اردیبهشت سال ۸۹ مرگ پسر جوانی به نام آرین در یکی از بیمارستانهای شمال کشور به پلیس اعلام شد. با گزارش این خبر، تیم جنایی وارد عمل شده و بررسیها نشان میداد، پسر جوان با مشاهده درگیری خیابانی برای میانجیگری و پایان دادن به دعوا وارد شده، اما در این میان با اصابت ضربه چوب به سرش جان خود را از دست داده است.
به گزارش ایران، در تحقیقات میدانی هویت عامل جنایت به نام هومن که یکی از همسایههای آرین بود، شناسایی شد و در نهایت مرد جوان مدتی بعد در کلبهای جنگلی دستگیر شد. هومن در تحقیقات گفت: داخل خانه بودم که صدای گریه پسرم ارشیا را از کوچه شنیدم. نفهمیدم خودم را چطور به خیابان رساندم و پسرم را دیدم که در حال گریه است و پسر همسایه که همسنوسال او بود، در چند قدمی پسرم ایستاده است.
او ادامه داد: با دیدن بچهام در آن وضعیت ناراحت شدم، اما وقتی فهمیدم پدر آن پسر بچه وارد دعوای کودکانه شده و پسر مرا تهدید و دعوا کرده دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم و با مرد جوان درگیر شدم، هر کدام چوبی به دست گرفتیم و دعوا شدت پیدا کرد، در این میان آرین که از محل کارش به خانه میآمد متوجه درگیری ما شد. او قصد میانجیگری داشت، اما همزمان که من چوب دستی را بالا آوردم آرین مرا هل داد تا طرف مقابل را نزنم، اما من که خیلی عصبانی بودم، چوب دستی را به سر خودش زدم. واقعاً نمیخواستم او را به قتل برسانم.
به دنبال اعتراف مرد جوان به جنایت، به درخواست پدر و مادر آرین، هومن به قصاص محکوم شد. با تأیید حکم در دیوانعالی کشور او پای چوبه دار رفت و صلحیاران و مسئولان زندان برای گرفتن رضایت وارد پرونده شدند، اما مادر آرین خواهان قصاص قاتل فرزندش بود. با این حال پای چوبه دار زن میانسال به قاتل پسرش چند ماه مهلت داد؛ غافل از این که سرنوشت نسخه دیگری برای هومن پیچیده است.
۶ سال پس از قتل آرین، در حالی که عامل قتل همچنان در زندان بود، وقوع درگیری مرگبار دیگری در یکی از شهرهای شمال کشور به پلیس اعلام شد. با حضور تیم جنایی آنها با جسد خونین پسر جوان در خیابان در حالی مواجه میشوند که عامل جنایت چند قدم آن طرفتر ایستاده بود و خود را تسلیم پلیس کرد.
متهم به نام بردیا در تحقیقات گفت: در حال عبور از خیابان بودم که مقتول به من تنه زد و با هم دعوایمان شد. او چاقو به همراه داشت و به من حمله کرد، من هم برای دفاع از خودم شیشه نوشابهای را که داخل سبد شیشه نوشابهها مقابل سوپرمارکت بود، برداشتم و او را زدم، اما جان باخت.
در ادامه بررسیها مشخص شد، بردیا پسر خاله آرین همان پسر جوانی است که سال ۸۹ بر سر میانجیگری جانش را از دست داده بود. از آنجا که مادر بردیا فوت کرده بود و خالهاش از او نگهداری میکرد بنابراین او برای گرفتن رضایت از خانواده مقتول وارد ماجرا شد. زن میانسال که سالها به عنوان مادر مقتول و، ولی دم پرونده پسرش حاضر به رضایت نشده بود وقتی این بار به عنوان خانواده متهم برای گرفتن رضایت راهی خانه مقتول شد، متوجه شد وقتی خانواده هومن به خانه او میآمدند تا از او رضایت بگیرند چه احساسی داشتند. از طرفی خانواده مقتول که میدانستند پسر این زن به قتل رسیده به او گفتند چطور از ما انتظار دارید رضایت بدهیم و از قصاص قاتل بگذریم، در صورتی که خودتان حاضر به رضایت و گذشت از خون پسرتان نیستید و تصمیم دارید قاتل او را به سزای اعمالش برسانید.
آن زمان بود که زن میانسال پی برد ممکن است کسی ناخواسته دست به قتل بزند و شاید بهتر از قصاص، بخشش برای قاتلی باشد که قصد و نیتی نداشته است.
زن میانسال که حالا در جایگاه خانواده قاتل قرار گرفته بود، با خود گفت: نذر میکنم اگر بتوانم رضایت خانواده اولیای دم را برای خواهرزادهام بگیرم، از قصاص قاتل پسرم به یک شرط خداپسندانه گذشت کنم.
زمانی که اولیای دم از این موضوع با خبر شدند و بخشش خون پسرشان را در گرو نجات دو جان دیدند، به شرط پرداخت دیه برای کمک به نیازمندان و کودکان یتیم از قصاص بردیا گذشت کردند.
با گذشت آنها، مادر آرین نیز به دادسرا رفت و قاتل پسرش را بخشید. زمانی که او مقابل قاضی اجرای احکام قرار گرفت، گفت: نذر کردم اگر پسر خواهرم بخشیده شود از قصاص قاتل پسرم نیز گذشت کنم. حالا متوجه شدهام که خیلی از جنایتها ناخواسته است و قاتل بعد از ارتکاب قتل پشیمان میشود. به خاطر اینکه پای چوبه دار به قاتل پسرم مهلت دادم خیلی خوشحالم، چرا که اگر حکم را اجرا میکردم الان پشیمان بودم و دیگر نمیتوانستم کاری انجام دهم. حالا هم قاتل فرزندم را به یک شرط میبخشم؛ او باید برای ۵ دختر دم بختی که تحت سرپرستی کمیته امداد هستند یا در شیرخوارگاه بزرگ شدهاند و وضعیت مالی خوبی ندارند، جهیزیه تهیه و خرج عروسی آنها را پرداخت کند.
به دنبال شرط زن میانسال، خانواده هومن شرط را پذیرفته و برای ۵ عروس جهیزیه تهیه کرده و مخارج عروسی آنها را پرداخت کردند. بدین ترتیب مرد زندانی با گذشت ۱۴ سال از جنایت از زندان آزاد شد و زندگی جدیدی را آغاز کرد.