«در انتهای شب» تا به اینجا نقطه اوج پختگی پناهنده و البته همکاری او با ارسلان امیری است و با توجه به اینکه یک سوژه کاملاً در دسترس و در واقع بحران روزمرههای یک زوج حاشیهنشین طبقه متوسط را انتخاب کرده، اما در چگونگی پرداخت به آن، درام جذابی را خلق میکند.
بعید بود که در این روزهای کمفروشی و کاسبکاری پلتفرمها و در کل سوءاستفاده از جذابیتهای بصری در فیلمها و سریالها، با مجموعهای مواجه شویم که به اعتقاد من در قسمت ابتدایی همه چیز داشت و چنان با ظرافت و جذابیت در ارکان مختلف بصری طی شد که بیتردید از قابل اعتناترین آثار این سالهای شبکه نمایش خانگی است. البته این قضاوت تنها به قسمت ابتدایی و شروع خوب سریال «در انتهای شب» به کارگردانی آیدا پناهنده مرتبط میشود.
به گزارش سینما اعتماد، نکاتی که در سطور بالا عنوان شد، نه از سر هیجان و نه از روی شوق و ذوق آنی نشات میگیرد، بلکه وقتی با فضایی مواجه هستی که همه فاکتورهای آن به اندازه و درست و از همه مهمتر در سایه یک شناخت عمیق زیستمندانه صورت گرفته، نمیتوان عنوان نکرد. پناهنده و امیری به خوبی نشان دادهاند که اشراف قابل توجهی بر جهان انسانهای طبقه متوسط دارند و چقدر هوشمندانه، کاربردی و دراماتیک در جزئیات زندگی کاراکترها ورود کرده و با یک گردش آگاهانه در احوال و روزمره آنها، در کمترین زمان شخصیتهای غریب و دورافتاده دیروز را آشنایان و خویشان ما میکنند.
همین یک قسمت کافی است تا زوج پارسا پیروزفر و هدی زینالعابدین همراه با فرزندشان، بیش از آنکه تصور کنیم برای ما آشنا شوند و با هنرمندی تمام شخصیتهای آنها ساخته شده و خلق و خو، جایگاه اجتماعی، زاویه نگاه آنها به زندگی و حتی وزن عاشقی آنان سنجیده شود و یک شناسنامه در حد کفایت به دست آید تا مشتاقانه همراه آنها، دغدغهها، مشکلات و ماجراهای پیشآمد کرده در روزمرههایشان شویم.
جزئیات فیلمنامه در انتقال مفاهیم و تکامل کاراکترها و در کل پیشبرد قصه بسیار کارکرد دارد و به اینها اضافه کنیم قابهای فکرشده و دقیق فرشاد محمدی که در همکاری با پناهنده خلق شده و البته طراحی صحنه و لباسِ واقعگرایانه و دور از چیدمانهای مصنوعی که به باورپذیرتر کردن و ارتباط عمیقتر مخاطب با اتمسفر زندگی این زوج کمک شایانی میکند.
در کارگردانی فیلم استفاده زیباییشناسانه از لوکیشنهای مورد نظر، یکی دیگر از نکات مثبت فیلم است که پناهنده با پختگی و خوشسلیقگی تمام آنها را به تصویر کشیده و حتی در دکوپاژها به دنبال خودنمایی نبوده و به وضوح مشخص است که حرکات نرم و ریتم آرام تدوین به خوبی در اختیار فضای داستان قرار دارد و در این مسیر موسیقی نیز با وجود جاری بودن در اکثر سکانسها پسزننده نیست و به خروجی حسی نماها و موقعیتها کمک شایانی میکند.
«در انتهای شب» تا به اینجا نقطه اوج پختگی پناهنده و البته همکاری او با ارسلان امیری است و با توجه به اینکه یک سوژه کاملا در دسترس و در واقع بحران روزمرههای یک زوج حاشیهنشین طبقه متوسط را انتخاب کرده، اما در چگونگی پرداخت به آن، درام جذابی را خلق میکند و نشان میدهد که جدای از پرداختن به جزئیات که یکی دیگر از شاخصههای سریال است، با هوشمندی دست روی بحرانی مبتلا به در جامعه امروز دست گذاشته که حاصل یک شرایط دشوار اقتصادی و به نوعی تلاش برای زنده ماندن گذراندن روزها یکی پس از دیگری است.
از طرفی هم باید از انتخاب جذاب الگوی روایی فیلمنامه که با استفاده از بازیهای زمانی به مقاطع چالشبرانگیز زندگی این زوج میرود اشاره کرد. یک بازی خلاقانه از فلاشبک که اگر قرار بود در یک ساختار کلیشهای مورد استفاده قرار گیرد، کارکرد خوبی نداشت، اما دقیقا در نقاطی از فیلمنامه این بازگشتها اتفاق میافتد که فیلمنامهنویس مخاطب را تشنه علل رویداد پیش رو کرده و حالا تماشاچی با اشتیاق دوست دارد که به گذشته بازگردد و به مرور ماجرا بپردازد.
اما نکته مثبت دیگری که پایانبخش این نوشته خواهد بود، ترکیب بازیگران این سریال است که باز هم پیش از تماشای سریال احساس میکردم آنچه که باید از آب در نخواهد آمد، در صورتی که هدیزینالعابدین در همان سکانسهای ابتدایی به خوبی تعریف یک زن خسته و درگیر زندگی زناشویی و چالشهای آن را به تصویر میکشد و در ادامه هم پارسا پیروزفر خارج از اکثر نقشهایی که در یک کادر استریلیزه قراردارد، حالا با ارائه زوایای نقش یک کارمندی که روزمرههای زندگی و تنگناهای شرایط اقتصادی جامعه او را به عصبیتی ثابت رسانده را به خوبی ایفا میکند. سکانس درگیری با همسرش در آشپزخانه هم به لحاظ اجرای فنی و هم از نظر بازی پارسا پیروزفر و البته حضور در سکوت زینالعابدین تماشایی است. «در انتهای شب» سریال دلنشین و باارزشی است که مشتاقانه منتظر ادامه آن هستم تا ماجرای این زوج آشنا و چالشهای آنها را دنبال کنم.