته و سنت نیز وجود دارد. باورها، رابطه علم و ایمان، انتقاد از آموزههای پست مدرن، و اهمیت عقل گرایی انتقادی بهعنوان شیوهای از زندگی همگی با ایدههای مطرح شده توسط پوپر مشخص میشوند.
ترجمه: نوژن اعتضادالسلطنه
منبع:
Paya, Ali; Ghaneirad, Mohammad Amin (۲۰۰۶) , The Philosopher and the Revolutionary State: How Karl Popper’s Ideas Shaped the Views of Iranian Intellectuals, International Studies in the Philosophy of Science