سه گانه ارباب حلقهها (The Lord of the Rings) پر از قهرمانان و شروران است و داستان هیجانانگیز و حماسی شخصیتهایی را میگوید که قصد دارند سرزمین میانه را نجات دهند. داستان ارباب حلقهها توسط یکی از بزرگترین نویسندههای تاریخ یعنی جی. آر. آر. تالکین (J. R. R. Tolkien) نوشته شده است. اقتباس سینمایی پیتر جکسون به خوبی جزئیات و زیبایی آثار تالکین را به تصویر کشیده است.
به گزارش ویجیاتو، با وجود اینکه شروران داستان به خوبی مشخص هستند، اما تعدادی از قهرمانان آن وجود دارند که توجه کمتری را به خود جلب کردهاند. برخی از آنها نقش کمتری داشتهاند یا بقیهشان در بدستآوردن دستآوردهای خود کمتر سر و صدا کردهاند. در نتیجه قدردانی از این شخصیتهای کمتر دیده شده مانند شخصیتهای اصلی واجب است. در فهرست زیر به سراغ ده تا از این قهرمانان میرویم. با ویجیاتو همراه باشید.
او در درون شخصیتی قهرمانانه داشت
بیشترین فشار روی شخصیت برومیر بود و با این وجود به شکل یک قهرمان کشته شد.
برومیر ماجراجویی سختی را با یاران حلقه در سفر به سوی «موردور» تجربه کرد و در نهایت در آخر فیلم اول این سه گانه یعنی The Fellowship of the Ring به دست دشمن کشته شد. از زمان شورای «الراند» در «ریوندل» مشخص شد که او ضعیفترین عضو گروه یاران حلقه است و احتمال تسلیم شدنش به دست قدرتهای حلقه بیشتر از بقیه است. اگرچه این مقوله نشاندهنده شخصیت واقعی او نبود و اهداف او را مشخص نمیکرد
. در کل برومیر میدانست که به کجا و چه کسانی وفادار است و قصدش دفاع از فرودو بود. او حتی زمانی که توسط «اوروک های» با تیر زخمی شده بود به جنگیدن برای نجات جان «مری» و «پیپین» ادامه داد. برومیر تا آخر و برای نجات جان بقیه جنگید. نه تنها او باید با دشمن میجنگید، بلکه باید با میل شدیدش برای بدست آوردن حلقه مبارزه میکرد. در نهایت او به شکلی حماسی کشته شد و به عنوان یک قهرمان جان خودش را برای مبارزه با بدی از دست داد.
با اینکه شرایط بر علیه فارامیر بود، اما او از خودش شجاعت نشان داد
او مدام خودش را ثابت میکرد، حتی زمانی که پدر بیلیاقتش آرزو کرد که کاش او بجای برومیر مرده بود.
در میان فهرست بیپایان دلایلی که آثار جی. آر. آر. تالکین را بهعنوان یکی از بهترین آثار ادبیاتی تا به امروز دانسته و آن را مورد ستایش قرار میدهند، این حقیقت وجود دارد که او مشکلات واقعی و حساس زندگی را با دنیای فانتزیای که در ارباب حلقهها خلق کرده بود ترکیب میکرد. فارامیر توسط پدرش، «دنتور» — که همان مباشر «گاندر» است — تضعیف شده بود. در واقع پدر او مدام او را با فرزند بزرگترش یعنی برومیر مقایسه میکرد و با اینکه فارامیر پشتیبانی پدرش را نداشت، اما به یکی از بهترین قهرمانان کل این سه گانه تبدیل شد.
فارامیر در جریان بود که تعداد نفرات ارتشش بسیار کمتر از سپاه دشمن است و با این حال پدرش به او دستور داد که به اسگیلیاث یورش برده و او را سربلند کند. در نهایت فارامیر به آنجا حمله میکند و در حین فیلمبرداری زیبا موسیقی گوشنواز «هاوارد شور» را نیز میشنویم. نتیجه حمله این طور شد که فارامیر با تیر زخمی و بیهوش شد و پدرش به اشتباه فکر کرد که او مرده است. شخصیت فارامیر حتی زمانهایی که از درون زجر میکشید، دائماً نشاندهنده شجاعت و فداکاری بود.
او خودش را به مردم آزاد سرزمین میانه اختصاص داد
با وجود اینکه او در جنگها حضور نداشت، اما اگر بخاطر شورای او نبود حلقه هیچگاه به کوه نابودی یا Mount Doom انتقال پیدا نمیکرد.
الراند کسی بود که در فیلم اول ارباب حلقهها شورایی را تشکیل داد که در آن نژادهای گوناگون سرزمین میانه شرکت کردند. هدف از تشکیل این شورا انتخاب کسی بود که باید حلقه را به کوه نابودی میبرد و نابود میکرد. این در حالی بود که تاریکی و تهدید موردور روز به روز داشت بیشتر میشد و الراند به خوبی میدانست که چه رویداد بزرگی در سرزمین میانه در حال اتفاق افتادن است. در واقع تجربه او از حلقهها آنقدری بود که بلافاصله بداند که باید با حلقه یگانه چکار کنند.
در گذشتهای دور شخصیت «ایزیلدور» انگشت سائورون را قطع کرد و حلقه را بدست آورد. پس از آن الراند او را به کوه نابودی برد تا حلقه را نابود کرده و جنگ را تمام کنند. با این حال ایزیلدور توسط نیروی شیطانی دشمن وسوسه شد و حلقه را به درون آتش نینداخت. اما نکته اصلی این است که کسی که او را به آنجا برد شخصیت الراند بود.
این الف بزرگ همیشه نیت مثبتی داشت و مدام سعی میکرد که به بقیه و کسانی که در جبهه خوبان بودند کمک کند. برای مثال زمانی که فرودو توسط «ویچ کینگ» زخمی شد، الراند کسی بود که زخم او را درمان کرد. با وجود اینکه این زخم هیچوقت به طور کامل درمان نمیشد، اما الراند تمام کاری که میتوانست را برای نجات جان فرودو انجام داد. در نتیجه فرودو بهتر شد و در نهایت به ماجراجویی خودش برای از بین بردن حلقه ادامه داد.
کمی تشویق او را در مسیر درست قرار داد
پس از جنگ حلقه به تیری بیرد (Treebeard) و دیگر انتها زمینی داده شد تا در آنجا زندگی کنند
تیری بیرد یک درخت غولآسا بود که هم صحبت میکرد و هم راه میرفت. در ابتدا او فکر میکرد که او و دیگر انتها نباید به جنگ برای نجات سرزمین میانه بپیوندند. با این حال مری و پیپین با ترفندی هوشمندانه به او نشان دادند که جنگ و سارومان چه آسیبی را به بقیه درختان وارد کرده است. در نتیجه تیری بیرد متقاعد شد و از دیگر انتها خواست تا به متحدان خوبی بپیوندند و وارد جنگ شوند.
در نتیجه مری و پیپین به شاخههای او چسبیدند و تیری بیرد و بقیه انتها به آیزنگارد حمله کردند. آنها با «اوروک های» جنگیدند و در نهایت سد را شکستند که منجر به ایجاد سیل شدید و از بین رفتن بناهای دشمن و خود دشمن شد. سارومان هم که نمیتوانست فرار کند در برج خود ایستاده بود و مات و مبهوت و با پریشانی فراوان به منظره شکست نیروهایش نگاه میکرد. درست است که تیری بیرد در ابتدا مطمئن نبود که باید چه تصمیمی بگیرد، اما در نهایت تصمیمی را گرفت که بسیار برروی روند جنگ تاثیر گذاشت.
با اینکه مری دانش زیادی نداشت، اما به اندازه دیگر شخصیتها متعهد بود
مری کسی بود که به پیپین کمک میکرد و مسائل را برایش توضیح میداد، حتی اگر او همیشه به مری گوش نمیداد.
مری با اینکه جزئی از شورای الراند نبود، اما عضوی از یاران حلقه شد. پس از اینکه مشخص شد که گندالف، آراگورن، لگولاس، گیملی و برومیر قرار است فرودو را تا موردور همراهی کنند، سم و مری و پیپین نیز تصمیم گرفتند که با دوست خود به این ماجراجویی پر خطر و طولانی بروند. مری و پیپین بخاطر دوستی عمیقی که با هم دارند، همیشه با یکدیگر هستند. اما با وجود اینکه پیپین چندین اشتباه مختلف را در طول مسیر انجام داد، اما مری کمی بیشتر در جریان بود که چه اتفاقی در حال رخ دادن است.
زمانی که پیپین وسوسه شد تا به «پالانتیر» (که کسی قرار نبود آن را لمس کند) دست بزند، مری کسی بود که قصد داشت او را از این کار منصرف کند و به گوش دادن به حرف گندالف در این مورد تاکید فراوان داشت. مری همچنین به جنگ رفت و در کنار شخصیت «ایوون» در از بین بردن ویچ کینگ نقش داشت.
مری و پیپین از خطراتی که به دست سائورون در حال شکل گرفتن بود بی خبر بودند، اما وفاداری و تعلق خاطر این دو به کسانی که بهشان نزدیک بودند باعث میشد که جانشان را به خاطر عزیزانشان به خطر بیندازند. تنها چیزی که باعث شد این دو از هم جدا شوند، توانایی مری برای گوش دادن به حرف بقیه بود.
او یک مهره اساسی برای نجات سرزمین میانه بود
با اینکه عشق ایوون به آراگورن یک طرفه بود، اما آراگورن به او کمک کرد که به آرزویش یعنی جنگجو بودن برسد.
در ارباب حلقهها شاهد بودیم که یک عمر محاصره شدن توسط مردان باعث نشد که ایوون حس کند که از مردان ضعیفتر است. تصمیمات شجاعانه او باعث شد که نقش مهمی در حفاظت از مردم، خانواده و سرزمین میانه داشته باشد. همچنین دلیر بودن او باعث شد که این رسم مبنی بر ماندن زنان در خانه و حفاظت از فرزندان در موقع جنگ شکسته شود. ایوون لباس مدل و مردانه پوشید و در جنگ Pelennor Fields به دیگر مردان ارتش پیوست.
همچنین او به شکل تن به تن با ویچ کینگ از انگمار — که برروی جانوری عظیمالجثه سوار بود و به تئودن یورش برد — مبارزه کرد. پس از اینکه تئودن به زمین افتاد، ایوون بین او و ویچ کینگ قرار گرفت و با فرمانده دشمن جنگید. در اینجا ویچ کینگ گفت که هیچ مردی نمیتواند او را بکشد.
پس از آن مری از راه رسید و ضربهای را از پشت به ویچ کینگ زد و ایوون کلاهخود مردانهاش را برداشت و گفت که او مرد نیست. در اینجا بود که ایوون شمشیرش را در فضای تاریک و خالی سر او برد و او را کشت. نه تنها ایوون یکی از ترسناکترین شروران ارباب حلقهها را کشت، بلکه ثابت کرد که برای جنگیدن و یاری رساندن نیاز نیست که حتما مرد باشید.
او با وسوسههای خود به خوبی جنگید
گالادریل هدایایی را به یاران حلقه داد، هدیههایی که آنها را تا پایان سفر و ماجراجوییشان هدایت کرد.
گالادریل در ارباب حلقهها به عنوان یکی از قویترین الفهای تاریخ باقی ماند. دانش و خرد او مشهود بود و او حاضر بود از آن برای کمک به دیگران استفاده کند. نه تنها گالادریل باهوش و باتجربه بود، بلکه او از ضعفهای خود آگاه بود. ما شاهد این ضعفها موقع آزمایشش در مقابل حلقه یگانه بودیم. زمانی که او با فرودو صحبت کرد، او پیشنهاد کرد که حلقه را به گالادریل بدهد. گالادریل نیز اعتراف کرد که از ته دل آن را میخواهد. در اینجا بود که چهره زیبای او به یک حالت شیطانی و شرورانه تبدیل شد، اما در نهایت او آنقدر قوی بود که بر وسوسهاش برای گرفتن حلقه غلبه کرد. اگر او تسلیم وسوسهاش شده بود و به سارومان میپیوست، تنها به تخریب و شرارت بیشتر منجر میشد. گالادریل با این وسوسه و تمایلش جنگید و در جبهه خوبها باقی ماند.
او مسئولیت نجات جان فرودو را برعهده گرفت
در یک رویای خیالی که در فیلم مشاهده کردیم او بیشتر از آراگون زندگی کرده است، اما پس از اینکه او مرد، آرون نیز بخاطر شکست قلبش و از غم فراق آراگورن جانش را از دست داد.
آرون یکی دیگر از الفهای جسور داستان بود که از قلب خود پیروی کرد و مانند هر قهرمان دیگری در ارباب حلقهها به طرز شجاعانهای جنگید. او که دختر الراند است، آراگورن و هابیتها را پیدا کرد و سریعاً متوجه شد که فرودو زخمی شده و باید او را به پیش پدرش ببرد. آراگورن پیشنهاد داد که او اینکار را بکند، اما آرون مخالفت کرد، چرا که میدانست که اسبسوار سریعتری است.
آرون به خوبی در جریان بود که آنها توسط اشباح حلقه (Ringwraiths) تعقیب میشوند، اما با این حال منصرف نشد و این کار را برعهده گرفت. او با اعتقاد راسخ گفت که از آنها نمیترسد. زمانی که او به رودخانه «بروینن» رسید، با قدرت جادویی الفیاش سیلی را فراخواند که اشباح حلقه یا همون نزگول را با خود برد. همچنین آرون فرودو را با حساسیت بالا پیش خود نگه داشت و زمانی که وضعیت نامشخص او را دید احساساتی شد و اشک ریخت. تصمیم آرون برای بردن فرودو بجای آراگورن تصمیمی درست بود که در نهایت به نجات جان فرودو منجر شد.
اسب گندالف یا همان شدوفکس قابل متکی بود
شدوفکس از نوادگان اسبهای Mearas، نژادی از اسبهای سریع، قوی و باهوش بود.
فقط یکی از بهترین اسبها برای یکی از عاقلترین شخصیتهای ارباب حلقهها یعنی «گندالف» مناسب است. شدوفکس سریع، برازنده و وفادار بود، اما زمانی که صحبت از قهرمانان ارباب حلقهها میشود، او توجه لازم را دریافت نمیکند. این اسب سفید به همراه همیشگی و قابل متکی گندالف تبدیل شد و بیشتر اوقات او را با سرعت زیاد به مکانهای مختلف میبرد. با اینکه مشخص است که حضور گندالف برای نجات سرزمین میانه بسیار مهم بود، اما همچنین باید اشاره کرد که او بدون شدوفکس نمیتوانست در بسیاری از سناریوها به موقع به مکانهای مختلف برسد. شدوفکس گندالف را با استقامت و شجاعت در نبرد پیش برد و هرگز در برابر بدی دچار تزلزل یا ترس نشد. شاید، چون شدوفکس توانایی تکلم ندارد منجر شده است که به او به عنوان قهرمان توجه لازم نشود.
او حاضر بود همه چیز را فدای دوستش کند
بخاطر شجاعت و نقشی که سم داشت، به او و فرودو فرصت حضور پیدا کردن در یکی از مقدسترین سرزمینها یعنی والینور داده شد
فرودو به عنوان حامل حلقه بسیار مناسب بود و این حکمی است که به سختی میتوان زیر سوالش برد، چرا که او در نهایت حلقه را نابود کرد. با این حال باید در نظر گرفت که سم به اندازه او قهرمان ارباب حلقهها محسوب میشود. با اینکه او حامل حلقه به موردور نبود، اما پس از اینکه به طور مخفیانه به صحبتهای شورای الراند گوش داد، تصمیم گرفت که دوستش را در این راه و ماجراجویی بسیار سخت یاری کند.
سم عهدی را بسته بود و طبق آن او هیچگاه فرودو را ترک نمیکرد. هرچیزی که فرودو باید با آن مواجه میشد، سم نیز آنجا بود تا شاهد آن باشد. حتی بر برخی سناریوها سم بین شیطان و فرودو ایستاد و حمایت فراوانی را از او کرد. زندگی کشاورزی سم در «شایر» او را برای تبدیل شدن به یک محافظ و رویارویی با ارتش سائورون آماده نکرده بود. اما قلب پاک او نیز دقیقا مانند مری و پیپین فقط باعث شد که صرف نظر از عواقب، یک دوست ثابتقدم، وفادار و شجاع باقی بماند.