عصرایران در یادداشتی نوشت: روز دوشنبه، برای نخستین بار در قرن جدید، یک ساختمان دیپلماتیک هدف حملات خونبار موشکی قرار گرفت و اینک این سوال به طور جدی مطرج است که در برابر حمله هوایی اسرائیل به کنسولگری ایران در دمشق چه باید کرد؟ ایران و اسرائیل، سال هاست که با حفظ قواعد نانوشته ای، بدون آن که وارد جنگ تمام عیار با یکدیگر شوند، ضرباتی را در سطوح نظامی، امنیتی، سایبری و تبلیغاتی متوجه یکدیگر میکنند، ولی هیچگاه خط قرمزی به نام حمله به اماکن دیپلماتیک یکدیگر را نقض نکرده بودند.
از این رو، اسرائیل، بازی را یک مرحله مهم بالاتر برده و اگر پاسخ درخور نگیرد، برای افزایش سطح تنش، رغبت بیشتری خواهد داشت.
در این میان، یک نظریه این است که اسرائیل میخواهد وارد جنگ تمام عیار با ایران شود و نباید با حملات متقابل، در این دام افتاد. در این که نباید ایران خود را درگیر جنگ مستقیم کند، تردیدی نیست، ولی موضوع را باید کمی بیشتر باز کرد و این دوگانه را بررسی کرد که "اسرائیل یا میخواهد وارد جنگ تمام عیار با ایران بشود یا نمیخواهد":
۱ - اگر اسرائیل خواهان جنگ رو در رو با ایران باشد، تنها در یک صورت به این کار اقدام خواهد کرد و آن، زمانی است که ایران را فاقد اراده لازم و قدرت دفاعی کافی بیابد. جنگ امریکا و متحدانش علیه عراق نیز زمانی آغاز شد که بازرسیهای گسترده از عراق، ایالات متحده و اروپا را به این جمع بندی رساند که عراق سلاح کشتار جمعی ندارد و واقعاً ضعیف است و خیلی راحت میشود آن را اشغال کرد.
عدم پاسخ قدرتمند ایران به حمله اخیر اسرائیل، نشانه ضعف مفرط ایران خواهد بود و نمایش ضعف نیز به منزله نشان دادن چراغ سبز برای حمله است. بنابر این، اگر فرض مان این است که اسرائیل خواهان جنگ تمام عیار با ایران است، برای جلوگیری از جنگ هم که شده، باید اقدام تلافی جویانه انجام داد و به طرف مقابل فهماند که جنگ، گزینه پرهزینهای برایش خواهد بود و باید در محاسباتش تجدید نظر کند.
به بیان بهتر، اگر استراتژی اسرائیل، جنگ با ایران باشد، حمله متقابل یا مانع از جنگ میشود یا نمیشود که در حالت اول مراد حاصل شده و در فرض دوم، چیزی را از دست نداده ایم.
همچنین این سخن که "بهانه ندهیم"، در عین حال که ظاهرا موجه و منطقی است، ولی حرف دقیقی نیست چرا که در دنیای کنونی، اگر قدرتی به جمع بندی برای حمله برسد، حتی اگر لازم باشد، خودش بهانه را ایجاد میکند، مثلاً با ترتیب دادن یک حادثه تروریستی در خاک خود و نسبت دادن آن به طرف مقابل.
در جنگ عراق هم، رژیم صدام واقعاً خطری برای غرب نبود، ولی چون تصمیم بر سرنگونی اش گرفته شده بود، وجود سلاحهای کشتار جمعی را بهانه کردند و تنها بعد از ساقط کردن بغداد بود که اذعان داشتند عراق عاری از این سلاحها بوده است!
۲ - اما اگر تحلیل مان مبتنی بر این است که اسرائیل خواهان جنگ مستقیم نیست، باید بدون نگرانی و با فراغ خاطر بیشتری، به اقدام متقابل دست زد. ضمن این که باید بدانیم منفعل بودن و نشان دادن ضعف حتی میتواند اسرائیلی را که نمیخواهد وارد جنگ شود، بدان ترغیب کند.
از منظر امنیت ملی و فراتر از شعارها و رجزخوانیهایی که فقط به درد تیترهای حماسی و پوسترهای تبلیغاتی میخورند، باید به این نکته تصریح کرد که به ویژه این بار، اقدام متقابل، باید به معنای واقعی کلمه "مقابله به مثل" و دارای "قدرت بازدارندگی" باشد. اگر میخواهیم ایران وارد جنگ فراگیر نشود - که واقعا نمیخواهیم - این، مهمترین استراتژی در شرایط کنونی است. این کار فرمول شناخته شدهای هم در دنیای امروز دارد: زدن ضربه و همزمان، انتقال این پیام که نمیخواهیم ادامه دهیم مگر این که ضربه جدیدی دریافت کنیم.
قطعاً این نوشتار، واکنش عجولانه، احساسی و حساب نشده را تجویز نمیکند، ولی طور آشکار، تصمیم سازان کشور را از بی واکنشی، برحذر میدارد و آن را خطری استراتژیک برای امنیت ملی میداند. اگر هم احیاناً ایران توان پاسخ ندارد، بهتر است در استراتژیهای کلان خود تجدید نظر کند و از بازی در زمینی که توانش را ندارد، خارج شود؛ و نکته پایانی این که در این میان احتمال میرود روسها به واسطه نزدیکی با اسرائیل، بخواهند مانع از اقدام متقابل ایران شوند، ولی نباید امنیت بلند مدت ایران را به منافع مسکو در تل آویو گره زد.