فراروـ نوروز یکی از کهنترین سنتهای ایرانی است که از روزگار جمشید به یادگار مانده است و ایرانیان همزمان با آغاز بهار فرا رسیدن نوروز باستانی را جشن میگیرند. یکی از سنتهای زیبای نوروز تبریک گفتن عید و سرسلامتی به اعضای خانواده و دوستان است. این تبریک میتواند به صورت یک متن محبتآمیز یا شعری زیبا در شبکههای اجتماعی باشد. بسیاری از شاعران پارسی گوی در وصف بهار و نوروز طبع آزمایی کردهاند و اشعار زیبایی را در وصف آن سرودهاند. در این مطلب گزیدهای از اشعار زیبای شاعران پارسی را در وصف بهار و ستایش نوروز گردآوری کردهایم که در ادامه تقدیم به شما کاربران گرامی خواهد شد.
آن شب که تو در کنار مایی روز است
وان روز که با تو میرود نوروز است
سعدی
***
جدا از رویتای ماه دل افروز!
نه روز از شب شناسم نه شب از روز
وصالت گر مرا گردد میسر
همه روزم شود، چون عید نوروز
باباطاهر همدانی
***
عید و نوروز من آن است که پیشم باشی.
چون نباشی تو، چه عیدست و چه نوروز مرا؟!
قندی مشهدی
***
بهاری داری از وی برخور امروز
که هر فصلی نخواهد بود نوروز
گلی کورا نبوید آدمیزاد
چو هنگام خزان آید، برد باد
نظامی گنجوی
***
جهان از باد نوروزی جوان شد
زهی زیبا که این ساعت جهان شد
شمال صبحدم مشکین نفس گشت
صبای گرم رو عنبرفشان شد
تو گویی آب خضر و آب کوثر
ز هر سوی چمن جویی روان شد
عطار
***
زمستان را بود فرجام، نوروز
چنان، چون تیره شب را عاقبت، روز
فخرالدین اسعد گرگانی
***
نوروز شد و بنفشه از خاک دمید
بر روی جمیلان چمن نیل کشید
کس را به سخن نمیگذارد بلبل
در باغ مگر غنچه به رویش خندید
وحشی بافقی
***
با تابش زلف و رختای ماه دلفروز
از شام تو قدر آید و از صبح تو نوروز
از جنبش موی تو برآید دو گل از مشک
وز تابش روی تو برآید دو شب از روز
سنایی
***
دستهایت رخت نوروز مناند
جان شیرینم! بپوشانم مرا
حسنا میرصنم
***
به کام تو گردد سپهر بلند
دلت شاد باد و تنت بیگزند
همه ساله بخت تو پیروز باد
شبان سیه بر تو نوروز باد
فردوسی
***
چه فرقی میکند نوروز باشد، فطر یا قربان؟
تو را هرگاه میبینم، برایم بیگمان عید است
محمود احمدی
***
نوروز رسید و باغ را زیبا کرد
گل بر سر شاخه شوخ شد، غوغا کرد
با شوق بهار و سال نو بلبل مست
راهی به سراپرده گل پیدا کرد
نجوا کاشانیای به سیما همان که میدانی
تو شهی ما همان که میدانی
صبح نوروز روی روشن تو
شام یلدا همان که میدانی
ابن یمین
***
به باز آمدنت چنان دلخوشم
که طفلی به صبح عید
پرستویی به ظهر بهار
علی باباچاهی
***
با وصال او دلم را نیست پروای بهشت
در چنان عیدی، کسی یاد آورد نوروز را؟!
اوحدی
***
بفرمایید فروردین شود اسفندهای ما
نه بر لب، بلکه در دل گل کند لبخندهای ما
قیصر امین پور
***
آدمی نیست که عاشق نشود وقت بهار
وای از آن سال که بییار، بهارش برسد
سید علی صالحی
***
نوروز شد و جهان برآورد نفس
حاصل ز بهار عمر ما را غم و بس
ابوسعید ابوالخیر
***
دیرگاهی است که افتادهام از خویش به دور
شاید این عید به دیدار خودم هم بروم
قیصر امین پور
***
در آرزوی بوی گل نوروزم
در حسرت آن نگار عالم سوزم
از شمع سه گونه کار میآموزم
میگویم و میگدازم و میسوزم
مسعود سعد سلمان
***
وزیده باد نوروزی، کجاییای گل نازم؟
که بیتو در گلستانها نباشد شوق پروازم
بهار و سوسن و سنبل همه معشوقه بلبل
تو هم مثل گلی جانا که هستی نغمه سازم
حیدرعلی جمشیدی
***
بر شانه من، بار غمت سنگین است
مانند دلم، رباعیام غمگین است
از راه رسید عید، اما بیتو
نوروز فقط «اول فروردین» است
سجاد رشیدی پور
***
از همه سوی جهان جلوه او میبینم
جلوه اوست جهان کز همه سو میبینم.
چون به نوروز کند پیرهن از سبزه و گل
آن نگارین همه رنگ و همه بو میبینم
شهریار
***
نوروز شد، غلطید روی سفرهام سیبت
عیدی بدهای برکت یک سال در جیبت!
تو نسخهای کمیاب با خط خود حافظ
کردند با خورشید صبح عید، تذهیبت
گفتی: بیا و کفترک! بر بام من بنشین
پرواز را برد از سرم آن کاف تحبیبت...
آرش شفاعی
***
دیده روشن اگر خواهی چو نور
در نظر با مردم بینا نشین
خیمه از خانه به صحرا میزنیم
وقت نوروز است و ما صحرانشین
شاه نعمتالله ولی
***
چو بابونه چو یاس و یاسمن مست
گل زیبای الوانم تو هستی
تو مهری، مهربانی همچو نوروز
به گلها مهر سوزانم تو هستی
در این دنیای پر تشویش رنگین
وفای عهد و پیمانم تو هستی
سیمین بهبهانی
***
عید نوروز من آن است که بینم رویت
***
بهار من بود آنگه که یار میآید