«این سؤال که چرا زیباکلام بازداشت نمیشود، یک مبنا و زمینهای داشت. در درجه اول نفس طرح این سؤال، به این معنا بود که «اصل بر گرفتن است» و تعجبآور این است که کسی زندان نرود. در سالهای اخیر بازداشتنشدن زیباکلام به خاطر مواضعی که داشت، برای دو دسته همیشه سؤال بود؛ دسته اول براندازان بودند و دسته دوم افراطیهای جریان راست.»
داوود حشمتی در روزنامه شرق نوشت: صادق زیباکلام بهعنوان یک استاد دانشگاه که ممکن است سؤالات زیادی را بتواند پاسخ دهد، اما در زندگی بیشترین سؤالی که با آن روبهرو شد، سؤالی بود که به خاطرش کتاب نوشت. سؤال این بود: «چرا شما را نمیگیرند؟». در نهایت او به زندان رفت و حالا این سؤال مطرح است که با وجود آنکه همه فکر میکردند او را نمیگیرند، چرا حالا حکمش اجرا و به زندان منتقل شد؟
فارغ از اینکه زیباکلام چند روز و چند ماه در زندان بماند، اجرای حکم صادق زیباکلام یک پیام روشن دارد: «سیاست جدیدی در مهار رسانه قرار است اعمال شود. به این معنا که اجازه خلق روایتی غیر از روایت رسمی داده نخواهد شد» بنابراین ازآنجاکه زیباکلام توانایی خلق روایت اول و متفاوت از روایت رسمی را داشت، حکم او اجرا شد، تا از این پس نه او و نه هیچ کس دیگر نتواند روایتی غیر از روایت رسمی در اتفاقات مختلف خلق کند.
کتاب جدیدش تازه از چاپ درآمده و نمایشگاه کتاب آغاز شده است. صادق زیباکلام نویسنده و استاد دانشگاهی است بهغایت «بدخط». همین بدخطی دکتر بود که سبب آشنایی سالهای دور من با صادق زیباکلام شد. زمانی که کمتر کسی میتوانست دستخط او را بخواند و نوشتههایش را تایپ کند، من مهارت خواندن دستخط زیباکلام را فراگرفته بودم. به واسطه آشنایی با دختر و دامادش، حتی سفرنامهای را که او از عتبات در سالهای پس از ۸۸ نوشته بود، برایش حروفچینی کرده بودم.
صبح روز یکشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ دکتر مثل همیشه صبح زود از خواب برخاست و با خودش گفت: اول سری به اجرای احکام دادسرای فرهنگ و رسانه میزنم و بعد به نمایشگاه کتاب میروم تا برای مردم بگویم: «چرا من را نمیگیرند» و «آخرش چه خواهد شد». اما برنامههای او در همان صبح، در دادسرای فرهنگ و رسانه متوقف شد و صادق زیباکلام که فکر میکرد «او را نمیگیرند» بازداشت و برای اجرای حکم به زندان اوین فرستاده شد.
آنهم درحالیکه یک روز قبل در ویدئویی که به مناسبت رونمایی از کتابش منتشر کرد، گفته بود: «بسیاری رفتن به اوین را افتخار میدانند اما من با کمال شرمندگی شاید به خاطر ترس، ضعف یا بیعرضگی و هرچه شما میگویید، اوین رفتن را افتخار و سعادت نمیدانم. وظیفه بنده نوشتن است». حالا همه آنها که تا دیروز میپرسیدند: «چرا زیباکلام بازداشت نمیشود»، سؤالشان اینگونه تغییر کرد: «پس چرا زیباکلام زندان رفت؟».
به دنبال اخباری که در رسانهها درباره بازداشت صادق زیباکلام منتشر شد، مرکز رسانهای قوه قضائیه با انتشار متنی توضیح داد که او بازداشت نشده، بلکه برای اجرای حکمی که از قبل صادر شده بود، به زندان منتقل شده است. براساس آنچه این مرکز توضیح داده زیباکلام با اتهام «فعالیت تبلیغی علیه نظام» دستکم به سه فقره زندان با مجموع دوسالو هشت ماه زندان محکوم شده است. در واقع قوه قضائیه تلاش داشت اعلام کند که او را «بازداشت» نکرده است، بلکه او در دادگاه محکوم شده است. جالب آنکه زیباکلام در تابستان ۱۳۵۳ هنگام آمدن به ایران به دست ساواک دستگیر و به اتهام «خرابکاری علیه حکومت» و «تبلیغ برای مجاهدین خلق»، به سه سال زندان محکوم شده بود.
این سؤال که چرا زیباکلام بازداشت نمیشود، یک مبنا و زمینهای داشت. در درجه اول نفس طرح این سؤال، به این معنا بود که «اصل بر گرفتن است» و تعجبآور این است که کسی زندان نرود. در سالهای اخیر بازداشتنشدن زیباکلام به خاطر مواضعی که داشت، برای دو دسته همیشه سؤال بود؛ دسته اول براندازان بودند و دسته دوم افراطیهای جریان راست. در میانه این دو دسته، اصلاحطلبان قرار داشتند که معتقد بودند «اظهارنظر حق مسلم افراد است و طرح چنین پرسشی به معنای مشروعیتبخشی به بازداشت افراد به خاطر اظهارات آنهاست».
دسته اول معتقد بودند در شرایطی که افراد دیگر با زمینه اثرگذاری کمتر و بهکارگیری اظهاراتی که به اندازه حرفهای زیباکلام هم تند نیست، بازداشت میشوند، چرا صادق زیباکلام را بازداشت نمیکنند؟ خود آنها نیز به هزار روش سعی میکردند به این پرسش پاسخ دهند. دراینمیان براندازانی وابسته به پهلوی با او رفتاری تناقضآمیز داشتند. دسته دوم نیز به نظام فشار وارد میکردند که باید با زیباکلام برخورد شود وعدم بازداشت و زندانیکردن زیباکلام را نشانه ضعف نظام یا عبور از کسانی میدانستند که هوادار نظام هستند.
به طور مشخص دو روز قبل از اینکه زیباکلام به زندان برود، تصاویر او در کنار وزیر ارشاد و مخبر معاون اول دولت درحالیکه خندان بودند، منتشر شد. هواداران رئیسی خلق این تصاویر را عبور از بدنه رأی ارزیابی میکردند و معتقد بودند که آنها به رئیسی رأی دادند تا شاهد چنین تصاویری نباشند. هر دو دسته منتظر بازداشت و زندانرفتن صادق زیباکلام بودند اما او توضیح میداد چرا نظام دست به بازداشت او نمیزند.
در میان براندازان، هواداران پهلوی رفتاری کاملا متضاد با صادق زیباکلام داشتند. از یک سو به او حمله میکردند و معتقد بودند که او در زمان رژیم شاه با او مبارزه کرده و به زندان افتاده است. از سوی دیگر اعترافات اجباری او در دوران شاه را بازتاب میدادند. از یک طرف به او حمله میکردند و میگفتند: «زیباکلام سوپاپ اطمینان نظام است که نشان داده شود در جمهوری اسلامی هم میتوان حرف زد». از سوی دیگر از او حمایت میکردند، چون تنها کسی بود که توانسته بود اعلام کند: «رضاشاه به ایران خدماتی داشت» اما مسئله همین بود که زیباکلام توانایی خلق روایتهایی را داشت که روایت رسمی را به چالش میکشید.
حتی قبل از اینکه فضای مجازی به سیاستمداران و فعالان رسانهای امکان آن را بدهد که بهسرعت درباره اتفاقات اظهارنظر کنند، صادق زیباکلام ازجمله کسانی بود که همیشه در دسترس خبرنگاران بود. او درسخوانده سیاست بود. اهل مناظره و گفتوگو با کسانی بود که صددرصد با او مخالف هستند. «صادق» و «صمیمی» بود. و این ویژگیها باعث میشد یکی از اولین کسانی باشد که درباره اتفاقات جامعه از خودش واکنش نشان دهد.
رسانهها و خبرنگاران هم برای همین بهسرعت به سراغ او میرفتند. درعینحال که تلاش میکرد روایت خودش را بیان کند، اما خطوط قرمزی داشت که هیچ وقت از آن عبور نمیکرد. صادق زیباکلام معتقد بود دلیل اینکه برخلاف «انتظار» براندازان و «اشتیاق» اصولگرایان او بازداشت نمیشود، این است که هیچ وقت فعالیت «تشکیلاتی» ندارد. بارها گفته بود که حتی تلاش میکند برای رفتن به کوه هم تنها برود. این تنهایی برایش هالهای امن میساخت تا بتواند نظرش را بدون پردهپوشی بیان کند. اعتقاد زیباکلام این بود که نظام از او و حرفهایش بهایندلیل که فعالیت تشکیلاتی ندارد، احساس خطر نمیکند.
حتی در مقاطعی امکان پاسخگویی را فراهم میکند. به عبارت روشنتر، وقتی او حرفی را میزند نهادهای امنیتی میدانند که او نظر شخص خودش را گفته و قادر نخواهند بود او را به خارج متصل کنند، حتی اگر حاضر نباشد پا روی پرچم اسرائیل بگذارد؛ مسئلهای که میتواند یکی از مهمترین خطوط قرمز سیستم باشد. ازهمینرو او میتوانست هم «روایت اول» خلق کند و هم «روایتهای متفاوت». و زیباکلام دقیقا بههمینخاطر مهم بود و دقیقا بههمینخاطر هم حکمش به اجرا گذاشته شد.
زمانی که در دهه ۸۰ حرف از خدمات «رضاشاه» را مطرح کرد، گویی کفر ابلیس گفته بود. او روایت رسمی را که سالها بود درباره رضاشاه مطرح میشد، به چالش کشیده و گفته بود: «خدمات و اقدامات رضاشاه ایران را مدرن و مدرنیزه کرد. ایران مدرن را رضاخان پایهگذاری کرد». بعدها نیز روایتهای رسمی دیگری را به چالش کشید. درباره مبارزه ایران با آمریکا مخالف بود و میگفت: «اگر آمریکاستیزی را از جمهوری اسلامی بگیرید، چیزی از آن باقی نمیماند». درباره مسائل منطقه نظر متفاوتی داشت و برخلاف روایت رسمی که اسرائیل را به رسمیت نمیشناسد، میگفت: «من کشور اسرائیل را به رسمیت میشناسم؛ چراکه سازمان ملل آن را به رسمیت شناخته است».
با وجود آنکه به لحاظ خانوادگی پدرش از طرفداران مصدق بود و خودش نیز او را فردی «منحصربهفرد در سیاست ایران» میداند، درعینحال درباره کودتای ۲۸ مرداد میگفت: «بالاخره روزی مجبور هستیم به کودتای ۲۸ مرداد آنگونه بپردازیم که بوده و نه آنگونه که دوست داریم فکر کنیم». او کسی بود که در آذرماه ۹۳ و در کوران مذاکرات برجامی سیاستهای هستهای ایران را به چالش کشیده و میگفت: «موضوع هستهای» بیشتر از جنگ هشتساله ایران و عراق به کشور ضربه زده است». درنهایت نیز کتاب او که با عنوان «شاه کشتار نکرد» اجازه انتشار نیافت که نشاندهنده روحیه او در خلق روایتی متفاوت با روایتهای رسمی بود.
حالا او احتمالا در بدو ورود به زندان با درخواست زندانبان روبهرو شود که به او میگوید: «لطفا دوبنده و بند عینکتان را تحویل دهید»؛ وسایلی که او همیشه در هر لباسی از آنها استفاده میکرد و متفاوتبودنش را بیشتر نمایان میکرد. او دوبنده خود را تحویل میدهد و وارد محیط جدیدی میشود که همه بهظاهر یک شکل هستند. محیطی که افراد نه به خاطر آزادبودن، بلکه به خاطر در بند بودنشان روایتهای متفاوتی از وقایع دارند که با روایت رسمی ۱۸۰ درجه متفاوت است.
باید منتظر ماند و دید که زیباکلام بعد از بازگشت در کدام مسیر حرکت خواهد کرد. آیا همچنان به خلق روایتهای متفاوت از روایت رسمی میپردازد یا آنکه سیستم با این بازداشت او را هم محافظهکار کند و درعینحال به همه فعالان رسانهای این پیام را منتقل کند که «روایتی غیر از روایت رسمی حق انتشار ندارد. حتی اگر شما کلام زیبایی داشته باشید و نامتان صادق زیباکلام باشد».