کنگرۀ وین (Congress of Vienna) گردهمایی نمایندگان قدرتهای بزرگ اروپایی پس از شکست ناپلئون بناپارت بود که در وین برگزار شد و مسئلۀ اصلی آن تقسیم سرزمینهایی بود که از فرانسه بازپس گرفته شده بود.
به گزارش عصرایران، معمولا پس از جنگهای بزرگ و همگانی، کشورهای فاتح جنگ چنین کنگرهها و کنفرانسهایی را برگزار میکنند و محصول این گردهماییها، خطوط کلی و اصلی نظم بینالملل در دوران پس از جنگ بزرگِ تازه خاتمه یافته را تعیین میکند.
چنین کنگرههایی در حکم مجلس مؤسسان است که پس از وقوع انقلاب در یک کشور تشکیل میشود برای نوشتن قانون اساسی در آن کشور.
کنگرۀ وین از اکتبر ۱۸۱۴ تا ژوئن ۱۸۱۵ با شرکت شاهان و شاهزادگان زیادی که نمایندگی کشورهای اروپایی را بر عهده داشتند برگزار شد.
علاوه بر تزار الکساندر امپراتور روسیه، فرانسیس اول امپراتور اتریش و فردریک ویلهم سوم پادشاه پروس و شخصیتهای برجستهای، چون مترنیخ (سیاستمدار اتریشی که بعدها صدراعظم اتریش شد)، لرد ولینگتن از انگلستان و تالیران از فرانسه، نمایندگان کشورها و سرزمینهای اسپانیا، پرتغال، دانمارک، ناپل، سیسیل، هلند، ایالات رومانی، سوئیس و شاهزادهنشینهای آلمان نیز در این کنگره حضور داشتند.
تنها قدرت اروپایی که نمایندهای در این کنگره نداشت، امپراتوری عثمانی بود که در واقع نمایندهاش را به این کنگره راه ندادند. متصرفات ناپلئون، شامل بخشهایی از سرزمینهای تحت حاکمیت امپراتوری عثمانی هم بود، ولی اروپاییها با عثمانی مشکل داشتند و در حقیقت، این امپراتوری را غیراروپایی میدانستند.
کنگرۀ وین به یک معنا "کنگره" نبود، زیرا جلساتش با حضور همۀ کشورهای عضو برگزار نمیشد و عمدتا قدرتهای بزرگ اروپایی تصمیمگیرنده بودند و سایر کشورها بیشتر تابع این قدرتها بودند. کشورهای کوچکتر، حداکثر در پشت پرده مشغول رایزنی با قدرتهای بزرگ میشدند بلکه نظراتشان تا حدی تامین شود.
قدرتهای بزرگ اروپا هم عبارت بودند از امپراتوری بریتانیا، امپراتوری اتریش، امپراتوری روسیه و امپراتوری پروس. این چهار قدرت بزرگ، پیش از آغاز کنگرۀ وین، بر اساس پیمان شومون توافق کردند که اختلافات میان خود را حل و فصل کنند.
در مجمع سریِ منتهی به پیمان شومون، این چهار کشور قدرتمند بر سر تقسیم متصرفات ناپلئون به توافق رسیدند و سایر کشورهای اروپایی نقشی در این توافقات نداشتند. توافق پنهانی این چهار قدرت بزرگ، سبب شد که آنها بتوانند کنگرۀ وین را رهبری کنند و کنگره به مجمعی برای مباحث پایانناپذیر تبدیل نشود.
اما شاید بتوان گفت که مشکلات ناشی از این کنگره، که در درازمدت ظهور کرد، تا حدی ناشی از همین توافقات پشت پردۀ این چهار قدرت بزرگ بود. به هر حال نظم نوین جهانی در قرن نوزدهم، که محصول کنگرۀ وین بود، معروف شد به "کنسرت اروپا".
هدف انگلستان (یا دقیقتر: امپراتوری بریتانیا) توسعه و تحکیم برتری دریاییاش بود. بویژه اینکه فتوحات بریتانیا در دوران انقلاب فرانسه، که منجر به تضعیف نیروی دریایی فرانسه شد، بریتانیا را بیش از پیش متوجه مستعمرات نموده بود و این کشور در صدد تصرف متصرفات سایر قدرتهای اروپایی مثل اسپانیا، هلند و پرتغال بود. دیپلماسی انگلستان در کنگرۀ وین حول همین محور پیریزی شده بود، زیرا انگلستان به این نتیجه رسیده بود که برای رسیدن به حاکمیت بلامنازع بر دریاها، بیطرفی فرانس و روسیه لازم است؛ چراکه فرانسه به دلایل تجاری و روسیه به دلیل مطامعی که نسبت به قسطنطنیه داشت، ممکن بود سد راه توسعهطلبی انگلستان شوند.
نقشۀ انگلستان برای بیاثر نمودن واکنشهای این دو کشور این بود که در ازای گرفتن کاپ و سیلان از هلند، بلژیک را که از فرانسه پس گرفته بودند به هلند بدهند تا هم فرانسه تضعیف شود و هم هلند به فکر پس گرفتن مستعمرات خود نیفتد.
در مورد روسیه هم انگلستان بر آن بود که این کشور را از دستاندازی بیشتر به لهستان محروم و آن را در مقابل اتحاد اتریش و پروس قرار دهد و برعکس دست این دو کشور اخیر را در لهستان باز بگذارد. علاوه بر این، برای کاهش نفوذ فرانسه در ایتالیا، انگلستان با سلطۀ اتریش بر این سرزمین موافقت داشت.
در مورد اتحاد آلمان هم نظر انگلستان این بود که ایجاد آلمان بزرگ به مصلحت صلح عمومی نیست بلکه صلاح در این است که شاهزادهنشینهای آلمانی تحت ادارۀ مشترک پروس و اتریش قرار گیرند و کنفدراسیون ایالات آلمان تا سر حد ممکن سست و نامنسجم باشد.
در مجموع موضعگیری انگلستان در کنگرۀ وین حاکی از ضدیت این کشور با روسیه و فرانسه و تضعیف هلند و پرتغال، یعنی ضدیت با تمامی قدرتهای بالفعل یا بالقوۀ دریایی بود.
در بین سه کشور بزرگ دیگر، اتریش بیش از همه با انگلستان موافقت داشتو اختلاف اصلی اتریش و انگلستان بر سر تعیین حدود قدرت پروس بود. مترنیخ اتریشی مایل نبود پروسیها انحصار نفوذ اتریش در آلمان را از بین ببرند. اما انگلیسیها با گسترش محدود حوزۀ نفوذ پروس در شاهزادهنشینهای آلمان موافق بودند.
خواستههای روسیه کاملا برعکس سیاست انگلستان و اتریش بود. تزار مایل بود در ازاء تلفاتی که در جنگ با ناپلئون متحمل شده بود، دوکنشین ورشو را به تصرف درآورده و با زوال تدریجی امپراتوری عثمانی، نفوذ روسیه را در بالکان افزایش دهد. از آنجا که اتریش نیز بالکان را حوزۀ نفوذ طبیعی خود میدانست، عجیب نبود که این کشور با روسیه بر سر بالکان دچار اختلاف شود.
نمایندۀ فرانسه، تالیران، دیپلماسی ماهرانهای را در راستای بهرهبرداری از اختلافات این چهار قدرت بزرگ به سود کشورش در پیش گرفت و حتی اختلافات آنها را نیز تشدید کرد. به همین دلیل برخی از مورخان تالیران را با ماکیاولی مقایسه کردهاند.
اما مسئلۀ اصلی در کنگرۀ وین این بود که اختلافات این چهار قدرت بزرگ، به آسانی حل و فصل نمیشد. یعنی حتی پیمان شومون هم، که پیش از کنگرۀ وین منعقد شده بود، نتوانسته بود مشکلات موجود بین این چهار قدرت اروپایی را حل کند؛ مشکلاتی که معنایی جز دستاندازی به سرزمینهای بیدولت در گوشه و کنار اروپا و جهان، و البته افزایش نفوذ سیاسی و قدرت تجاری و وسعت سرزمینی نداشت.
آنچه باعث شد فضای پراختلاف و بیحاصل کنگرۀ وین تغییر کند، بازگشت ناپلئون از تبعید و آغاز دور تازهای از رویارویی نظامی قدرتهای اروپایی با ناپلئون نابغه بود. جنگ جدید با دشمن مشترک سبب شد اختلاف قدرتهای اروپایی بر سر تقسیم اراضی فراموش شود.
کنگره به سرعت به کار خود پایان داد و در ۹ ژوئن ۱۸۱۵ اعلامیۀ نهایی خود را منتشر کرد.
بر اساس مصوبات کنگرۀ وین، لهستان "رسما" بین روسیه و اتریش و پروس تقسیم شد. این تقسیم "عملا" در سال ۱۷۹۴ صورت گرفته بود. کنگره فقط واقعیت را رسمیت بخشید. همچنین دوپنجم کشور ساکس به پروس منضم شد. پروس ضمنا تمام سرزمینهایی را که در سال ۱۸۰۶ و قبل از فتوحات ناپلئون در تصرف داشت دوباره بدست آورد.
سوئیس هم بر اساس مصوبات کنگرۀ وین تمامیت ارضی خود را حفظ کرد و قسمتهای کوچکی اتریش به آن ضمیمه شد و قدرتهای بزرگ نسبت به حفظ استقلال سیاسی و اقتصادیاش تضمین دادند.
در مورد ایتالیا توافق شد پادشاه ساردنی تمام ایالات خود را، به جز اندکی که به فرانسه و سوئیس بخشیده شده بود، حفظ کند و اتریش به تمام متصرفات ایتالیایی خود (قبل از ۱۸۰۵)، یعنی به ونسی (با مرکزیت ونیز) و لمباردی و قسمتهای دیگری از خاک ایتالیا دست یابد و رم را به پاپ واگذار کند.
کشورهای آلمانیزبان نیز کنفدراسیونی مرکب از ۴۸ ایالت تشکیل دادند که اتریش عضو برجستۀ و رهبر آن به حساب میآمد.
این تقسیم اراضی، اقدامی از سر ناچاری و از ترس بازگشت ناپلئون به دوران اقتدار خود بود. حتی اگر ناپلئون از تبعید در جزیرۀ آلب به پاریس برنگشته بود، مسئلۀ تقسیم ارضی بین قدرتهای بزرگ و کوچک، همواره مستعد اختلافات جنگافروزانه است.
نظم نوین ناشی از کنگرۀ وین تا سال ۱۹۱۴ یعنی صد سال دوام آورد، ولی با آغاز جنگ جهانی اول در این سال، این نظم صدساله نیز فرو ریخت. نارضایتیهای ناشی از نحوۀ تقسیم اراضی در کنگرۀ وین، نقش مهمی در جنگهای نیمۀ دوم قرن نوزدهم در اروپا و بویژه جنگ جهانی اول ایفا کرد.