حادثه روز شنبه ۲۲ اردیبهشت ماه و زمانی اتفاق افتاد که علیاکبر آژهمراه مادرش ازخانه بیرون رفته بودند، اما هیچکدام خبر نداشتند اتفاقی عجیب در انتظارشان است.
به گزارش جام جم، مادر علیاکبر توضیح داد: «ساعت ۱۱صبح با هم بودیم که پسرم مقداری پول گرفت و جلوتر از من برای خرید به مغازه رفت. من هم پس از مدتی به مغازه رسیدم، اما پسرم را ندیدم. سراغ علیاکبر را از مغازهدار گرفتم که گفت همین الان از مغازه بیرون رفت. اطراف را نگاه کردم، اما پسرم نبود. دوباره پرسیدم علیاکبر از کدام سمت رفت که گفت از همین جا به پایین خیابان رفت. یک ساعت دنبال پسرم گشتم، اما وقتی او را پیدا نکردم با پلیس تماسگرفتم و از اقوامم نیز کمک خواستم. ساعتهای طولانی همه جا را دنبال پسرم میگشتیم. روز بعد در یک مغازه میوهفروشی مشغول تماشای دوربینهای مداربسته بودم که از آگاهی خبر دادند علیاکبر پیدا شده است.»
مادر علیاکبر در مورد نحوه پیدا شدن او ادامه داد: «علیاکبر گفت مامان وقتی از مغازه بیرون آمدم، یک زانتیا با چهار سرنشین مرا دزدیدند. یکی از آنها که راننده بود به من دست نزد، اما سه نفر که بعضیهایشان کلاه و ماسک داشتند، پس از بردن به باغ مرا خیلی اذیت کردند و کتک زدند. بعد از کتک زدن، یکی از آنها مرا از شانههایم گرفت و انداخت داخل چاهی که حوالی خانه خودمان است. بعد هم سنگ بزرگی از بالای چاه انداختند که خورد به پایم و ورم کرد. آنها به من گفتند شماره پدرت را بده که میخواهیم پدرش را در بیاوریم که گفتم شماره پدرم را ندارم، در حالیکه شماره در جیبم بود. بعد گفتند شماره مادرت را بده که باز هم گفتم ندارم.»
به پسرم گفتم شماره را میدادی، پلیس پیگیر میشد و پیدایشان میکرد. علیاکبر گفت ترسیدم شماره را بدهم، چون نگران بودم پدرم را اذیت کنند. آنها به پسرم گفتند شب سراغت میآییم، اگر زنده بودی تو را به اصفهان میبریم.
یک روز بعد از مفقودی علیاکبر، زنی همراه دخترش در حال عبور از کنار چاه دربسته بودند که به نظرشان آمد کسی از درون چاه ناله میکند. آنها که نسبت به صدا حساس شده بودند، در چاه را جابهجا کردند و پرسیدند کسی درون چاه است؟ علیاکبر که صدای زن را شنیده بود گفت خاله، شما را به خدا کمکم کنید. با پدرم تماس بگیرید تا مرا از اینجا ببرد.
مادر علیاکبر ادامه داد: «آن زن به محض شنیدن حرفهای پسرم با پلیس و آتشنشانی تماسگرفت و درخواست کمک کرد. وقتی به من خبر دادند پسرت پیدا شده است، به محل چاه رفتم. از جمعیتیکه آنجا جمع شده بود، ترسیده بودم و فکر نمیکردم پسرم زنده باشد، اما خدا را شکر زنده بود. دو روز تمام درخانه نبودیم و در صحرا و بیابان دنبال پسرم میگشتیم. خواهرعلیاکبر در مدتیکه او نبود، عکسش را در آغوش میگرفت و میگفت داداش تو را به خدا به خانه برگرد. دو روز بسیار سخت بود. پسرم را به بیمارستان بردیم و دکتر بعد از معاینهگفت مچ پایش شکسته و به علت شکستگی استخوان رشدش، پایش به احتمال زیاد ۵درصد از پای دیگرش کوچکتر میشود، با این حال خدا را شکر زنده پیدایشکردیم.
او درحال حاضر دربیمارستان بستری است، اما به دلیل دو روزی که در چاه بوده، شبها اصلا نمیخوابد، گریه میکند و میگوید مردی پشت پنجره است. به محض اینکه حالش بهتر شود، به روانشناس مراجعه خواهیم کرد. البته از شوهرم پرسیدم و گفتم تو کسی را اذیت کردهای یاکسی پول میخواهد که باعث این اتفاق شده که پاسخش منفی بود. شوهرم آدمی نیست که کسی را آزار بدهد. حالا منتظر نتیجه جستوجوهای پلیس هستیم.»
به گفته مادر، آنها به پلیسآگاهی شکایتکردهاند و ماموران به دنبال شناسایی آدمربایان هستند: «چند روز پیش هم ازطرف دادگاه با ما تماسگرفتند وگفتند چاهی که علیاکبر درون آن بود، مجوز حفرنداشته وازصاحب چاه هم باید شکایتکنیم تا به آن رسیدگی شود.»
این در حالی است که پلیس در اینباره اظهارنظر کرده و مدیر اورژانس مرکزی نیز گفته پس از گزارش حادثه سقوط در چاه امدادگران در محل حاضر شده و پسر هشتساله را به بیمارستان انتقال دادند.