هال برندز از اعضای ارشد موسسه امریکن اینترپرایز و استاد برجسته امور بین الملل در دانشکده مطالعات بین المللی پیشرفته جانز هاپکینز است. او که ستون نویس ثابت بلومبرگ است قبلاً به عنوان دستیار ویژه وزیر دفاع برای برنامه ریزی استراتژیک و نویسنده ارشد کمیسیون استراتژی دفاع ملی کار کرده است.
به گزارش جماران، برندز در نوشتاری برای بلومبرگ به بررسی تحولاتی در منطقه غرب آسیا پرداخته که جنگ غزه آنها را به حاشیه برده، اما دیر یا زود میتواند به بحرانی در این منطقه تبدیل شود. او در این نوشتار دو بحران پیش رو را درگیری اسرائیل با حزب الله لبنان و توسعه برنامه هستهای ایران دانسته و مینویسد: سیاست خاورمیانهای جو بایدن، رئیسجمهور آمریکا متعادل به نظر میرسد. مذاکرات برای آتش بس در غزه به مرحله حساسی رسیده است.
حملات حوثیها در یمن رفت و آمدهای دریایی را مختل کرده و نیروی دریایی آمریکا را تحت فشار قرار داده است. حمایت بایدن از اسرائیل همچنان قوی است، اما پس از ماهها تنشسازی، روابط او با نخستوزیر اسرائیل بنیامین نتانیاهو علناً در حال تغییر است. غزه به عنوان جنگی که پیامدهای انسانی غم انگیزی داشته با نزدیک شدن به نوامبر (ماه انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا) به جایگاه رئیس جمهور در کنار حامیان مترقی اش در داخل لطمه میزند.
اما همه چیز در خاورمیانه همیشه میتواند پیچیدهتر و زشتتر شود و احتمالاً خواهد شد. جنگ غزه به سادگی میتواند مقدمه دو بحران دیگر باشد که نتیجه هرکدام از آنها میتواند مخربتر هم باشد.
اولین بحران احتمالی شامل خطر جنگ بین اسرائیل و حزب الله لبنان است. زمانی که آنها در سال ۲۰۰۶ با هم درگیر شدند، جنوب لبنان ویران شد. از آن زمان، مقامات اسرائیلی تماشا کردهاند که حزبالله تسلیحات پیشرفتهتری را جمعآوری کرده که بنا بر گزارشها شامل حدود ۱۵۰۰۰۰ موشک میشود.
دولت نتانیاهو پس از حملات ۷ اکتبر به اسرائیل، از ترس اینکه این گروه از اشغالگری اسرائیل در مورد حماس سوء استفاده کند، تقریباً پیشگیرانه به حزب الله حمله کرد. اسرائیلیها تا حدی به این دلیل که بایدن یک نیروی دریایی قدرتمند را اعزام کرد تا به اسرائیل و همه افراد دیگر نشان دهد که ایالات متحده پشتیبان متحد خود است، دست به اقدام وسیعتر علیه حزب الله نزدند.
تعداد کمی از اسرائیلیها میخواهند این خطر را بپذیرند که حزب الله میتواند با آنها همان کاری را انجام دهد که حماس با اسرائیلیها در جنوب سرزمینهای اشغالی کرد. بسیاری از مناطق در شمال سرزمینهای اشغالی به شهرهای ارواح تبدیل شده اند. دهها هزار نفر از ساکنان در جای دیگری زندگی میکنند یا به سادگی از آنجا نقل مکان کرده اند. اسرائیل با کاهش دوفاکتو قلمرو ملی خود مواجه است، چیزی که هیچ دولتی، تحت رهبری نتانیاهو یا هر جانشین قابل قبولی نمیتواند آن را بپذیرد.
نتیجه رفت و برگشت تنش و درگیری میان اسرائیل و حزب الله لبنان خشونت آمیز، اما کمتر از یک جنگ آشکار بوده است. البته آنها امروز به چنین جنگی نزدیکتر شده اند. حزب الله از راکتهای ضد تانک و سایر سلاحها برای هدف قرار دادن سربازان و غیرنظامیان اسرائیلی استفاده میکند. اسرائیل با حمله به زیرساختهای نظامی حزب الله، برخی از فرماندهان کلیدی آن را هدف قرار میدهد.
برندز مدعی شد: یک جنگ همه جانبه بین حزبالله و اسرائیل از درگیری در غزه مخربتر خواهد بود. از آنجایی که حزبالله حیاتیترین متحد ایران است، میتواند در تهران نیز قرعه کشی کند. حزب الله و رهبر آن، حسن نصرالله، دلایل خوبی برای اجتناب از چنین درگیری دارند که مهمترین آن ضربهای است که این گروه در سال ۲۰۰۶ متحمل شد. اما اگرچه ممکن است نصرالله نخواهد نیروهای خود را در جنوب لبنان به کشتن بدهد، اما خواسته اسرائیل چنین جنگی باشد.
وی سپس نوشت:
روی این خیلی حساب کنید: یک بحران در مرز شمالی اسرائیل در راه است، احتمالاً زمانی که جنگ در غزه تمام شود و دولت اسرائیل بتواند توجه خود را به تهدیدهای دیگر معطوف کند. هنوز مشخص نیست که آیا این مناقشه با مصالحه دیپلماتیک حل و فصل میشود، از نوعی که هدف تیم بایدن با میانجیگری میان دو طرف است یا با زور، همانطور که مقامات اسرائیلی تهدید میکنند.
وی ادعا کرد: بحران دوم، ایران را نیز در بر میگیرد. ایران مانند حزب الله ترجیح میدهد از رویارویی تمام عیار با اسرائیل و ایالات متحده اجتناب کند. اما این تا حدی به این دلیل است که وضعیت موجود مزایای بسیاری برای ایران دارد.
هرج و مرج در خاورمیانه مانع نزدیک شدن دشمنان اصلی ایران، یعنی اسرائیل و عربستان سعودی شده است. هرچند ممکن است این فاصله موقتی باشد. این وضعیت به حوثیها که به واسطه تهران قدرتمند شده اند، فرصت میدهد تا با امریکا درگیر شوند. همچنین این درگیریها هالهای را ایجاد کرده که ایران میتواند در سایه آن به توسعه برنامه هستهای خود ادامه دهد.
با وجود برخی حملات اخیر، برنامه هستهای ایران اکنون به حدی رسیده است که تهران میتواند به اندازه کافی اورانیوم غنیشده برای شاید سه سلاح هستهای در کمتر از دو هفته داشته باشد. ساخت یک سلاح هستهای قابل استفاده، طولانیتر خواهد بود و شاید یک سال طول بکشد. البته هیچ مدرک محکمی مبنی بر برداشتن گامهای لازم توسط ایران وجود ندارد. اما نگرانیها در این زمینه در حال افزایش است. در ماه مارس گاردین گزارش داد که «در ماههای اخیر، شخصیتهای ارشد ایرانی پایبندی تهران به برنامه هستهای صرفا غیرنظامی را زیر سؤال بردهاند.»
ژنرال مایکل کوریلا، رئیس فرماندهی مرکزی ایالات متحده، میگوید که بمب هستهای ایران «خاورمیانه را برای همیشه تغییر خواهد داد». این به تهران یک سپر هستهای میدهد که پشت آن میتواند از نیروهای نیابتی حمایت کند و دشمنان را ساکت کند. این امر باعث وحشت مقامهای سیاسی در ریاض، ابوظبی و جاهای دیگر خواهد شد. حتی اگر تهران هرگز موشکی با کلاهک هستهای شلیک نکند، این توانمندی پویایی قدرت منطقه را تغییر میدهد.
ایالات متحده و اسرائیل ممکن است به زودی تصمیم بگیرند که آیا به ایران اجازه دهند به سمت خط پایان هستهای حرکت کند یا با استفاده از اقدامات خشن تر، از تحریمهای شدیدتر گرفته تا حملات نظامی، آن را متوقف کنند؟!
دولت بایدن بیشتر در مورد موضوع هستهای ایران سکوت کرده است. شاید در پشت پرده تلاش میکند تا مسئله را با مذاکره حل کند. یا شاید هم هیچ پاسخ خوبی برای این وضعیت ندارد و سعی میکند در زمان دیگری بر روی حل این مشکل تمرکز کند. به هر حال، انتظار این که پایان جنگ در غزه به هر گونه فشار زدایی پایدار در منطقه منجر شود، صرفا یک آرزو است. به احتمال زیاد، مراحل خطرناک بعدی، خاورمیانه را دچار یک بحران عمیق امنیتی خواهد کرد.