تو را دوست دارم
و این دوست داشتن
حقیقتی است که مرا
به زندگی دلبسته میکند
******
دوست اش میدارم
چرا که میشناسمش
به دوستی و یگانگی
شهر
همه بیگانگی و عداوت است
هنگامی که دستان مهربانش را به دست میگیرم
تنهایی غم انگیزش را در مییابم
اندوه اش
غروبی دلگیر است
در غربت و تنهایی
هم چنان که شادی اش
طلوع همه آفتاب هاست
******
در فراسوی مرزهای تن ام
تو را دوست میدارم
******
چه بی تابانه میخواهمت!
******
میان ماندن و رفتن حکایتی کردیم
که آشکارا در پردهی کنایت رفت
مجال ما همه این تنگ مایه بود و دریغ
که مایه خود همه در وجه این حکایت رفت
******
زیباترین حرفت را بگو
شکنجهی پنهان سکوت ات را آشکاره کن
و هراس مدار از آنکه بگویند
ترانه یی بیهوده میخوانید
چرا که ترانهی ما
ترانهی بیهوده گی نیست
چرا که عشق
حرفی بیهوده نیست
حتی بگذار آفتاب نیز بر نیاید
به خاطر فردای ما اگر
بر ماش منتی ست
چرا که عشق
خود فرداست
خود همیشه است
******
کیستی که من اینگونه به اعتماد
نام خود را
با تو میگویم
نان شادی ام را با تو قسمت میکنم
به کنارت مینشینم و
بر زانوی تو اینچنین به خواب میروم
کیستی که من این گونه به جد
در دیار رویاهای خویش با تو
درنگ میکنم!
******
آنچه به تو میدهم عشق من نیست.
بلکه تو خود، عشق منی
******
من باهارم تو زمین
من زمینم تو درخت
من درختم تو باهار
ناز انگشتای تو باغم میکنه
میون جنگلا طاقم میکنه
******
دلهای ما که به هم نزدیک باشن
دیگر چه فرقی میکند
که کجای این جهان باشیم
دور باش، اما نزدیک
من از نزدیک بودنهای دور میترسم
******
اشک رازیست
لبخند رازیست
عشق رازیست
اشک آن شب لبخند عشقم بود
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی…
من درد مشترکم
مرا فریاد کن
******
دستت را به من بده
دستهای تو با من آشناست
******
مرا تو
بی سببی
نیستی
به راستی
صلت ِ کدام قصیدهای
ای غزل؟
******
کار دیگری نداریم
من و خورشید
برای دوست داشتنت بیدار میشویم
هر صبح
******
برای زیستن دو قلب لازم است
قلبی که دوست بدارد
قلبی که دوستش بدارند
******
همه لرزش دست و دلم از آن بود
که عشق
پناهی گردد.
پروازی نه
گریزگاهی گردد
آی عشق، آی عشق
چهرهی آبی ات پیدا نیست
و خنکای مرهمی
بر شعلهی زخمی
نه شور شعله
بر سرمای درون
آی عشق، آی عشق
چهرهی سرخ ات پیدا نیست
غبار تیرهی تسکینی
بر حضور وهن
و دنج رهایی
بر گریز حضور
سیاهی
بر آرامش آبی
و سبزهی برگچه
بر ارغوان
آی عشق، آی عشق
رنگ آشنایت پیدا نیست
******
تو را دوست میدارم
طرف ما شب نیست
صدا با سکوت آشتی نمیکند
کلمات انتظار میکشند
من با تو تنها نیستم
هیچ کس با هیچ کس تنها نیست
شب از ستارهها تنهاتر است…
******
شعر عاشقانه غمگین از شاملو
من ز دنیا، تو را برگزیدم
رنج بی حد بپایت کشیدم
تا شود سبز، باغ امیدم
جان ز تن رفت و نیرو ز پایم
******
بلبل من! نوای تو خواهم
عمر را در هوای تو خواهم
زندگی را برای تو خواهم
تو بپائی اگر من نپایم
******
من پناهنده ام
به مرزهای تنت
******
روزی ما دوباره کبوترهای مان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادری است
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمیبندند
قفل
افسانه یی ست
و قلب
برای زندگی بس است
روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی
روزی که آهنگ هر حرف
زندگی ست
تا من به خاطر آخرین شعر رنج جست و جوی قافیه نبرم.
روزی که هر لب ترانه یی ست
تا کمترین سرود، بوسه باشد
روزی که تو بیایی برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود.
روزی که ما دوباره برای کبوترهای مان دانه بریزیم..؛ و من آن روز را انتظار میکشم
حتی روزی که دیگر نباشم
******
امروز بیشتر از دیروز دوستت میدارم …
و فردا بیشتر از امروز!
و این ضعف من نیست قدرت توست!
******
به انتظار تصویر تو
این دفتر خالی تا چند
تا چند ورق خواهد خورد؟
******
سادگیم را
یک رنگیم را
به پای حماقتم نگذار
انتخاب کرده ام که ساده باشم
و دیگران را دور نزنم
وگرنه دروغ گفتن
و بدبودن و آزار و فریب دیگران
آسانترین کار دنیاست
بلد بودن نمیخواهد
******
چه جالب است
ناز را میکشیم
آه را میکشیم
انتظار را میکشیم
فریاد را میکشیم
درد را میکشیم.
ولی بعد از این همه سال …
آنقدر نقاش خوبی نشده ایم که بتوانیم
دست بکشیم
از هر آنچه که آزارمان میدهد
******
و عشق
اگر با حضور
همین روزمرگیها
عشق بماند!
عشق است…
******
بالاﺧﺮﻩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻣﺪ
ﺁﻥ ﺷﺐﻫﺎیی ﮐﻪ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ
ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﻮ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺑﻤﺎﻧﻢ
ﺳﺮﺕ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺳﯿﻨﻪ ﺍﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭﻡ
ﻭ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭﺕ
چقدﺭ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﻫﺴﺘﻢ
منبع: وبسایت کوکا