در دوران جنگ، بهویژه جنگهایی به فاجعهباری جنگ جهانی دوم، به هر چیزی و هر کسی نیاز خواهید داشت. این شامل مهندسان و طراحان صنعتی نیز میشود.
با این حال، چنین نیازی میتواند منجر به خلق یک سری ایدههای جالب و خاص شود. در طول جنگی که در آن اقتصاد به سمت تولید جنگی کامل تغییر مسیر میدهد، همه برای رسیدن به یک هدف کار میکنند: تولید هر چیزی برای ارتش. این به معنای ادامه ساختن چیزهایی است که سربازان در حال حاضر دارند و در ادامه به مقدار بیشتری از آنها نیاز خواهند داشت، و همچنین توسعه سلاحها و ماشینهای جدید برای ایجاد برتری در جبهه خودی نسبت به دشمن.
در دوران قبل از طراحی به کمک کامپیوتر، چنین چیزی نیاز به آزمون و خطاهای زیادی داشت که در طی آن ساختن نمونههای اولیه، تنها راه برای فهمیدن این موضوع بود که آیا یک طرح جدید به درد خواهد خورد یا خیر.
بسیاری از نمونههای اولیه این محصولات نظامی در نهایت به برخی از مفیدترین ابزارها برای سربازان تبدیل شدند، در حالی که برخی دیگر به کلی محو شدند؛ و بدون امتحان برخی ایدههای جدید، هرگز نمیتوانستیم بفهمیم که کدام یک بهترین طرح است. جنبه دیگر ماجرا این است که برای ایجاد یک محصول جنگی غیرمنتظره به روشی دیگر برای برتری بر دشمن تلاش کرد.
این رویکرد گاهی اوقات منجر به توسعه تسلیحات جدید یا وسایل نقلیهای میشد که عجیب یا غیرعادی به نظر میرسیدند.
حتی اولین تانک در جنگ جهانی اول نیز یک ماشین جنگی بسیار غیرمتعارف بود، در شرایطی که به موفقترین جنگ افزار آن جنگ تبدیل شد. علیرغم طرحها و نمونههای اولیه متعددی که در طول جنگهای اول و دوم جهانی در زمینه جنگ افزار و سخت افزارهای مرتبط با جنگ تولید شد، در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ مورد از عجیبترین خودروهای جنگی که در طول جنگ جهانی دوم ساخته شد آشنا کنیم.
گاهی اوقات بهترین راه برای توسعه یک ماشین جدید، تغییر کاربری یک ماشین موجود است. این امر برخی از حدسهای مسیر توسعه را حذف میکند، زیرا بخشی از آن از قبل آماده بوده و در قفسههای فروش و انبارها در دسترس است. اما باز هم، چنین مسیری همیشه جواب نمیدهد. چنین موردی در مورد Hafner Rotabuggy صدق میکرد.
ایده پرواز به پشت خطوط دشمن و مجهز کردن سربازان خود به وسایل نقلیه کارآمد یک مفهوم کارآمد بوده است که امروزه همچنان مورد مطالعه قرار میگیرد. چتربازان با دوچرخه از هواپیماها به بیرون پریده اند، اما داشتن وسیله نقلیه توانمندتر مزایای آشکاری را به همراه خواهد داشت. برای این منظور، برخی از افراد باهوش در بریتانیا راهی ابداع کردند تا یک بال چرخان را به جیپ ویلی که در آن زمان هنوز جدید بود متصل کنند، تا سربازان بتوانند آن را در آسمان میدان نبرد به پرواز در بیاورند و بتوانند با استفاده از قابلیتهای آفرودی اش، آن را در زمینهای ناهموار برانند.
تعبیه روتور بدون سیستم تامین نیرو بود و آن را به اتوژیرو (autogyro یا هواچرخ) تبدیل میکرد. این مفهوم به این معنی بود که Rotabuggy از طریق هواپیما روی هدف پرتاب میشد و روتور به آن امکان سقوط آزاد آهسته و کنترلشده را میداد، دقیقاً مانند آنچه که هنگام از دست دادن کنترل برای یک هلیکوپتر اتفاق میافتد. آزمایشهای دیگری نیز انجام شد که شامل بکسل کردن Rotabuggy تا سرعتی بود که آن را قادر به پرواز میکرد. این آزمایشها موفقیت آمیز، اما با نتایج کمتر از مطلوب بود. توسعه گلایدرهای حامل جیپ و طرحهای دیگر مانع از وارد شدن چنین خودرویی به مرحله تولید شد.
ممکن است بپرسید که یک وسیله نقلیه نظامی دوران جنگ جهانی دوم با یکی از جالبترین نمونههای جهان حشرات، یعنی آخوندک دعاگو، چه ارتباطی دارد. اما با یک نگاه به این ماشین، دلیل نام گذاری آن کاملاً مشخص خواهد شد. این خودرو بر روی شاسی British Universal Carrier ساخته شد که یک نفربر کوچک و زرهی سبک بود که از یک موتور V۸ Flathead ساخت فورد نیرو میگرفت. راننده در قسمت جلو مینشست و توپچی به صورت دراز کشیده در جعبه کنترل قرار میگرفت در حالی که کاملاً در معرض خطر بود و با کنترلگرهایی که با پا کنترل میشدند بوم تانک را مدیریت میکرد. توپ آن روی برجکی قرار داده شده بود که میتوانست آن را تقریباً ۴ متر در هوا بالا ببرد، و بدین ترتیب راهی برای شلیک بسیار بالاتر از سربازان داخل ماشین فراهم میکرد و در عین حال مانع از آسیب به خود تانک میشد.
این ایده بدیع نکات خوبی در زمینه طراحی و مزایای بالقوه آن در میدان نبرد داشت. با این حال، در آزمایش ها، از بسیاری جهات دارای نقص و کمبود بود. کاربران کار کردن با کنترلگرها را دشوار یافتند که استفاده از این سلاح را خسته کننده و ناخوشایند میساخت. علاوه بر این، با وسیع شدن برجک، لگد توپ باعث تکانها و تاب خوردنهای زیادی میشد که باعث میگردید اپراتورهای به خاطر آن احساس دریازدگی کنند. آخوندک از مرحله آزمایش جلوتر نرفت، اگرچه برخی از ایدههای این مفهوم برای طرحهای موفق بعدی به کار گرفته شد.
هنری فورد در یک مزرعه بزرگ شد، و در نتیجه، مشتاق ساخت تجهیزاتی بود که بتواند باری از روی دوش کشاورزان آمریکایی بردارد. بخش تراکتورسازی او ابتدا Ford and Son نام داشت که در نهایت کوتاه شده و به Fordson تغییر کرد. این نام همچنین به خط تولیدی کوتاه عمر از کامیونها اختصاص یافت که برای انجام کارهای مزرعه طراحی شده بود. در حالی که این شرکت کامیونهای زیادی را در خط مونتاژ مدل T میساخت، فوردسان یک کامیون بسیار سنگینتر با ظرفیت حمل بار دو تن بود.
برخی از اولین خودروهای زرهی که در جنگ جهانی اول پدیدار شدند، خودروهای رولزرویس بودند که روکش فولادی ضخیمی داشتند. به سرعت ثابت شد که این ماشینها برای مهماتهای قوی و مخربی که در طی نبردهای مکانیزه استفاده میشد، نامناسب و آسیب پذیر هستند که خود باعث شد بریتانیاییها طرح اولیه را تغییر دهند تا چیزی را که تبدیل به تانک میشد، بسازند. با این حال، این ماشینهای زرهی هنوز وجود داشتند و تا زمانی که هنوز کار میکردند، در صورت امکان مورد استفاده قرار میگرفتند.
در یکی از ترکیبهای عجیب سختافزار نظامی، نیروی هوایی سلطنتی این دو خودرو را در حدود سال ۱۹۴۰ در مصر با هم ترکیب کرد. بدنه زرهی که از شاسی رولزرویس اورجینال گرفته شده بود روی شاسی فوردسان نصب شد تا یک کامیون زرهی با یک کامیون سنگین با شاسی بسیار مستحکم و سیستم تعلیق قوی ساخته شود. این ماشینها تا آن زمان دیگر فرسوده شده بودند، اما همچنان دارای روکش زرهی مناسبی بودند. برای جا دادن بدنه باید تغییراتی در ساختار بدنه فوردسان انجام میشد، اما بیشتر آن دست نخورده باقی ماند. نتیجه نهایی این ترکیب یک وسیله نقلیه عجیب و غریب بود که نمونهای از ماشینهای جنگ جهانی اول به نظر میرسید، اما در بسیاری از مناطق اطراف خلیج عدن مورد استفاده قرار میگرفت و سرانجام در سال ۱۹۴۳ با ورود ۴ WD GMC Otter بازنشسته شد.
هنگامی که انگلیسیها در سال ۱۹۴۰ تصمیم گرفتند نیروهای اعزامی را از دانکرک تخلیه کنند، در شرایطی که آلمانها در حال پیشروی در فرانسه بودند، زمان کمی برای اجرای عملیات داشتند. این بدان معنا بود که آنها مجبور بودند مقدار قابل توجهی ماشین آلات و تسلیحات از جمله وسایل نقلیه را رها کنند. بریتانیاییها با از دست دادن چیزهای زیاد و نیاز به سازماندهی مجدد برای رویارویی تهاجم مورد انتظار آلمان، به دنبال ساخت وسایل نقلیه نظامی برای محافظت سریع از سواحل خود بودند. یکی از این خودروها توسط لرد بیوربروک، از اعضای مهم دولت وینستون چرچیل در زمان جنگ ساخته شده و بلافاصله به مرحله تولید رسید.
این خودرو از یک شاسی موجود از شرکت استاندارد موتور با مقدار متنابهی از پوشش زرهی متصل شده به بدنه استفاده میکرد. این وسیله نقلیه به Beaverette معروف گردیده و نزدیک به ۳،۰۰۰ دستگاه از آن ساخته شد. وسیله نقلیه با توانایی بالایی نبود و موتور ۱.۸ لیتری ۱۴ اسب بخاری آن باعث شده بود به شدت کند باشد. مدلهای اولیه فقط در کنارهها زره دریافت میکردند، و جلوی آنها شبیه اکثر خودروهای اواخر دهه ۳۰ بود، با کاپوت باریک و گلگیرهای خمیده. همچنین وزن زره باعث میشد که رانندگی با آن دشوار باشد، به خصوص در شرایطی که نیاز به عقب نشینی سریع بود. همچنین به دلیل تنها نقطه دید ارائه شده توسط شکافهای جلو و جانبی، دید بسیار بدی داشت.
نسخههای بعدی پوشش زرهی کاملی دریافت کردند که محفظه موتور را کاملاً محصور میکرد و سقفی را نیز برای خودرو ایجاد مینود. اگرچه بسیاری از نسخههای مختلف ساخته شد، اما همه آنها تقریباً به طور انحصاری برای گشت مرزی در بریتانیا و ایرلند شمالی مورد استفاده قرار گرفتند. اسناد نشان میدهد که این ماشین هرگز از کانال انگلیس عبور نکرده تا بجنگد، و این احتمالاً بهترین تصمیم بود.
در حالی که موقعیت نیوزیلند به عنوان یک جزیره نسبتاً کوچک در جنوب اقیانوس آرام، موقعیتهای دفاعی طبیعی فراوانی را برای آن به ارمغان میآورد، سرعت و خشونتی که امپراتوری ژاپن با آن به دنبال فتح کشورهای اقیانوس آرام بود به این معنی بود که نیوزیلندیها باید برای بدترین سناریوها آماده میشدند. علیرغم روابط قوی با بریتانیا، بعید بود که آنها بتوانند برای هرگونه سخت افزار نظامی به بریتانیاییها تکیه کنند، زیرا این کشور جزیرهای نه تنها از آنها فاصله زیادی داشت، بلکه مشغول محافظت از خود در برابر یک تهدید قارهای بزرگ دیگر از جانب آلمان بود. بنابراین، نیوزیلندیها دست به کار شدند تا یک سری ماشینهای دفاعی بومی را برای حفظ امنیت مرزهای خود توسعه دهند.
ای جی اسکافیلد از جنرال موتورز ولینگتون با استفاده از قطعات و موواد در دسترس جزیره نشینان نیوزیلند، تانکی را توسعه داد که از شاسی یک کامیون جنرال موتورز به عنوان پایه استفاده میکرد. با این حال، نتیجه ثابت کرد که یک طراحی عجیب و غریب است. به شاسی این کامیون غول پیکر المانهایی از یک وسیله نقلیه با شنی سبک اضافه شد که علاوه بر چرخهای استاندارد کامیونی به آن اضافه شده بودند. با این طراحی، این تانک میتوانست با استفاده از شنی بر روی زمینهای ناهموار یا با لاستیک هایش روی جادهها حرکت کند. قدرت مورد نیاز تانک از یک موتور ۶ سیلندر ۳۰ اسب بخاری تامین میشد که فقط سرعت تا حدود ۴۲ کیلومتر در ساعت را ممکن میساخت. تانک Schofield تنها در نسخه اولیه ساخته شد. وسایل نقلیه و تجهیزات نظامی بیشتری از جانب متفقین، عمدتاً نیروهای ایالات متحده، در سال ۱۹۴۳ وارد نیوزیلند شد که نیاز به این ماشین عجیب و غریب را از بین برد. این تانک مدتی پس از پایان جنگ اسقاط شد.
پیش درآمد جنگ جهانی دوم در نیوزیلند باعث توسعه تانک توسط مهندسان این کشور شد. پروژه دیگری برای تسلیح و تجهیز ارتش نیوزلند توسط باب سمپل، وزیر امور عامه در آن زمان، رهبری شد. با تهاجم قریب الوقوع ژاپن در افق و عدم وجود نیروی زرهی مؤثر در جزیره، سمپل به دنبال تغییر کاربری دادن برخی از وسایل نقلیه موجود با اضافه کردن زره و توپ برای ایجاد یک سلاح زرهی مؤثر بود. سمپل از قبل با دیدن تراکتوری که به تانک تبدیل شده بود – احتمالاً تانک آمریکایی Disston بود – دست به کار شد تا ایده مشابهی را با تراکتور شنی دار D۸ کاترپیلار بسازد و با کمک مهندسان و مکانیکها نمونه اولیه آن را در کارگاه دفتر امور عامه ساخت. تغییرات نسبتا کمی در خود تراکتور ایجادشد، غیر از جابجایی کنترلگرها، کمی طولانیتر کردن شنی و اصلاح سیستم تعلیق. بدنهای از فولاد زرهی برای پیچ کردن روی شاسی تراکتور ساخته شد، با یک ماکت تختهای که برای تست اولیه همه چیز طراحی شد.
قرار بود یک توپ ۳۷ میلی متری در داخل برجک وجود داشته باشد، اما مشکلات مربوط به تامین به این معنی بود که آنها نمیتوانستند این توپ را تهیه کنند. در عوض، این وسیله نقلیه به دو مسلسل مجهز شد و چهار مسلسل اضافی که در هر طرف نصب شده بود. علاوه بر زره بدنه تانک، فولاد موجدار برای منحرف کردن آتش مسلسل به بیرون بدنه اضافه شد، با سیستم زرهی که به شدت مورد آزمایش قرار گرفت. در برخی رویدادهای تبلیغاتی، سمپل این تانک را در تلاش برای بالا بردن روحیه و تقویت روحیه شهروندان به نمایش گذاشت. او در عوض به خاطر تانک عجیبش مورد تمسخر قرار گرفت. این تانک برای تولید انبوه مورد تایید قرار نگرفت و بعداً به عنوان یک ابزار سیاسی برای مخالفان سمپل برای بیرون کردن او از دولت استفاده شد.
وسایل نقلیه متحرک سبک در طول جنگ جهانی بسیار کم بودند. با این حال، داشتن توانایی رساندن سریع تعداد کمی از نیروها یا تدارکات سبک به میدان نبرد و تحرک بالایشان، میتوانست برای موفقیت در عملیات بسیار مهم باشد. جیپ تا حدی برای انجام این کار برای متفقین شناخته میشود، اما آلمانیها چیزی داشتند که در مقیاس کوچکتر نیز همان کار را میکرد. کمپانی NSU در سال ۱۹۰۱ شروع به ساخت موتورسیکلت در آلمان کرد و به یکی از بزرگترین تولید کنندگان در جهان تبدیل شد. همچنین این کمپانی به شدت در تولید تجهیزات جنگی شرکت داشت و از تخصص خود در ساخت خودروهای کوچک خود نهایت استفاده را برد.
Sd. Kfz. ۲ Kettenkrad چابکی یک موتور سیکلت را با استحکام یک تانک ترکیب میکرد. در قسمت جلو شبیه یک موتور سیکلت با یک چرخ واحد و دستگیرهها به نظر میرسید، اما دارای شنیهای کوچکی بود که جای چرخ عقب را گرفته بود. این خودرو میتوانست یک راننده و دو مسافر را حمل کند و همچنین میتوانست وسایل و آذوقه حمل کرده یا یک تریلر کوچک را بکسل کند. با شنیهایی که آن را به حرکت در میآورد، میتوانست تقریباً در هر زمینی حرکت کند، بدون گیر کردن. موتور آن از نوع ۴ سیلندر ۱.۴ لیتری Opel بود که میتوانست قدرت کافی برای رسیدن به حداکثر سرعت قابل توجه ۸۰ کیلومتر در ساعت را فراهم آورد.
در سرعتهای پایین در زمینهای ناهموار، چرخ جلو به هدایت فرمان کمک میکرد، اما در موقعیتهای دیگر، مانند هر تانک دیگری، شنیها حرکت جهتی را با ترمز دیفرانسیل انجام میدادند. Kettenkrad یکی از عجیبترین خودروهای جنگ جهانی دوم است، اما برخلاف بسیاری دیگر، طراحی موفقی داشت و هزاران دستگاه از آن تولید شد. این خودرو به طور ویژه در عملیاتهای شمال آفریقا که در آن شنیها کشش عالی را روی شن و ماسه ایجاد میکردند، بسیار محبوب بود. علاوه بر این تعداد زیادی از این خودروها حفظ شده و امروزه میتوان آنها را برای استفاده در زمینهای شخصی خریداری کرد.
چتربازان نقشی کلیدی برای متفقین هنگام ورود به فرانسه برای آزادسازی این کشور از اشغال آلمان نازی داشتند. بدون حضور هزاران سرباز در پشت خطوط دشمن برای مختل کردن ارتباطات، تدارکات و به طور کلی منحرف کردن توجه از سواحل نرماندی، عملیات Overlord میتوانست موفق نباشد. همراه با چتربازان، تدارکات و آذوقه نیز رها شد. این تدارکات در شکل اسلحه، مهمات، تجهیزات پزشکی، غذا و وسایل ارتباطی بود. در میان تجهیزات حمل و نقلی که از آسمان پایین انداخته شد، موتورسیکلتهای جمع و جور و تاشویی به نام Welbike بودند.
زمانی که جنگ به بریتانیا رسید، هیچ وسیله حمل و نقلی که بتوان آن را از هواپیما به پایین انداخت، وجود نداشت. اما با حمله به نرماندی در سال ۱۹۴۳، هزاران Welbike ساخته شده بود. Welbike یک موتورسیکلت بسیار جمع و جور بود که میشد آن را در یک محفظه لولهای قرار داد، در حالی که دستههایش تا شده بود. یک سرباز میتوانست در کمتر از ۱۱ ثانیه بستهبندی دوچرمه را باز کرده و Welbike را به حرکت درآورد، چیزی که به او قدرت تحرک فوری میداد تا بتواند به سرعت خود را در موقعیت قرار دهد یا آماده ارسال پیامها شود.
این موتور یک موتور دو زمانه شش اینچ مکعبی بود که میتوانست با یک مخزن تا ۴۸ کیلومتر در ساعت و مسافت ۱۲۶ کیلومتر را بپیماید. برای جمع و جو نگه داشتن آن، مخزن سوخت در یک قاب بسیار کم ارتفاع ساخته شده، و قرار بود فشرده سازی شود تا نیازی به پمپ سوخت نداشته باشد. یک بادامک پمپ دستی کوچک به این قاب وصل شده است. این دوچرخه هوشمندانه کوچک نقش مهمی در رهایی اروپا از استبداد نازیها داشت. پس از جنگ نیز Welbike یک حیات غیرنظامی داشت. شرکت آمریکایی تولید موتورسیکلت ایندین با افت تولیدات خود شروع به واردات آنها کرد و نسخهای از آنها را برای سالها به نام Papoose فروخت.
اگرچه تانکها و سایر تجهیزات سنگین جنگ جهانی اول در زمان حمله آلمان به لهستان مدتها بود که منسوخ شده بودند، برخی طراحان در انگلستان به سراغ احیای برخی از طرحهای قدیمی رفتند. طراحان تانک اصلی Mk I در جنگ جهانی اول که در قالب گروه به نام The Old Gang شناخته میشدند در دوران خود بسیار موثر و مشهور بودند. خودروی جدیدی که در اینجا میخواهیم در مورد آن بگویم به خاطر ادای احترام به این گروه با نام TOG۱ نمگذاری شد. طراحی منحصر به فرد و سنیهای آن پیوند مستقیمی به این طرح اصلی است.
TOG۱ دارای شنیهای بزرگی بود که مانند نمونه اصلی بدون سیستم تعلیق بوده و کل بدنه را دور میزد، اما یک نقص بزرگ در طراحی آن نیز به شمار میرفت. اما همانند نسخه اصلی، TOG۱ به طور خاص برای غلبه بر سنگرها در میدان نبرد ساخته شد، در حالی که مرحله طراحی تنها زمانی آغاز شد که مقامات بریتانیایی، جنگ را در افق میدیدند، اما هنوز شروع نشده بود. نیروی محرکه از یک سیستم الکترومکانیکی با یک موتور دیزلی ۶۰۰ اسب بخاری میآمد که ژنراتوری متصل به موتورهای الکتریکی به کمک سیم را میچرخاند. این سیستم کارآمد نبود و با یک سیستم راننندگی هیدرولیک جایگزین شد.
دو نمونه از خودرو TOG۱ ساخته شد و پس از آنها نیز یک TOG۲ از راه رسید، در حالی که برنامهها برای ساخت یک نمونه بسیار بزرگ به نام TOG Citadel هرگز وارد فاز اجرایی نشد. توسعه این خودرو تا سال ۱۹۴۳ ادامه یافت، و تا آن زمان، کاملاً مشخص شده بود که مواضع مستحکم با تحرک اندک، مانند گذشته ویژگی تعیین کنندهای برای این جنگ نخواهد بود؛ بنابراین برنامه پایان یافته و به کلی محو شد.
مینها در طول جنگ جهانی دوم یک مشکل بزرگ بودند و تلاشهایی از سوی هر دو طرف برای مقابله و اصلاح این مشکل انجام شد. از جمله راه حلهای پاکسازی میدانهای مین میتوان به Alkett VsKfz ۶۱۷ / NK-۱۰۱ Minenräumer اشاره کرد که توسط آلمان در سال ۱۹۴۲ ساخته شد. این خودرو غولپیکر بیش از هر چیز شبیه یک تراکتور زرهی به نظر میرسید، هرچند که در عمل نیز همین بود. این خودرو با یک شاسی سه چرخ ساخته شده بود که توسط دو نفر، یک راننده و یک توپچی اداره میشد. یک برجک متعلق بهتانک Panzer I با دو مسلسل برای اهداف دفاعی در بالای خودرو نصب شده بود، اما بدنه به روکش فولادی تا ضخامت ۴۰ میلی متر مجهز شده بود.
قرار بود این خودرو به عنوان پیشاهنگ عملیاتهای تهاجمی و ضربتی وارد شود تا راه را برای بقیه تجهیزات و پیاده نظام باز کند تا در مسیر آن حرکت کنند. بنابراین، باید در برابر شلیک مستقیم از مقاومت و انعطاف پذیری بالایی برخوردار میبود. این خودرو دارای دو چرخ محرک بزرگ در جلو برای کشیدن ماشین به سمت جلو، به همراه چرخ سوم در عقب بود. یک موتور Maybach V۱۲ که در وسط بدنه قرار داشت نیروی لازم را تامین میکرد و تعیین مسیر با ترمز گرفتن روی یک چرخ انجام میشد.
روشی که این دستگاه ۵۰ تنی برای پاکسازی مینها به کار میگرفت، غلتیدن روی آنها بود. چرخها با صفحات فولادی پوشانده شده بودند که وقتی به پایینترین موقعیت چرخانده میشدند، در حالت سه تایی قرار میگیرفتند تا حداکثر پوشش منطقهای را فراهم کنند که باعث میشد با ماشه مین تماس برقرار کرده و انفجار را جذب نمایند. اگرچه کند و سنگین بود، اما به نظر میرسید که این خودرو در پاکسازی مینها مؤثر باشد. با این حال، وفور سیستمهای توپخانه در میدان نبرد که به راحتی میتوانست سوراخی را در بدنه آن ایجاد کند، مانع از ساخت بیش از یک نمونه اولیه از این ماشین شد. یک نسخه از این مین روب هنوز هم در موزه تانک کوبینکا در روسیه موجود است.