حسین شریعتمداری در کیهان نوشت:
۱- دیروز آقای ظریف، وزیر سابق امور خارجه در یک نشست دانشجویی که با عنوان «نظم جدید در دنیا» برگزار شده بود، گفت: «موشک مهم است به ابالفضل مهم است، به خدا مهم است. اما مردم مهمتر هستند»! این بخش از سخنان ایشان بهگونهای است که انگار تلاش متخصصان نظامی ایران برای ساخت موشک، به معنای کماهمیت! دانستن مردم است! و در این میان، ساخت و تولید موشک، بااهمیتتر از مردم تلقی و تصور شده است! باید از ایشان پرسید؛ آقای ظریف چه کسی گفته است موشک مهمتر از مردم است که جنابعالی احساس تکلیف کردهاید این تلقی را به زعم خود اصلاح کنید؟! مگر «موشک» و «مردم» در دو نقطه مقابل و متضاد با یکدیگر قرار دارند که توجه به یکی از آن دو به معنای کماهمیت دانستن دیگری باشد؟! موشک برای حفظ جان مردم است.
مگر برای شما، جان و مال و نوامیس مردم اهمیتی ندارد؟! اگر اینگونه نیست، چرا توان موشکی را که برای حفظ جان مردم است، از اهمیت دادن به مردم تفکیک میکنید؟!. آنهم در دنیایی که قدرتهای وحشی نظیر آمریکا و انگلیس و رژیم صهیونیستی بارها نشان دادهاند که به خون مردم ایران تشنهاند و اگر از توانمندی و اقتدار جمهوری اسلامی ایران که برخورداری از موشکهای دوربرد و مدرن از جمله آنهاست، بیم نداشتند تاکنون بارها خاک میهن اسلامی را شخم زده و مردم این مرز و بوم را به خاک و خون کشیده و از میان برداشته بودند.
آیا غیر از این است؟! آیا آنچه امروزه در غزه شاهد آنیم برای آقای ظریف درسآموز نیست؟! رژیم صهیونیستی با حمایت آشکار و بیپرده مالی، سیاسی و تسلیحاتی آمریکا و اروپا و برخی کشورهای بیغیرت و دستنشانده منطقه، نزدیک به ۳۰ هزار انسان مظلوم و بیپناه را در غزه به خاک و خون کشیده است و این جنایت وحشیانه و هولناک همچنان با حمایت قدرتهای یاد شده و بیتوجه به اعتراضهای گسترده مردمی در سراسر جهان ادامه دارد.
۲- آقای ظریف! آیا قدرتهای یاد شده، ایران اسلامی را اصلیترین دشمن خود نمیدانند؟! و آیا طی ۴۵ سالی که از عمر نظام مقدس جمهوری اسلامی میگذرد، کمترین فرصتی را برای مقابله با ایران از دست دادهاند؟! و آیا اگر از توان نظامی ایران وحشت نداشتند تاکنون دهها بار به میهن اسلامی حمله نکرده بودند؟! جنابعالی از کدام منطق عقلی و سیاسی پیروی میکنید که برخورداری ایران از توان موشکی را نشانه کماهمیتتر دانستن مردم در مقایسه با آن معرفی فرمودهاید؟!
آیا دشمنان ما به هیچیک از مبانی اخلاقی و قوانین بینالمللی پایبند هستند؟! آیا هنوز هم تصور میفرمائید که حرف جان کری سند است؟! دیدید که نبود! جناب ظریف آیا جان و مال و نوامیس مردم ایران برای جنابعالی اهمیتی ندارد که ساخت موشک را کماهمیت دادن به مردم میدانید؟! قیاس جنابعالی مصداق این بیت از ملای رومی است که «از قیاسش خنده آمد خلق را ... کو، چو خود پنداشت صاحب دلق را»!
۳- آقای ظریف! جنابعالی در آذرماه ۱۳۹۲ نیز در دانشکده فنی دانشگاه تهران فرموده بودید «آیا شما فکر کردهاید آمریکا که با یک بمبش میتواند تمام سیستمهای نظامی ما را از کار بیندازد، از سیستم نظامی ما میترسد»؟ معنای این سخن چه بود؟! غیر از این بود که تقویت سیستم نظامی کشور را بیفایده - و یا حداقل، کماثر- میدانستید. چرا؟! بعدها گفتید که سخنان شما تحریف شده است! در صورتی که تحریف نشده بود.
ولی توضیح بعدی جنابعالی «عذر بدتر از گناه»! بود. فرمودید: «من گفتم قدرت ما، مردم است، نه توان دفاعی؟! امروز هم میگویم، باز هم خواهم گفت، چون حرف امام (ره) است که مردم پایه قدرت ما هستند. بد گفتم»؟! جناب ظریف! منظورتان چیست؟ منظورتان مردم با دست خالی است؟! اگر اینگونه نیست، چرا توان دفاعی را با اهمیت دادن به مردم در تضاد میدیدید و میبینید؟!
۴- آقای ظریف! این پرسش -با عرض پوزش- از جنابعالی در میان است که دیدگاه حضرتعالی با خواست و اهداف دشمنان جمهوری اسلامی ایران که بارها به صراحت اعلام کردهاند چه تفاوتی دارد؟! آیا دست کشیدن ایران از توان موشکی، خواسته و آرزوی آمریکا و همپیمانان غربی و عبری و عربی آن نیست؟! ممکن است بفرمائید که جنابعالی موشک را هم مهم میدانید! خُب موشک را برای چه مهم میدانید؟ برای فشفشهبازی شب چهارشنبه سوری؟! یا برای حفاظت از جان و مال مردم؟ اگر گزاره دوم مورد نظرتان است، چرا توان موشکی را جدای از اهمیت دادن به مردم تلقی میکنید؟!
و بالاخره، برادرانه پیشنهاد میکنیم هرچه زودتر از مردم شریف ایران به خاطر اظهارات بیجا و دشمنپسند خود پوزش بخواهید.
آداب مذاکره با غرب (سخنی با جبهه پایداری)
**********************************
وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيم
و اگر به صلح گرائيدند پس تو نيز به آن گراى و بر خداى توكل كن كه او شنواى داناست.(قرآن حکیم/سوره مبارکه انفال/آیه 61)
چندسال پیش فرصتی دست داد تا از طریق اینترنت با حدود صد نفر از شهروندان شهرهای مختلف جهان مناظره کنم. توفیقی دست داد تا دانسته های خود را مرور کنم و با توجّه به علاقه اصلی ام یعنی فلسفه تطبیقی، به بحث و مناظره با فرهنگهای دیگر بنشینم.
دوران، ایّام پس از حمله های تروریستی یازده سپتامبر بود و آقای احمدی نژاد - با افسانه خواندن "هولوکاست" - به افزار اسلام هراسی و ایران ستیزی می افزود. من تجربه امروز آقای ظریف را نداشتم. به "زبان دانی" و "دین پژوهی" خودم غرّه بودم، و می پنداشتم که با همان لحنی که با ایرانیانِ آشنا با اسلام سخن می گویم، با شهروندان غربی هم سخن گفتن می توانم. با این خیال خام، در یکی از مناظراتِ پر هیاهو شرکت کردم و- در همان آغاز- به نقطه ضعف بزرگ ایرانیان پی بردم. نقطه ضعف ما، ترجیح "دو زبان" به "یک گوش" است. در حالیکه خداوند حکیم، "دو گوش" و "یک زبان" آفریده ست.
سخن غربیان این نبود که بیگناهند، یا تحت حاکمیت دولتهای استعمارگر قرار ندارند، یا هرچه می گویند درست است. میلیتاریسم غرب را برخی محکوم می کردند و برخی توجیه. امّا یک سؤال داشتند: چرا عاشورائیان و سینه زنان ابا عبدالله در نیویورک -مهد یهودیان آمریکا- اجازه راهپیمایی دارند، امّا بر عکسِ آن در ایران امکان وقوع ندارد؟ کار به جایی رسید که یکی پرسید، الان مسجدی به نام صدّام در مرکز لندن قرار دارد، آیا ممکن است که کلیسایی به نام "جورج بوش" در بغداد اجازه فعالیت بیابد؟!
خوانندگان نوشتار حاضر آن قدر منصفند که مرا به هماوایی با "استعمارگران انگلیسی" متهم نکنند و این چند سطر را دلیلی بر درخواست جواز تظاهرات "مسیحیان صهیونیست" در قلب تهران ندانند!... امّا انصافا اگر جای من بودند چه می کردند؟! ...
مجبور شدم عکسهای متعددی از برگزاری مراسم کریسمس در تهران و جُلفا و ارومیه، و تصاویر بیشماری از جوانان اسکی باز و روحانیونِ در حال خواندن کتابهای انگلیسی در نمایشگاه بین المللی کتاب برایشان آپلود کنم، و به هزار و یک ترفند سخنان رئیس جمهور سابق را به زیب و زیور تفاسیر معقولانه و فلسفی و تاریخی بیارایم. چرا؟ تا اندکی از این جو سنگین کاسته شود و مجال سخن گفتن از "داشته هامان"(به خصوص داشته های علمی مان) فراهم آید.
عکسهای "گوانتانامو" و "ابو غُرَیب" نخستین تصاویری بودند که برایشان آپلود کردم. "صدّام" و "بن لادِن" و "ایمن الظواهری" را مزدور آنان خواندم و اسناد از طبقه بندی خارج شده "سی آی اِی" را که سایت دانشگاه واشنگتن روی سایتش گذاشته بود برایشان فرستادم. امیدوار بودم که عکس دست دادن "دانلد رامسفلد" و "صدّام" به کار بیاید. از عکسهای دهشتناک "قمه زنی" که برایم فوروارد کردند، چیزی نمی گویم! آن روز، حالِ امروزِ آقای ظریف را به خوبی درک کردم. رجزخوانیهای دو جانبه، کار به جایی نمی بَرَد!
مشکل اینجاست که دالان آشنایی ایرانیان با غربیان، غالباً از ناودان "هالیوود" می گذرد و آشنایی غربیها با ایران در دامان شعار و موشک و مشت تلاطم می گیرد. این است که ایرانیان، غربیان را با رقاصه هایی که در شوهای ماهواره ای می بینند، یکسان می گیرند و غربیان ما را شترسوارانی بی فرهنگ می دانند!
البته غرب، فقط غروب مورد نظر "سُهروردی" نیست و مرحوم "دکتر فردید"، در این مورد خاص، اشتباه کرده اند. غرب، ملغمه ای ست که از "آمیش" بیگانه با تکنولوژی را در خود جا داده، تا استیو جابزی که "اپل" را گذاشته و "ویندوز" را به گور بُرده!! غرب، فقط غرب مدونا و مایکل جکسون و لیدی گاگا نیست. غرب، غربِ صدرایِ کُربَن، خیّام ِ فیتزجرالد ، مولانای ِ نیکلسون و -اخیراَ- عطّار ِ مایکل بَری هم هست.
غرب، هم ریزه خوار رُم و یونان باستان است و از این نظر مُشرک؛ و هم میراثبر "قُدس" که میعادگاه ادیان است. باید با "غرب دینی" گفت و گو کرد و با غرب "هِلِنی" ستیز. اگرچه ،فلسفه هلنی "افلوطین" هم به کار آمد، و تشیّع عَلَوی را به سلاحِ مقابله با دربار "عبّاسی" مجهز کرد. آنهایی که "ابن تیمیه" - پدر جد وهابیّت- را می شناسند، سخن مرا تصدیق خواهند کرد.
بگذار آقایان عبّاسی و نصیری و ازغدی، در مقابله با "فلسفه" گریبان چاک کنند و هر بد و بیراهی بلدند بر سرما جماعت فیلسوف ببارند. ابراهیم فیّاض -هر چقدر هم مخالف فلسفه باشد- توان مقابله با آن را ندارد. به ویژه آنکه تقلید در عقائد ممنوع است. برای فهم آیاتی چون "هُوَ الأوّلُ و الأخِرُ وَ الظاهِرُ و الباطِن" یا "فَأینَما تُولّوا فَثَمَّ وَجهُ الله" نمی توان به "مراجع" مراجعه کرد. علوم را که بخواهی اسلامی کنی، وامدار فلسفه ای هستی که حاصل گفتگوی ما با غرب است. گفت و گویی که از عهده فهم مفهوم "فیض" برآید، و بتواند تبدیل مادّه به مجرّد و بالعکس را توجیه کند ،و کاسموس پلکانی "آرتور ویلینک" را به حرکت جوهری صدرا پیوند بزند، و تکلیف بند ناف حضرت آدم را روشن کند.
در ادبیاتِ دین پژوهی معاصر، اسلام دینی غربی و متفاوت با ادیان شرقی -همچون "بودیسم" - است. اگر توحیدِ فلسفی نهفته در ورای پُلی تئیسم، مصحّح ارتباط ما با "هندوان" است،از گفت و گوی دوستانه بین دینداران غربی (مسلمانان و مسیحیان و یهودیان)، چرا باید پرهیز کرد؟! عجیب است که ما کُره شمالی و چین کمونیست را به غرب الهی ترجیح می دهیم و یکی از مصارف هشتگانه زکات- مؤلفةُ قلوبهم- را از یاد می بریم. اگر با کره شمالی می توان بر سر یک میز نشست، دو طرف میزی که در آن سوی آن-حتّی- آتئیستی غربی نشسته باشد چه ضرری دارد؟! چه رسد به وقتی که طرف، "O My God !" هم بگوید!
می دانم که لابی های صهیونیستی در آمریکا و اروپا فعّالند و می دانم که یهودیان تندرو اعراب فلسطین را آواره کردند. سه دهه است که در این باره می نویسم و نخستین کسی بودم که آراء مسیحیت صهیونیستی را در ایران نقد کردم. امّا این را هم نمی توانم انکار کنم که وکیلی استرالیایی، ناز و نعمت مملکت خود را رها می کند و با پذیرفتن خطر افتادن به زندانهای اسرائیلی، برای دفاع از کودکان فلسطینی به سرزمینهای اشغالی می رود، یا نماینده اروپا - در کِنِسِت رژیم اشغالگر قدس- علیه ظلم به فلسطینیان سخن می گوید.
آری؛غرب هم مسیحیان صهیونیست را دارد، و هم یهودیانی که کلام اِشَعیای نبی در موردشان صادق می آید.
عهد عتیق/فصل بیست و نهم از کتاب اِشَعیاء/آیه 13:
و خداوند میگوید:"چه این قوم با دهان خود به من تقرّب میجویند و به لبهای خویش مرا تمجید مینمایند، امّا دل خود را از من دور كردهاند."
آنان مخاطب این سخن عیسی علیه السّلام، خطاب به ظاهر گرایان یهودی اند:
(متّی/ باب 23/آیات 14و15 ،23و 29):
وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار، زیرا خانههای بیوهزنان را میبلعید و از روی ریا نماز را طویل میکنید؛ از آنرو عذاب شدیدتر خواهید یافت.
وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار، زیرا که برّ و بحر را میگردید تا مریدی پیدا کنید و چون پیدا شد او را دو مرتبه پستتر از خود، پسر جهنّم میسازید!
....................
وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار که نعناع و شَبِت و زیره را عُشر میدهید و اعظم احکام شریعت، یعنی عدالت و رحمت و ایمان را ترک کردهاید! میبایست آنها را بجا آورده، اینها را نیز ترک نکرده باشید.
.....................
وای بر شما ای کاتبان و فریسیان ریاکار که قبرهای انبیا را بنا میکنید و مدفنهای صادقان را زینت میدهید،و میگویید، اگر در ایّام پدران خود میبودیم، در ریختن خون انبیا با ایشان شریک نمیشدیم! پس بر خود شهادت میدهید که فرزندان قاتلان انبیا هستید.
بگذریم ...
غرض از نوشتن این چند سطر ، یادآوری دو رفتار متفاوت از سوی دو گروه متنافر صدر اسلام بود. گروه نخست، آنان که به تازه واردان به مکّه -از جمله جناب ابوذر غِفاری -پنبه می دادند تا در گوش بگذارند و سخن مخالف را نشنوند و دوّم ائمه اطهار علیهم السلام، که نمونه بارزشان امام مجتبی علیه الصلوة و السلام بودند که فرد فحاش تازه وارد به مدینه را به خانه بردند و پس از پذیرایی، به او حق دادند که از "شام" آمده است و بی ادبی اش نسبت به ائمه، بیگمان تحت تأثیر شنیده های تحریک آمیز اهل شام بوده است.
ابوذر و آن فرد شامی هردو مسلمان و شیعه شدند. اوّلی پنبه از گوش درآورد و دوّمی به رفتار جوانمردانه کریم اهل بیت روکرد. جعفر ابن ابی طالبی می خواهد، که در جلسات مناسب آیات متناسب بخواند؛ نه آنکه "صَفحِ جَمیل" و"مریم عذراء" و "جِناح سَلم" را رها کند و بر میز مذاکره، آیات جنگ بخواند !