محسن جلالپور در دنیای اقتصاد نوشت: یکی از دلایل مهمی که دهه۹۰ را تبدیل به دهه سوخته اقتصاد ایران کرد و ممکن است سالهای پیش رو را هم به چنین سرنوشتی دچار کند، چشمپوشی از بخش مهمی از ظرفیتهای رشد است. دهه۹۰ بهصورت طبیعی باید دهه اشتغال با پیشرانی استارتآپها و بنگاههای نوظهور میبود، اما با تهدید و محدودیت اینترنت، این فرصت از نسل جوان گرفته شد و اقتصاد ایران هم از این فرصت بیبهره ماند. بخشی از متولدان نسل Z اکنون وارد بازار کار شدهاند یا به زودی وارد میشوند. این نسل علاقهای به ورود به بازار سنتی کار ندارد.
علاقه این نسل ورود به بازار کار مبتنی بر تکنولوژی و شبکههای اجتماعی است؛ اما متاسفانه اغلب مشاغلی که در بستر اینترنت شکل گرفتهاند با نااطمینانی و عدم قطعیت مواجهند. در این صورت نسل جوان یا نسل موسوم به نسل «زد» برای ورود به بازار کار با مشکل اساسی مواجهند که نتیجه آن یا ماندن و سرخوردگی است یا مهاجرت و افسردگی.
اما فراتر از این بحثها، موضوع قابل توجه این است که رشد اقتصاد ایران دست کم در پنج دهه گذشته، عمدتا مبتنی بر سرمایه بوده و از زمانی که دولتها به خاطر تحریمهای اقتصادی قادر به فروش نفت نیستند، اقتصاد ایران نتوانسته رشد پایدار داشته باشد. این در حالی است که این اقتصاد برای ایجاد شغل و متوقف کردن روند نگرانکننده فقر، نیاز به رشد بالا و پایدار دارد. دولت سیزدهم تلاش زیادی کرده تا تب تورم را کاهش دهد و به اقتصاد تحرک بیشتری ببخشد. همه آنها که دستی در اقتصاد دارند، میدانند که مسیری سخت پیش روی تصمیمگیران کشور قرار دارد؛ اما واقعیت این است که این مسیر بدون رفع تحریمها و بدون هموار کردن مسیر تجارت خارجی و موانع داخلی کسبوکار بسیار سخت و دشوار است.
در حال حاضر بخش کشاورزی بهدلیل خشکسالی و کمبود آب قادر به ایفای نقش بهعنوان موتور محرک رشد نیست. بخش تجارت هم که در گذشته نقش مهمی در تحرک اقتصاد داشت، به خاطر تحریمها نمیتواند در رشد، اثرگذاری چندانی داشته باشد. بخش تولید صنعتی و معدنی هم به دلایل مختلف چندان توانا نیست. تنها راهحل موثری که میتواند رشد اقتصاد ایران را تداوم بخشد، توجه به نیروی انسانی خلاق و هموار کردن مسیر فعالیت بنگاههای نوآور است.
در علم اقتصاد از «موجودی سرمایه» که لازمه رشد اقتصادی پایدار است، زیاد سخن گفته میشود. موجودی سرمایه را میتوان مجموع ارزش ساختمان و تاسیسات و ماشینآلات و تجهیزاتی دانست که در فرآیند تولید نقش داشته و مورد استفاده قرار میگیرند. در دنیای کسبوکار مدرن که محیطی پویا و رقابتی است، داشتن نیروی انسانی توانمند یکی از بزرگترین مزیتها محسوب میشود.
اگر این تعریف را مبنا قرار دهیم، متوجه میشویم در چند دهه گذشته در کشور ما برخورد نیروی سیاسی با نیروی انسانی هیچگاه متناسب با این تعریف نبوده است، در نتیجه نظام اداری و ساختار تصمیمگیری در کشور مدتهاست که دچار کمبود نیروهای خلاق شده است. در کشورهایی که به تخصص، سرمایه و سرمایهگذاری مطمئن برای آینده اعتنایی نمیشود، تشدید مهاجرت اتفاق عجیبی نیست. وقتی کسی کار اقتصادی و تخصصی انجام میدهد، به این فکر میکند که کجا بهتر میتواند پیشرفت کند، سودآوری بیشتری داشته باشد، کارش را توسعه دهد و از تخصصش برای افزایش رفاه مردم و جامعه انسانی و بهتر استفاده کند و به نتیجه برسد. اما نکته اینجاست که با تداوم این روند، دیری نمیگذرد که بنگاههای بخش خصوصی هم از نیروی خلاق و متخصص تهی میشوند و این برای اقتصاد ایران بسیار نگرانکننده است.
بهعنوان یک فعال اقتصادی که دغدغه اجتماعی دارد، خروج سرمایه انسانی را از خروج سرمایه مالی نگرانکنندهتر میدانم. سرمایهای که خارج میشود، به هرحال میتواند دوباره بازگردد؛ اما سرمایه انسانی که از کشور میرود با شرایطی که بر کشور حاکم است، احتمال بازگشتش اندک است. در گذشته کشورهایی که پذیرای مهاجران ایرانی بودند، بیشتر روی سرمایه مالی آنها تمرکز کرده بودند؛ اما در حال حاضر اولویت این کشورها، جذب سرمایه انسانی است که ایده و فکر و خلاقیت دارند و میتوانند خلق ثروت و کارآفرینی کنند.
این برای کشور زنگ خطر بزرگی است و امیدوارم سال۱۴۰۳ سال توجه و تمرکز تصمیمگیران روی این موضوع باشد. آینده کشور در گرو رفع تنشهای داخلی و برطرف کردن تعارضها برای استفاده از تمام ظرفیت نیروی انسانی برای رشد اقتصاد کشور است.