شاید وقتی که سال ۱۳۹۲ حسن روحانی در پاسخ به درخواست سخنگوی وقت شورای نگهبان برای انتقال خبر ردصلاحیت اکبر هاشمی رفسنجانی به او گفته بود «ردصلاحیت آقای هاشمی را من باید به ایشان بگویم، ردصلاحیت مرا چه کسی به من خواهد گفت؟» در دورترین نقطه ذهنش نیز پنجم بهمن ۱۴۰۲ را تصور نمیکرد؛ روزی که خبر رد صلاحیتش را کسی به او نداد و با پیگیریهای دفترش متوجه شد.
به گزارش اعتماد؛ حد فاصل بهار ۱۳۹۲ تا زمستان ۱۴۰۲، بازهای است که حسن روحانی از نظر تصمیمگیران و اعضای شورای نگهبان، از فردی دارای صلاحیت برای ریاستجمهوری به فردی فاقد صلاحیت برای عضویت در مجلس خبرگان تبدیل شد. بازهای که با رصد سیر تحولات آن، نشانگر چنین روزی بود و میشد تصور کرد ردصلاحیت روحانی هم نزدیک است.
در این ۱۰ سال، حسن روحانی فشارهای سنگین رسانهای و غیررسانهای مخالفان و منتقدانش که اکثرا از طیفهای تندروی حاضر در حاکمیت بودند را تحمل کرد، اما نه با چشماندازی مبنی بر ردصلاحیت.
البته ردصلاحیت حسن روحانی برای مجلس خبرگان رهبری، آنچنان تعجببرانگیز نیست چراکه شورای نگهبان در ردصلاحیت چهرهها ید طولایی دارد که هاشمیرفسنجانی را باید بزرگترین ردصلاحیت شده توسط این شورا دانست.
البته اگر تنها مجلس خبرگان رهبری هم حساب شود، ۶ سال پیش روحانی صلاحیت حضور در این مجلس را داشت، اما امروز ندارد!
اما اتفاقات زیادی در این ۱۰ ساله رخ داد تا سرنوشت حسن روحانی به اینجا برسد؛ شاید مهمترین اتفاق که از همان روز اول وجود داشت و هنوز هم وجود دارد، فشارهایی بود که برخی تندروها به حسن روحانی و دولت او وارد میکردند. این دهه را برای روحانی میتوان به چند برهه زمانی تقسیم کرد.
نخستین برهه زمانی را باید از زمان انتخابات ریاستجمهوری ۱۳۹۲ و پیروزی او تا درگذشت هاشمیرفسنجانی در دی ماه ۱۳۹۵ در نظر گرفت.
این حدود ۳ سال، کشور شاهد تحولات زیادی بود که در راس آن روی کار آمدن دولت حسن روحانی و حصول برنامه جامع اقدام مشترک یا همان «برجام» قرار داشت.
شاید کسی تصور نمیکرد که حسن روحانی پیروز انتخابات ریاستجمهوری ۱۳۹۲ باشد؛ همین پیروزی شوک بزرگی به برخی گروهها وارد کرد. آنها که سابقه شوکه شدن از نتیجه انتخابات را در خرداد ۱۳۷۶ داشتند، اینبار زودتر از دفعه قبل سرگیجه ناشی از این شوک را گذراندند.
شاید بیراه نباشد اگر ادعا شود که کارویژه دولت حسن روحانی، فیصله دادن به پرونده هستهای ایران و به سرانجام رساندن مذاکرات ایران و شش قدرت جهانی بوده است. زمانی که روحانی زمام امور را در دست گرفت، به فاصله اندکی همراه وزیر خارجهاش محمدجواد ظریف راهی نیویورک شد تا در مجمع عمومی سازمان ملل حضور یابد؛ البته آغاز دور جدید مذاکرات هستهای آنهم با حضور و مذاکره مستقیم با امریکا، حساسیت این سفر را بیشتر کرد.
در این سفر برای نخستینبار پس از بیش از سه دهه، وزرای خارجه ایران و امریکا در یک قاب قرار گرفتند و با یکدیگر مصافحه کردند.
از آن زمان ارتباط میان ظریف و جان کری، به مسالهای معمول تبدیل شد. اتفاقی که در این سفر رخ داد و مهمتر و جنجالیتر از دیدار وزرای خارجه ایران و امریکا شد، مکالمه تلفنی روسایجمهوری ایران و ایالاتمتحده بود.
در تماس تلفنی ۲۰ دقیقهای روحانی و باراک اوباما درباره مذاکرات هستهای صحبت شد، اما در تهران خشم محافظهکاران را برانگیخت.
در تهران عدهای که دانشجو معرفی شدند، هنگام ورود حسن روحانی به تهران، در فرودگاه حاضر شدند تا استقبالی خشمگینانه از او داشته باشند. اما این خشم، تنها نمادی از خشمی بود که قرار بود دامان روحانی را بگیرد.
بر سر پرونده هستهای به شدت عصبانی بودند، دیگر کار را از فشارهای رسانهای گذراندند و در فضای حقیقی دست به کار شدند.
در همین زمان شهرداری تهران دراختیار محمدباقر قالیباف بود و نیروهای محافظهکار در این نهاد عمومی حاضر بودند. هنگامی که مذاکرات ایران و شش قدرت جهانی برای رسیدن به توافق موقت در جریان بود، سازمان اوج که آن زمان برای اولینبار این نام رسانهای میشد اقدام به تولید بیلبوردهایی موسوم به «صداقت امریکایی» کرد که سر و صدای زیادی بهپا شد. روحانی و کابینهاش به شدت نسبت به چنین اقدامی معترض بودند.
اوج ساخته و شهرداری تهران هم بیلبورد دراختیار آنها قرار داده بود. اینها همه غیر از اظهارات مقامات لشکری و کشوری درباره مذاکرات هستهای بود که غالبا تند و انتقادی بودند.
اردیبهشت ۱۳۹۳، محافظهکاران دست به کار شدند و کمپینی به نام «دلواپسیم» را به راه انداختند؛ آغاز این کمپین با یک همایش با همین نام بود که در آن نمایندگان تندروی مجلس و مقامات دولت سابق، آنچه میتوانستند علیه مذاکرات هستهای و توافق موقت ژنو گفتند. از آن پس این طیف به «دلواپسان» معروف شدند.
از آن زمان تا انعقاد برجام و اجرای آن در سال ۱۳۹۴، فشارهای سنگینی بر دولت وارد شد، اما آن زمان دیگر نه فقط فشار که بهزعم روحانی، کارشکنیهایی نیز صورت میگرفت.
روحانی اخیرا از ۵ عملیاتی گفته که مخالفان دولتش برای زمین زدن برجام انجام دادند که آخرین آن حمله به سفارت عربستانسعودی بود. حملهای که به بهانه اعدام شیخ نمر روحانی شیعه و منتقد حکومت سعودی بود و تبعات گرانی به همراه داشت.
بعدها مشخص شد یکی از افراد شاخص در سازماندهی این حمله، فردی نزدیک به محمدباقر قالیباف بوده است.
حصول برجام و اجرای آن و حتی مذاکرات مثبت قبل از حصول آن، تاثیر زیادی در زندگی روزانه مردم و سفرههایشان داشت و جامعه از این تحولات حمایت میکرد. به اتکای همین حمایت بود که روحانی و دولتش جلو میرفتند؛ نهایتا برجام برای تصویب به مجلس تمام اصولگرای نهم آمد و در همان روزی که تصویب شد، شورای نگهبان آن را تایید کرد.
از سوی دیگر حضور اکبر هاشمیرفسنجانی رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام که پس از ردصلاحیتش در انتخابات ۹۲ در نقش حامی و مشاور غیررسمی روحانی و دولت او قرار گرفت، باعث شد تا دولت یازدهم قوت و قدرت خوبی برای پیش بردن سیاستهایش داشته باشد.
در آن سالها هاشمیرفسنجانی تکیهگاه دولت بود و به عبارت دیگر، او به عنوان وزنهای سنگین برای رایزنیها و لابیهای مورد نیاز دولت در سطوح عالی حاکمیتی، عمل میکرد.
نمونه بازر این حمایتها، در خاطرات روزانه هاشمی رفسنجانی است که دخترش فاطمه میگوید «در خاطرات بابا نوشته شده است که وقتی بحث امضای برجام بود و متوجه شدم که آقای ظریف و آقای روحانی از این بابت نگران هستند، من به دفتر آقای روحانی رفتم و با ایشان صحبت کردم که حتما باید این کار را انجام دهد و زمانی که آقای روحانی دودل و نگران شده بود، برایشان دلایلی آوردم و قانعش کردم.»
حمایت هاشمی از این سیاستها تا جایی بود که پس از حصول برجام در سخنانی گفت که «امروز من دیگر راحت میمیرم، چراکه امروز فهمیدم کشور استقرار یافت و سایه جنگ از کشور برداشته شده است.»
همزمان با این تحولات، انتخابات مجلس دهم و خبرگان پنجم، شوک دیگری به برخی تندروها وارد کرد. محمد خاتمی که در انتخابات ریاستجمهوری به کمک حسن روحانی آمده بود، اسفند ماه ۱۳۹۴ نیز بهرغم ممنوعالتصویر بودنش، در پیامی تصویری به حمایت از لیست «امید» و فهرست خبرگان رهبری به سرلیستی هاشمیرفسنجانی در تهران برخاست. با روشن شدن نتیجه انتخابات، مشخص شد که دو نماینده خبرگان که از افراد پرنفوذ حاکمیت و محافظهکاران بودند، نتوانستند وارد این مجلس شوند؛ محمد یزدی و محمدتقی مصباحیزدی، این نیز ضربهای دیگر برای محافظهکاران بود.
با روی کار آمدن مجلس دهم، بسیاری این مجلس را همسو با دولت میدانستند، اما در واقع باز هم محافظهکاران بودند که این مجلس را اداره میکردند.
دی ماه ۱۳۹۵، پس از درگذشت هاشمی رفسنجانی، بزرگترین شوک آن سالها به دولت و شخص حسن روحانی وارد شد.
او یک حامی تمام عیار را از دست داد؛ ستونی که تکیهگاه روحانی بود، دیگر نبود؛ این فقدان برای روحانی چنان تاثیرگذار بود که در دومین سالگرد درگذشت هاشمی رفسنجانی باز هم تاکید کرد که «دولت یک پناهگاه و حامی بزرگ را از دست داد.»
در این مقطع زمانی، روحانی تا حدودی توانست مقابل فشار تندروها ایستادگی کند؛ او هم رای مردمی داشت و هم حامیای قدرتمند در حاکمیت.
با درگذشت هاشمی رفسنجانی آن هم ۴-۳ ماه قبل از انتخابات ریاستجمهوری سال ۹۶، روحانی با وجود حمایت اصلاحطلبان از او، نشانههایی از استرس را از خود نشان میداد. روحانی با پیشآمدن زمان تبلیغات انتخابات و هجمههای سنگین محافظهکاران به او، سخنرانیهای آتشینی در آن دوره داشت. او به دل محافظهکاران و حامیانشان زد و توانست انتخابات را این بار با رایی بیشتر از دور اول پیروز شود. اما همان سخنرانیها و انتقاداتش باعث شد تا کینه محافظهکاران از او، بیش از قبل شود. شاید شاهبیت سخنان انتخاباتی روحانی در آن زمان، این جمله باشد که «من اینها را میشناسم؛ روی کار بیایند در پیادهروها دیوار میکشند و میخواهند همه جا را مردانه، زنانه کنند». البته که منظور روحانی کشیده شدن دیوار با آجر و سیمان نبود، اما در واقع خبر از اقدامات سختگیرانه طیف مقابلش در زمینههای اجتماعی میداد که البته با روی کار آمدن مجلس یازدهم و دولت سیزدهم به وقوع پیوست.
روحانی هرچند که در سخنرانیهای انتخاباتیاش به تندی محافظهکاران را خطاب قرار میداد، اما پس از انتخابات، رویکردی متفاوت را برگزید. بسیاری معتقدند که پس از درگذشت هاشمی و انتخاب مجدد روحانی او چرخشی آشکار به سمت محافظهکاران داشت، اما باعث نشد که از فشار محافظهکاران بر دولت و شخص او کاسته شود.
مرداد ماه ۱۳۹۶، وبسایت ریاستجمهوری خبری کوتاه از دیدار فرماندهان ارشد سپاه با حسن روحانی منتشر کرد؛ خبری که محتوایی کلیشهای از دیدارهای رسمی داشت. ۴ سال بعد، امیرعلی حاجیزاده فرمانده هوافضای سپاه پاسداران در گفتگو با روزنامه کیهان، روایتی از آن جلسه را بیان کرد: «جلسه خیلی صریح و تند بود... در آن جلسه حاج قاسم با آقای روحانی خیلی صریح حرف زد. اگر یادتان باشد رهبری صحبتی میکرد هفته بعد آقای روحانی موضع میگرفت، سپاه را تخریب میکرد، هرروز به خودیها حمله میکرد... همه این را گفتیم که آقای روحانی ما کمک شما هستیم. آدم نباید خودزنی کند. ما توان و امکانی داریم، میخواهیم به دولت شما کمک کنیم. برای ما مهم نیست کدام دولت باشد هر دولتی باشد وظیفه میدانیم کمک کنیم. دیدید در بحرانهایی که پیش آمد مانند سیل و زلزله و مسائل مختلف واقعا سپاه پای کار بود. آدم نیروی خودش را نمیزند؛ این چه حرفی است که شما میزنید! بعد هم گفتیم اگر این حرفها را بزنید برای ما قابل تحمل نیست. شما هر روز مخالفتی میکنید. دفاع از انقلاب و ملت و نظام و رهبری خط قرمز ما است فکر نکن همیشه میتوانی این حرف را بزنی ما هم سکوت کنیم.»
فرمانده نیروی هوافضای سپاه در ادامه گفت که «عین جمله حاج قاسم این بود که گفت: آقای روحانی! میخواهی مسیر احمدینژاد را بروی؟ تو هم میخواهی مثل او بشوی؟ مردم به تو رای دادهاند و رییسجمهور شدی بیا دست به دست هم دهیم کمک کنیم کشور را درست کنیم. برای چه خودزنی میکنی؟ برای چه هر روز به خودمان حمله میکنی؟ بیا مشکلات را حل کنیم.»
با وجود اینکه پس از انتشار این مصاحبه، یک منبع در دفتر روحانی این سخنان را کذب محض خواند، اما رویکرد سیاسی روحانی پس از این دیدار حاوی نشانههای دیگری است.
حسن روحانی در شهریور ماه وقتی فهرست کابینه پیشنهادیاش را به مجلس دهم ارایه کرد، صدای اعتراض بدنه اجتماعی و حامیان سیاسی او بلند شد؛ این رویکرد باعث شد تا پایگاه رای او در جامعه، متزلزل و نخستین نشانههای ریزش دیده شود. کابینه دوم حسن روحانی، انتقادات زیادی را در میان بدنه اجتماعی حامیانش برانگیخت؛ آنها معتقد بودند که برخی از افراد حاضر در کابینه، خط مشیشان یکی نیست و نباید در دولتی که با رای آنها روی کار آمده، حضور داشته باشند. هرچند روحانی سعی داشت با انتخاب کابینهای به قول خودش معتدل، روی خوشی به محافظهکاران نشان دهد، اما آنها راضی به این موارد نبودند.
یکی از بزرگترین بحرانهای اقتصادی که در دوران روحانی سر باز کرد، ماجرای موسسات مالی بود؛ موسساتی که چندین سال مشغول به کار بودند و ناگهان از سوی برخی به عنوان موسسات غیرمجاز معرفی شدند و آنها هم با اعلام ورشکستگی، عاجز از پرداخت مطالبات مردم شدند. برخی کدهایی که در این باره گفته شد، سیگنالهایی را مبنی بر بحرانآفرینی و اعمال فشار برای زمین زدن دولت به همراه داشت.
دولت برای مهار این بحران، مجبور به پرداخت بخش زیادی از مطالبات مردم مالباخته شد که منجر به تورم و گرانی شد.
از سوی دیگر دولت در تلاش بود تا لوایح مربوط به نهاد اقدام مالی مشترک یا همان FATF را به تصویب برساند که گروههای تندرو با بسیج کردن تمام قوای خود به مخالفت برخاستند. آنها که تریبونهای زیادی در دست داشتند تصویب این لوایح را «خیانت» جا زدند و خواستار عدم پذیرش آنها شدند. تبلیغات و فضاسازیها بهشدت سنگین بود و جمعهای پیدا نمیشد که ائمه جمعه علیه پذیرش این لوایح موضعگیری نکنند؛ کار به جایی رسید که محمود نبویان نماینده فعلی مجلس که آن زمان بیرون از مجلس بود، در سخنانی عجیب مدعی شد «اگر این لایحه تصویب شود، ایران ملزم به تحویل قاسم سلیمانیها به دادگاههای امریکا خواهد شد.» با ایجاد چنین موجهایی در میان قشرهایی از حامیان محافظهکاران، فشارهای تبلیغاتی بر شانههای دولت روز به روز سنگینتر میشد.
دی ماه ۱۳۹۶، اعتراضاتی به گرانی و وضعیت اقتصادی در مشهد آغاز شد. همزمان با آغاز در مشهد، اسحاق جهانگیری که آنجا حضور داشت، در جلسهای گفت که «امروز کسانی این مسائل را بهانه کرده اند و بانی حوادثی شده اند که ابعاد و زوایای دیگری دارند و باید بدانند دود این حوادث به چشم خود آنها خواهد رفت چراکه وقتی جریان اجتماعی ایجاد شد و به سطح خیابان رسید، قطعا کسانی که آن را شروع کرده اند، کنترلکننده آن نخواهند بود و دیگران سوار بر آن موج خواهند شد». همین هم شد؛ اعتراضات به سرعت در شهرهای دیگر نیز آغاز شد.
پس از «جمع» کردن اعتراضات توسط نهادهای مربوطه در نقاط مختلف کشور، دولت وارد بحرانی جدیتر و سنگین شد. به فاصله چند ماه از «جمع» شدن اعتراضات، دونالد ترامپ رییسجمهوری جدید امریکا، از برجام خارج شد و تحریمهای سنگینی علیه ایران را آغاز کرد. از این تحریمها به عنوان سنگینترین تحریمهای تاریخ ایران یاد میشود که کمپین فشار حداکثری فروش نفت ایران را به کمترین میزان حتی پایینتر از دوران جنگ ۸ ساله رساند. این زمان همانی بود که مخالفان دولت منتظرش بودند؛ در حالی که کشور به سبب خروج امریکا از برجام و اعمال تحریمهای جدید علیه ایران تحت فشار اقتصادی بود و حتی کشورهای دوست ایران نیز از این تحریمها تبعیت میکردند، در داخل فرصت خوبی برای مخالفان دولت مهیا شد تا انتقام برجام را از دولت بگیرند. مخالفان برجام که حامیانش از آنها به عنوان «کاسبان تحریم» یاد میکردند، وضعیت اقتصادی ناشی از تحریمهای امریکا را حاصل برجام میدانستند.
بحران اقتصادی جدید دولت به حدی بود که شاید بتوان گفت آن زمان صورت را با سیلی سرخ میکردند. ترامپ آن زمان خواستار یک توافق جدید با ایران شده بود و درخواست ملاقات با مقامات ایرانی را داشت، اما در ایران بهشدت مخالفت میشد.
شهریور ۱۳۹۸، وقتی جواد ظریف در سفری به محل برگزاری نشست گروه هفت در فرانسه رفت، روحانی در سخنانش گفت که «وزیر خارجه ما به پاریس میرود سپس با ما مشورت کرده و دوباره به پاریس برمیگردد. ما با مسوولان مربوطه مشورت و بحث داریم و باید کارمان را انجام دهیم، جایی که احتمال موفقیت حتی ۱۰ تا ۲۰ درصد وجود دارد هم باید جلو رفت و نباید فرصت را از دست بدهیم».
او افزود که «گویی در گوش بعضیها پنبه است و هر چه ما میگوییم آنها میگویند مذاکره چه خاصیتی دارد، بعد از مذاکره به جای یک میلیون بشکه نفت، دو میلیون و ۸۰۰ هزار بشکه نفت صادر کردیم. میلیاردها دلار به کشور آوردیم. هر ماه یک میلیارد دلار از پولهای خود را آزاد کردیم. قطعنامههایی که امریکا برای آنها ۲۰ سال زحمت کشید را مثل بت تخریب کردیم، سرمایه خارجی جذب شد؛ البته وقتی شرکتهای خارجی به کشور آمدند عدهای نگفتند این شرکتها آمدند، اما وقتی شرکتها رفتند آنها میگویند چرا این شرکتها رفتند؟»
محافظهکاران این سخنان روحانی را زمینهسازی برای دیدار مقامات ایرانی با ترامپ یا وزیر خارجه او قلمداد کردند و واکنشهای تندی در تهران داشتند و دولت را بهشدت زیر ضرب بردند.
دولت برای فرار از زیر فشار تحریمها هر راهی را امتحان میکرد. مدتی نخستوزیر فقید ژاپن خواست تا به عنوان میانجی میان ایران و امریکا نقشآفرینی کند که پیام او برای مقامات ایرانی، بیجواب ماند و در تهران مخالفت شد.
آبان ۱۳۹۸ شاید یکی از مواردی باشد که خود دولت هم در ایجاد بحران نقش داشت؛ متهم ردیف اول دولتی، وزارت کشور و عبدالرضا رحمانی فضلی وزیر کشور وقت بود. اعلام ناگهانی افزایش قیمت بنزین باعث شد تا شوک شدیدی به جامعه وارد شود و اعتراضات مردمی را در پی داشته باشد. در این میان برخی سخنان روحانی مانند اطلاع از افزایش قیمت بنزین در «صبح جمعه» (چندین ساعت بعد از اعلام) و همینطور تهدید معترضین به شناسایی با دوربینهای شهری، دو موضعگیری روحانی بود که در سقوط محبوبیت او بهشدت نقش داشتند و معترضان را عصبانیتر کرد. هر چند خودش میگوید که «سه قوه در مورد اجرای این طرح توافق کردیم، ولی وقتی زمان اجرا رسید، در کاسه ما گذاشتند.» اشاره او به امضای مصوبه افزایش قیمت بنزین توسط خودش، علی لاریجانی رییس مجلس وقت و ابراهیم رییسی رییس وقت قوه قضاییه است.
روحانی در سخنانی گوشهای از پشت پرده بحران بنزینی آبان ماه را گفته است: «برای سفر استانی به کرمانشاه رفته بودم. به من خبر دادند که خبرگزاری فارس اعلام کرده که آخر هفته قرار است بنزین گران شود. مردم به خیابان ریختند، صف تشکیل شد، پمپ بنزین آتش زدند. در حالی که در آن مقطع اصلا قصد این کار را نداشتیم. با این حال گفتم که برای چند ماه آینده را هم لغو کنید. هر روز یک داستان جدید پیش میآمد... «غروب جمعه عدهای تصمیم گرفتند دولت را زمین بزنند. بعدها افراد اصلی دستگیر شدند. بازجوییهای آنها موجود است که میگویند از چه کسانی دستور گرفته بودند.»
اطلاعرسانی درباره دلیل ساقط شدن هواپیمای اوکراینی دیگر بحرانی بود که بر سر دولت روحانی آورده شد. از زمان اصابت موشکهای پدافندی به هواپیما تا سه روز بعد، اصرار بر سقوط خود هواپیما بود. بعدها که دلیل ساقط شدن پدافند خودی اعلام شد، برخی منابع از اصرار روحانی برای اعلام دلیل واقعی انهدام هواپیمای اوکراینی گفتند. به زعم آنها روحانی تا مرز استعفا نیز پیش رفت و معتقد بود که باید این موضوع اعلام شود. این ماجرا باعث شد تا بحران اعتماد عمومی دیگر فقط دامان دولت را نگیرد و دامنهای بسیار وسیعتر از دولت داشته باشد.
ماجرای واردات واکسن کرونا، یکی دیگر از فشارهایی بود که بر دولت وارد آمد. برخی فشارها در داخل برای عدم ورود هرگونه واکسن خارجی بود؛ آن هم زمانی که کرونا روزانه جان صدها تن را میگرفت.
به عنوان مثال در روزهای سیاه تابستان ۱۴۰۰، یاسر جبراییلی از حامیان سفت و سخت دولت رییسی و مخالف سختتر دولت روحانی، در یک برنامه تلویزیونی خواستار ممنوعیت واردات واکسن شد: «یک جریان تحقیر ملی در کشور به دنبال واردات واکسن است. تحت فشار این جریان، بالای ۲۰۰ میلیون دلار صرف واردات واکسن خارجی شده است. از مسوولان میخواهم جلوی این معامله گرفته شود. با توجه به گزارشهایی که از واکسنهای خارجی دیدم، به مردم توصیه میکنم واکسن خارجی نزنند.».
اما وزارت خارجه در گزارش خود پیرامون واکسن کرونا تاکید داشت که «تاثیر برخی سیاستها و به ویژه مخالفت با پیشنهاد طرف خارجی برای مشارکت در مرحله سوم آزمایش بالینی واکسن، بر روند تامین واکسن اثرات نامناسبی داشته است.» منظور همان جریاناتی است که با شرکت در آزمایشات بالینی برخی واکسنها را موش آزمایشگاهی شدن مردم معرفی کردند. با روی کار آمدن دولت رییسی، واکسنهایی که در دولت روحانی خریداری شده بود نیز وارد کشور شد و دولتیها به خصوص رییسی آن را دستاورد خود جا زدند! البته ظریف هم سخنان رییسی را بی پاسخ نگذاشت و نوشت: «کدام دستگاه به مهمترین تامین کننده خارجی واکسن کشور هر روز حمله میکند؟ چه وزیری مجبور است از حیثیت خودش هزینه کند و برای مصالح مردم عزیز ایران حرفهای دوستان را رفع و رجوع نماید؟ کدام دستگاه تا امروز خرید و اهدای بیش از ۲۴ میلیون واکسن خارجی را تمهید کرده و واردات انبوه و مستمر را در هفتههای آینده مذاکره و نهایی کرده است؟ بیشتر دستگاها و مواد اولیه تولید واکسن داخلی را کدام وزارتخانه تامین و وارد کرد؟ کدام وزیر تولید مشترک واکسن کوبایی با پاستور را در سفرش به کوبا در پاییز سال گذشته کلید زد؟ چرا اینقدر زمان تلف شد؟ کدام دستگاه پروفورمای ورود ۲۰ میلیون واکسن از اروپا را رد کرد؟»
نهایتا این فصل از دولت روحانی نیز با انواع و اقسام بحرانها و فشارها به پایان رسید؛ این اپیزود با پایان دولت، تمام شد و فصل جدیدی از حملات روانه روحانی شد.
فشارهای دوساله پس از پایان دولت روحانی، دستکمی از فشارهای ۸ ساله ریاستجمهوریاش ندارد. برخی تندروها که در مجلس و دولت بودند، با خیال راحت حملاتشان علیه روحانی را آغاز کردند. آنها در ابتدا با فضاسازی رسانهای خواستار محاکمه روحانی شدند و با حملات پی در پی به او، تمام اقداماتش را زیر سوال بردند و او را متهم به خیانت میکردند؛ البته این همان خطی بود که در زمان ریاستجمهوریاش نیز وجود داشت، اما حالا دیگر پررنگتر بود. آنها ماهها بر همین خط ادامه دادند و نهایتا با خبری شدن دیدار روحانی با مقام رهبری، این فضاسازیها کمرنگ شد.
بعد از آن آمارهایی که دولتیها ارایه میدادند، دولت قبل را زیر سوال میبردند. روحانی در ابتدای دولت سیزدهم بنایش را بر سکوت گذاشته بود، اما وقتی این آمارها ارایه شد، نخست مقامات و مدیران دولت سابق به میدان آمدند و جدالهای رسانهای میان آنها و دولتیهای فعلی آغاز شد. در این ماهها کمتر سخنرانیای از رییسی میتوان یافت که در آن طعنه و کنایهای را به روحانی نزده باشد. پس از این مرحله وقتی زمان به موعد ثبتنام انتخابات خبرگان رهبری نزدیک میشد، حملات علیه روحانی هم افزایش داشت. از آنجا که دولت در حوزه معیشت و تورم نتوانسته به وعدههای خود عمل کند و بازارها از دستش در رفته است، بهترین راهکار را در حمله به دولت قبل دیدهاند و از همین بابت همزمان با ثبتنام روحانی برای خبرگان، حملات اوج گرفت. در حد فاصل ثبتنام تا رد صلاحیت، محافظه کاران با تمام قوا علیه روحانی فضاسازی کردند و او را در فضای رسانه هدف حملات خود قرار دادند. از مصاحبههایی که برخی اعضای خبرگان داشتند که در آن خواستار رد صلاحیت روحانی میشدند، میشد تصور کرد که چه سرنوشتی در انتظار روحانی خواهد بود. البته که پیش از آن هم بیانیهها و مواضعی که هیات رییسه خبرگان که بعضا در شورای نگهبان نیز هستند، درباره عملکرد روحانی داشتهاند، این رد صلاحیت چندان دور از انتظار نبود.
حالا روحانی احتمالا آنچه خودش نیز انتظار داشته را میبیند که به واقعیت پیوسته است؛ او که روزی به شوخی میگفت «چه کسی خبر رد صلاحیتم را به من خواهد داد»، حدود یک دهه بعد این شوخیاش به واقعیت پیوست.
از آنجا که دولت در حوزه معیشت و تورم نتوانسته به وعدههای خود عمل کند و بازارها از دستش در رفته است، بهترین راهکار را در حمله به دولت قبل دیدهاند و از همین بابت همزمان با ثبتنام روحانی برای خبرگان، حملات اوج گرفت. در حد فاصل ثبتنام تا رد صلاحیت، محافظه کاران با تمام قوا علیه روحانی فضاسازی کردند و او را در فضای رسانه هدف حملات خود قرار دادند از مصاحبههایی که برخی اعضای خبرگان داشتند که در آن خواستار رد صلاحیت روحانی میشدند، میشد تصور کرد که چه سرنوشتی در انتظار روحانی خواهد بود. البته که پیش از آن هم بیانیهها و مواضعی که هیات رییسه خبرگان که بعضا در شورای نگهبان نیز هستند، درباره عملکرد روحانی داشتهاند، این رد صلاحیت چندان دور از انتظار نبود
حالا روحانی احتمالا آنچه خودش نیز انتظار داشته را میبیند که به واقعیت پیوسته است؛ او که روزی به شوخی میگفت «چه کسی خبر رد صلاحیتم را به من خواهد داد»، حدود یک دهه بعد این شوخیاش به واقعیت پیوست.