گاهی حتی سؤالی به سادگی «امروزت چطور بود؟» میتواند باعث شود که فرزندتان دوست نداشته باشد پیش شما باشد یا با شما وقت بگذراند. به همین دلیل است که والدین باید گهگاه خودشان را جای فرزندان شان بگذارند و ببینند که واقعاً چه خواستهای از آنها دارند.
به گزارش روزیاتو، در ادامه از برخی اشتباهات والدین خواهیم گفت که میان آنها و فرزندان شان فاصله میاندازد.
این بدان معنی نیست که باید احساسات تان را از فرزندتان پنهان کنید، بلکه منظور این است که باید به شکلی آگاهانه احساسات خود را مدیریت کنید و سعی کنید راهی برای مواجهی بهتر با موقعیتهای اضطراب آور پیدا کنید. گرچه ممکن است فکر کنیم که بچهها کوچکتر از آن هستند که بتوانند متوجه حال ما شوند، اما آنها میتوانند نسبت به وضعیت روحی والدین خود بسیار حساس باشند.
درگیری با اضطراب میتواند باعث شود واکنش تندی به هر خواستهای از سوی فرزندتان داشته باشید، امری که میتواند باعث شود فرزندتان تصمیم بگیرد دیگر به سراغ شما نیاید. برای بهبود وضعیت روحی تان تلاش کنید تا بتوانید فرزندتان را از حمایت عاطفی مورد نیازش برخوردار کنید.
بچهها همیشه حال و حوصلهی صحبت کردن را ندارد. اما وقتی به سراغ شما بیایند، به تمام توجه تان نیاز دارند. درغیراینصورت فکر میکنند اولویت شما نیستند و برایتان اهمیتی ندارند، امری که میتواند او را به سرکوب احساسات خود سوق دهد.
به همین دلیل وقتی فرزندتان برای گفتن چیز مهمی پیش شما آمد، دست از کار بکشید، با او تماس چشمی داشته باشید و در گفتگو با او مشارکت کامل داشته باشید.
پرسشهای مداوم شما از فرزندتان دربارهی چیزی که او را ناراحت کرده میتواند برایش آزاردهنده باشد و باعث شود که او تصمیم بگیرد مشکلاتش را به تنهایی حل کند. هر کسی به شیوهی متفاوتی با اضطرابهای خود مواجه میشود و فرزندان ما هم از این قاعده مستثنی نیستند. به همین دلیل به جای اینکه فرزندتان را برای گفتن چیزی که دوست ندارد تحت فشار بگذارید، سعی کنید از او به شکلی غیر مستقیم که فضولی به نظر نرسد، سؤال بپرسید.
فرزندتان را جدی بگیرید، حتی احساسات و واکنش هایش که به نظر شما احمقانه هستند. به جای تمسخر فرزندتان به خاطر تجربهای که داشته، دربارهی تجربه یا خاطرات خودتان صحبت کنید تا به او کمک کنید مواجههی بهتری با مشکلاتش داشته باشد.
بچهها وقتی خسته و درمانده اند، ذهن شان آشفته میشود و نمیتوانند از خود رفتار پختهای نشان دهند. به همین دلیل بهترین کاری که میتوانید انجام دهید تا فرزندتان راحت و بی پرده دربارهی اینکه روزش را چطور گذرانده صحبت کند، این است که به او فرصت دهید تا خودش بعداً برای صحبت کردن پیش تان بیاید.
اگر باز هم با شما صحبت نکرد، میتوانید دربارهی روزش از او سؤال کنید، مثلاً بپرسید که آیا معلمش نقاشی اش را دوست داشت یا چه کسی در مدرسه او را به خنده انداخته بود. یک راه دیگر برای واداشتن فرزندتان به گفتگو با شما این است که خودتان اول دربارهی اتفاقات روزتان با او صحبت کنید.
چیزی که فرزندتان در خفا به شما گفته را هرگز به خانواده و دوستان نگویید. شما باید احساسات فرزندتان را به رسمیت بشناسید و آنها را با دیگران در میان نگذارید، چون این کار به احساساتش صدمه میزند و او را مضطرب میکند.
این امری طبیعی و بی اشکال است که بچهها به دنبال آزادی و استقلال بیشتر باشند. وقتی این اتفاق رخ میدهد، پدر و مادرها اغلب آن را بی احترامی به خودشان تلقی میکنند و یا تصور میکنند کنترل شان را روی فرزندتان از دست خواهند داد. به همین دلیل مانع خودکفایی فرزندشان میشوند.
به جای سختگیری به فرزندتان اجازه دهید بعضی قوانین را خودش تعیین کند و ببینید که این مسئولیت را چطور مدیریت میکند. فرزندتان وقتی ببیند که شما به او اعتماد دارید، احتمالاً پختگی و مسئولیت پذیری بیشتری از خود نشان خواهد داد که قبلاً در او ندیده اید.