فرارو- بهتازگی شاهد طرح دو مساله قابلتامل و مهم در کشور بودیم. از یک طرف، وزارت آموزش و پروش در گزارشی از کاهش محسوسِ میانگین نمرات کشوری امتحانات نهایی دانشآموزان رشتههای مختلف در ایران خبر داده است.
به گزارش فرارو؛ دراینراستا، میانگین کشوری نمرات امتحانات نهایی دانشآموزان کشورمان در سال ۱۴۰۲ در رشتههای تجربی، ریاضی، انسانی و معارف، بهترتیب: ۱۱.۲۳، ۱۰.۷۹، ۸.۷۵ و ۱۰.۵۶ است. درحالیکه این میانگین در سال ۱۴۰۱ بهترتیب: ۱۳.۰۲، ۱۲.۶۴، ۱۰.۲۰ و ۱۲.۰۱ بود. مسالهای که بسیاری از صاحبنظران حوزه آموزشی کشور درمورد آن هشدار دادند و خواستار خوانش دقیق این مساله و ارائه راهحل، همچنین رویکردهای سیاستی متناسب با آن شدهاند.
از طرف دیگر، بهتازگی نشریه همشهری نیز در گزارشی به موج فزاینده مهاجرت پرستاران و کادر درمان از کشور و حضورشان در کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس اشاره کرده است. موضوعی که تا حد زیادی ناشی از مزایای کاری، وضعیت شغلی و معیشتی نهچندان مطلوب این قشر است.
این موج مهاجرت در شرایطی صورت میگیرد که کشور همین حالا نیز با کمبود پرستار روبهرو است. صاحبنظران مختلف بر این باورند که چنین رویدادهایی در دیگر حوزههای شغلی و اجتماعی نیز کموبیش قابلمشاهده هستند، البته پالسهای معناداری را مخابره میکنند. دراینمیان، شاید عینیترین و مهمترین پیامی که حداقل دو رویداد مذکور مخابره میکنند، این است باشد که مولفه «جذابیت» به یک حلقه گمشده در این حیطهها تبدیل شده است.
به بیان سادهتر، اکنون درسخواندن و تحصیل مثل گذشته دارای جذابیت نیست. درمورد مثالِ مهاجرت کادر درمان نیز شاهد جذابیتهای باید و شایدِ شغلی نیستیم. موضوعی که موجب شده است گاهو بیگاه اخبار مختلفی را درباره استعفای دستهجمعی برخی از کادر درمان بیمارستانهای مختلف بشنویم. معادلاتی که همه نشان میدهند حوزههای مذکور، از ارائه چشمانداز روشن برای افرادی که در آنها فعال هستند، ناتوان شدهاند و همین مسأله موجب شده است آن رغبت و گرایشی را که باید در قالب آنها از سوی کارگزاران و بازیگران اصلی شاهد باشیم، مشاهده نکنیم.
بااینحال، یک سوال مهم و محوری دیگر نیز مطرح میشود: چه شد که ما به این نقطه از نداشتن جذابیت رسیدهایم؟
به نظر میرسد یکی از پاسخهای عینی و مهمی را که میتوان به این پرسش داد، باید در شرایط کلی اقتصادی جامعه جستجو کرد. اقتصاد ایران در سالهای اخیر، تکانهها و فراز و فرودهای قابلتوجهی را تجربه کرده است. موضوعی که صورت مساله بسیاری از معادلات را تغییر داده است. در گذشته تحصیلکردن از نگاه بسیاری از مردم، تضمینی برای داشتن یک زندگی خوب محسوب میشد. درعینحال، داشتن شغل دولتی و مشغولشدن در یک ارگان دولتی، مزیت بود و اکنون چنین نیست. موضوعی که تحتتاثیر مولفههای اقتصادی است.
در این رابطه، ذکر یک مثال میتواند راهگشا باشد. سید محمد علوی، از فعالان صنفی پرستاری میگوید: «میانگین دستمزد پرستاران با توجه به سابقه کاری آنها چیزی بین ۱۲ تا ۱۵ میلیون تومان است». حالا چرا یک پرستار باید میزان زیادی از زحمت و سختی را تحمل کند، وقتی کار ۸ ساعته در قالب یک راننده سرویسهای تاکسی اینترنتی میتواند درآمد بهمراتب بیشتری برای او داشته باشد؟
درمورد تحصیل نیز این سوال مطرح میشود: بسیاری از دانشآموزان و بهطورخاص نوجوانان از خود میپرسند، چرا باید در تحصیل جدیت داشته باشند وقتی شمار قابلتوجهی از تحصیلکردهها بیکار هستند و یا در رشتههای شغلی غیرمرتبط مشغولند؟ به نظر میرسد حکمرانی در شرایط کنونی با یک چالش بزرگ روبهرو است که باید آن را به صورت جدی مخاطب قرار داد: باید بار دیگر جذابیت را در برخی حیطههای خاص شغلی و اجتماعی برقرار و مزایای آنها را تقویت کند. در غیر این صورت، کشور در سالهای آتی با چالشهای جدید و گستردهتری مواجه خواهد شد.
فراموش نکنیم سالیانه هزاران میلیارد تومان خرج نظام آموزشی میشود تا برونداد آن آبادانی ایران و تربیت نیروی تحصیلکرده و مفید برای کشور باشد، نه اینکه دیگران از این نیرو برای آبادی کشور خود استفاده کنند. در نقطهای باید موج قابلتوجه مهاجرت نخبگان و فعالان شغلی از کشور به صورت جدی مورد توجه و مطالعه قرار بگیرد و برایش چارهاندیشی کرد.
اینکه سال به سال از کنار این مشکلات بگذریم و به آنها بیتوجهی کنیم، هیچ برونداد و نتیجهای جز بزرگترشدن مشکلات نخواهد داشت. قائلهای که دودِ آن درنهایت به چشم کلیتِ جامعه ایرانی خواهد رفت.