آیتالله محمدعلی ایازی عضو مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم در تاکید رهبری بر چهار اصل انتخابات و میزان تحقق آن تا این لحظه گفت: واقعیت این است که در یک حکومت، اصل مشروعیت آرای مردم است و آن حکومتی که مبتنیبر آرای مردم نباشد، نه مقبولیت دارد و نه مشروعیت. منظور از مردم هم اکثریت مردم است به گونهای که بتواند اقشار و طبقات مختلف جامعه را پوشش دهد. شما حتی مقدار رأیی را داشته باشید، اما فقط از یک طبقه یا یک گروه خاصی باشند این مقدار کافی نیست.
به گزارش ایلنا، بخشهایی از گفت و گوی آیت الله ایازی را در ادامه میخوانید:
متأسفانه میتوانیم بگویم از سالهای ۸۴ تا به امروز، آرام آرام روندی در انتخابات شکل گرفت که نتیجه آن این شد که گروه خاصی بر سر کار بیاید که در بخشهای اجرا، تقنین و قضاوت فقط همان مجموعه باشد. در نتیجه به صورت تدریجی افراد سرشناس و بزرگانی که در کشور و در انقلاب بودند را هم حذف کردند. نتیجه این شد که شما امروز شاهد هستید که دیگر نه فقط اصلاحطلبان بلکه حتی کسانی که از خودشان و همراه خودشان بودند یا زاویه نداشتند را هم حذف میکنند.
نتیجه حذفیات این شده است، از یک طرف با موضوعی مواجه میشوید که بخش زیادی از جامعه نمایندهای در اداره کشور ندارد و فقط گروه خاصی در دولت و قوهقضائیه حاضر هستند و آنها دست به دست میشوند و چرخش الیگارشی پیدا میکنند.
چون اغلب این افراد، افرادی هستند که در مرحله نخست ذات سرسپردگی جریانی مهم است نه توان علمی، کارشناسی و کارآمدی آنها. نتیجهاش این میشود که شما نگاه میکنید میبینید در خبرگان افراد خبره متنوعی نیستند و عمدتا از اندیشه و تفکری خاص وجود دارند و افراد مختلف را به صورت گسترده رد صلاحیت کردند. در گذشته مقداری آرامآرام افرادی را حذف کردند. امروز میبینید، این همه در حوزههای علمیه فضلا، علما و مجتهدینی هستند که صلاحیت حضور در خبرگان را دارند، اما هیچ حرف و جایگاهی در این خبرگان ندارند.
عملا یک دوری شکل میگیرد که فقط مسئولیتها در یک حلقهای میچرخد. طبیعتا در جایی که میگویند باید مشارکت صورت بگیرد، اتفاق نمیافتد. وقتی میگویند رقابت است این رقابت شکل نمیگیرد و وقتی میگویند عدالت اتفاق بیفتد، تحقق پیدا نمیکند.
مطرح کردن موضوع سقیفه سازی نشان میدهد آن فردی که این حرف را میزند از افراد صاحب رأی، صاحب شخصیت و آدمهای خبره میترسد. چرا؟ چون آنها از کسانی که فکر میکنند مفید و مؤثر هستند و میتوانند نقشآفرین باشند، میترسند.
دلم میخواهد مثالی بزنم. یک وقتی درباره صداوسیما این صحبت بود که اگر صداوسیما نتواند افکار جامعه خود را پوشش دهد، مرجعیت خودش را از دست میدهد و به جای اینکه مردم به او مراجعه کنند به دستگاهها و صداهای دیگر مراجعه میکنند.
حالا شما الان میبینید چه اتفاقی در جامعه افتاده است؟ جامعه با چالشهای جدی در رابطه با گاز، آب، برق و مسائل مختلف مواجه است که باید صداوسیما روشنسازی کند و به مردم آموزش بدهد تا کاری کنند که حداقل این مشکلات کاهش پیدا کند. ولی نتیجهاش این شد که مردم، چون مخاطب صداوسیما نیستند، از این مسأله خبردار نمیشوند.
به هرحال ما نیاز داریم درباره مسائل مربوط به آموزش و پرورش، آب، برق، گاز یک دستگاه رسانه خوبی داشته باشیم که بتواند مردم را آموزش بدهد و جامعه را راهنمایی کند. اما وقتی مردم گوش نمیدهند و ارتباط ندارند عملا از دسترس خارج میشود.
این مثال را برای این میزنم که در شکل کلانتر، وقتی در رابطه با حکومت حرف میزنم اگر شکاف میان حکومت و مردم زیاد شود، در شرایط بحرانی کار دشوار میشود. یعنی نتیجه و بازتاب آخر کار این میشود که رابطه بین مردم و حکومت قطع میشود و عملا مسئولان هرچه تلاش کنند مسألهای را حل کند، اما به دلیل شکاف ایجاد شده، دیگر گوش شنوایی وجود ندارد.
الان هر سال به بودجه صداوسیما اضافه میکنند، کلی هزینه و خرج صورت میگیرد و خیال میکنند مشکلشان پول است که اگر خرج کنند مشکلشان حل میشود، اما مشکل حل نمیشود. مشکلشان در جای دیگری است.
طبقات فرهیخته باید همکاری کنند، هنرمندان باید به آنها اعتماد کنند و مردم باید آنها را دنبال کنند تا ارتباط برقرار شود، اما این اتفاق نمیافتد. در شکل کلانتر هم اگر این روند ادامه پیدا کند به جایی میرسیم که این شکاف فراوان میشود و با قطع ارتباط هر کسی کار خود را انجام میدهد.