در سال ۵۲۵ پیش از میلاد، ایرانیان هخامنشی و مصریان دو فرهنگ بودند که در جهتهای بسیار متفاوتی حرکت میکردند. ایرانیان سیاست کشورگشایی را آغاز کرده بودند و امپراتوری عظیم هخامنشی را بر ویرانههای چندین فرهنگ قدیمی بنا میکردند.
به گزارش فرادید، اما مصریان در آن زمان تقریبا به آخر کار شکوه باستانی خود رسیده بودند و وارد دورهای شده بودند که در آن، بیگانگان مختلف به نوبت بر دره نیل حکومت میکردند. فتح مصر توسط ایرانیان خونین و دشوار بود، اما کسب صلح در سرزمین فراعنه حتی از آن هم دشوارتر به نظر میرسید.
برای درک پیچیدگیهای حکومت ایرانیان در مصر، باید ابتدا دربارۀ خود هخامنشیان نکاتی را بدانیم. ایرانیان هخامنشی به عنوان جامعهای قبیلهای در منطقه فارس در جنوب ایران امروزی به وجود آمدند.
عیلامیها اولین قوم بزرگی بودند که بر این منطقه حکومت کردند و پس از آن مادها. مادها و پارسها از نظر قومی خویشاوندی داشتند، زیرا هر دو از مردمان هندواروپایی زبان بودند، اگرچه مادها بیشتر شهرنشین و سازماندهی شده بودند.
ایرانیان هخامنشی ادعا میکردند که نسبشان با فرمانروایی به نام هخامنش آغاز شده است؛ کسی که این سلسله به نام او نامگذاری شده بود. آنها همچنین از بسیاری جهات عیلامیان را پیشینیان خود میشناختند و پادشاهان هخامنشی از لقب «شاه شوش» استفاده میکردند. شهر شوش پایتخت عیلامیها بود و زمانی که ایرانیان بعدها امپراتوری وسیع خود را ایجاد کردند، آن را به یکی از پایتختهای خود تبدیل کردند.
پارسیان هخامنشی فرهنگ خود را تحت حکومت مادها توسعه دادند، اما در اواسط قرن ششم قبل از میلاد، آنها آماده بودند تا استقلال خود را اعلام کنند. هنگامی که کوروش دوم یا کوروش کبیر (حکومت ۵۵۹-۵۳۰ پ. م.) به تخت سلطنت هخامنشی رسید، این سلسله را در مسیر جدیدی قرار داد.
کوروش پیروزی خود بر مادها را با تسخیر پادشاهیهای قدیمیتر و پیشرفتهتر خاور نزدیک دنبال کرد. او ابتدا امپراتوری ثروتمند لیدیا را در حدود ۵۴۶ قبل از میلاد، و سپس بابل را در ۵۳۹ ق. م. تصرف کرد. جانشین کوروش، کمبوجیه (حکومت ۵۳۰-۵۲۲ ق. م)، کسی بود که این کشورگشایی را با فتح مصر ادامه داد.
از چگونگی فتح مصر توسط کمبوجیه آثار زیادی در دست نیست و تنها دو متن باستانی در رابطه با این رویداد وجود دارد. نزدیکترین متن به زمان این فتح، مجسمهای از مردی به نام Udjahorresnet است که در زمان سلطنت پسامتک سوم به عنوان دریاسالار خدمت میکرد.
Udjahorresnet همچنین یک پزشک و یک کاهن اعظم الهه نیث، حامی شهر ساییس بود. او به آرشیو معبد دسترسی داشت و کاملاً تحصیل کرده بود، احتمالاً به همین دلیل بود که کمبوجیه تصمیم گرفت او را پزشک شخصی خود کند. بر روی مجسمۀ Udjahorresnet متنی حکاکی شده است که در آن، بخشی از ویرانیهایی که در حملۀ ایرانیان اتفاق افتاده بود را روایت شده است. بخشی از این متن از این قرار است:
«Udjahorresnet، که به عنوان مدیر کاخ عمل میکند، کاهن هریپ، کاهن رِنِپ، کاهن واجِت و کاهن نیث است. او گفت: «کمبوجیه، حاکم بزرگ همه سرزمینهای خارجی، با یک نیروی نظامی بزرگ بینالمللی به مصر آمد و تمام کشور را فتح کرد. پس از اینکه آنها کشور را تصرف کردند، او پادشاه مصر و فرمانروای جهان شد. اعلیحضرت مرا پزشک ارشد خود کرد».
مجسمهای که ماجرای فتح مصر توسط کمبوجیه بر روی آن حک شده
منبع دیگری که به این موضوع اشاره میکند، نویسنده یونانی قرن دوم پس از میلاد، پولیانوس، در کتاب «استراتژیهای جنگ» است. از آنجا که پولیانئوس گزارش خود را حدود ۶۰۰ سال پس از این رویداد نوشت، بسیاری با دیدۀ تردید به آن نگریستهاند.
پولیانئوس شرح نسبتاً سرگرمکنندهای از نحوه استفاده ایرانیان از مذهب مصریان علیه خودشان ارائه میدهد. او نوشت که ایرانیها حیوانات مقدس را با منجنیق به سوی مصریها پرتاب میکردند و مصریها «فوراً عملیات خود را متوقف میکردند».
کمبوجیه و جانشین او یعنی داریوش اول یا داریوش کبیر (حکومت ۵۲۲-۴۸۶ ق. م) هر دو به طور واقعی و فیزیکی بر تخت پادشاهی مصر نشستند. به همین دلیل، محققان امروزی چیزهای زیادی در مورد ماهیت حکومت ایران در مصر آموختهاند که تصویر پیچیدهای را ارائه میدهد.
یکی از منفیترین روایتها دربارۀ کمبوجیه توسط مورخ یونانی قرن پنجم پیش از میلاد، هرودوت، نوشته شده است. هرودوت نوشت که کمبوجیه سلف مصری خود، پسامتک سوم، را با وادار کردن به نوشیدن خون گاو به قتل رساند. مورخ یونانی همچنین اظهار داشت که کمبوجیه گاو مقدس آپیس را در حالت عصبانیت کشت.
اما هر دوی این گزارشها توسط مورخان مدرن مورد تردید قرار گرفتهاند، با این حال به احتمال زیاد او سلف مصری خود را به قتل رسانده است. اینکه چگونه کمبوجیه پسامتک سوم را به قتل رساند، احتمالا هرگز مشخص نخواهد شد، اگرچه بعید است که خون گاو نر، که معمولا غیر کشنده است، سلاح این قتل بوده باشد.
با همۀ اینها، اگرچه ممکن است حکومت کمبوجیه بر مصر با یک تهاجم خشونتآمیز و قتل آخرین فرعون مصر آغاز شده باشد، اما همه چیز به سرعت تغییر کرد. متن حک شده بر روی مجسمۀ Udjahorresnet اضافه میکند که پس از تهاجم، کمبوجیه معبد نیث را در ساییس بازسازی کرد:
«از کمبوجیه خواستم که بیگانگان را از معبد نیث بیرون کند و آن را به عظمت سابق بازگرداند. اعلیحضرت دستور داد تمام خارجیانی که در محدوده معبد نیث اقامت داشتند، با بیرون انداختن تختهایشان و هر چیز توهینآمیزی که پشت سر گذاشته بودند، بیرون رانده شوند... اعلیحضرت دستور داد تا معبد نیث را تطهیر کنند و همه خادمانش را به آن بازگردانند».
اعتبار روایت هرودوت از قتل گاو مقدس آپیس توسط کمبوجیه نیز در پرتو متون هیروگلیف مصری مورد تردید قرار گرفته است. گاوهای نر آپیس در یک اتاق دفن زیرزمینی در سقاره دفن شدند.
از آنجایی که تنها یک گاو نر آپیس در هر زمان زندگی میکرد، هنگامی که یکی از آنها میمرد، با مومیایی کردن و دفن شدن در یک تابوت به طور تشریفاتی در سراپیوم یا معبد سقاره آرام میگرفت. فراعنهای که هنگام مرگ گاو آپیس حکومت میکردند معمولاً کتیبهای روی تابوت گاو نر میگذاشتند.
کمبوجیه نیز کتیبهای بر روی تابوت به جای گذاشت و سنگنگارهای را به گاو آپیس تقدیم کرد؛ بنابراین ادعای هرودوت بسیار مشکوک است، زیرا سخت میتوان باور کرد که یک قاتل دیوانه چنین کار احترامآمیزی انجام داده باشد.
داریوش اول لقب «کبیر» را نه به دلیل مهارت نظامیاش، بلکه به دلیل سیاستهای سیاسیاش که امپراتوری هخامنشی را دست نخورده نگه داشت، به دست آورد. سیاستهای اجتماعی و سیاسی که داریوش در سرتاسر امپراتوری دنبال کرد را میتوان در بسیاری از معابد، مؤسسات و پروژههای ساختمانی در مصر مشاهده کرد.
ایرانیان برای ساختن کاخهای خود در تخت جمشید و شوش مصالح، کارگران و سبکهای خاص خود را وارد کردند. نتیجه تأثیرات معماری مصر، یونان و بینالنهرین در این بناها مشهود بود که سبکی واقعاً التقاطی را نشان میداد. سبک معماری التقاطی ایرانی در سیاست آنها و فرمانروایی آنها بر غیر ایرانیان نیز قابل مشاهده بود؛ آنها هیچ ابایی از تاثیرپذیری از عناصر فرهنگی سایر ملتها نداشتند.
لوحی که داریوش اول را در برابر گاو مقدس آپیس نشان میدهد
ایرانیان به طور معمول خود را به عنوان حاکمان مشروع سرزمینهایی که فتح کرده بودند، نشان میدادند. برای مثال، پس از فتح بابل، کوروش دستور داد تا یادبود این فتح بر روی استوانه کوروش به خط اکدی میخی نگاشته شود.
در این استوانه کوروش ادعا کرد که او آیینهای بابلی را که توسط نبونیدوس (حکومت ۵۵۵ تا ۵۳۹ پیش از میلاد)، آخرین فرمانروای بابل نادیده گرفته شده بودند، احیا کرده است. این را میتوان با نحوه احیای آیین «نیث» در ساییس مصر توسط کمبوجیه و اینکه چگونه داریوش بعداً اقدامات مشابهی را در سراسر مصر انجام داد مقایسه کرد.
در نهایت، ایرانیان تلاش کردند تا توسط نخبگان غیرپارسی پذیرفته شوند و به آنها اجازه دادند تا قدرت را تا حدی حفظ کنند. با این حال، آنها به مالیات و مردان جنگجو نیاز داشتند.
داریوش با پیروی از کمبوجیه، از کیش آپیس حمایت کرد؛ حمایتی که در سنگنوشتهای از سال چهارم فرمانروایی او نشان داده شده است. این سنگنگاره نشان میدهد که یک گاو آپیس در زمان سلطنت داریوش مرده و پادشاه ایران اطمینان حاصل کرده که گاو دیگری به جای او منصوب شده باشد.
توسل داریوش به احساسات مذهبی مصری نشان از تلاشهای ایرانیان برای جلب نظر نخبگان مصری دارد. داریوش حرکات دیگری نیز برای کسب پذیرش انجام داد.
معبد هیبیس در واحۀ الخارجه
واحۀ الخارجه در حدود ۱۵۰ مایلی غرب تبس (اقصر امروزی) در وسط صحرای غربی واقع شده است. الخارجه به خاطر معبدی با اندازه متوسط که در دوران سلسله بیست و ششم ساخته شده و به خدای آمِنرا وقف شده بود، شناخته شده بود.
پس از تسخیر مصر توسط ایرانیان، داریوش به این واحه و معبد آن که امروزه به معبد هیبیس معروف است علاقهمند شد. فرمانروای ایرانی ساخت و سازهای تازهای در این معبد انجام داد و نام خود را در الواح آن به جا گذاشت و اعتبار معبدی را که به یکی از مهمترین خدایان مصر اختصاص داده شده بود، از آن خود کرد.
بیش از ۲۰۰۰ سال قبل از اینکه کانال سوئز امروزی به واقعیت تبدیل شود، مردمان باستانی دریاهای سرخ و مدیترانه را از طریق کانالهایی به هم متصل کردند.
این احتمال وجود دارد که رامسس دوم، پادشاه مصر (حدود ۱۲۹۰-۱۲۲۴ ق. م) بر ساخت اولین کانال نظارت داشته باشد. با این حال، اولین کانال مستند، به گفته هرودوت و مورخ یونانی قرن اول پیش از میلاد، دیودور سیکولوس، بسیار دیرتر تکمیل شد.
به گفته این نویسندگان باستانی، این کانال توسط پادشاه نکائوی دوم (حکومت ۶۱۰-۵۹۵ قبل از میلاد) راهاندازی شد، اما در زمان سلطنت داریوش اول تکمیل شد.
این ادعا توسط سه سنگنگاره هیروگلیف که البته به شدت آسیب دیده هستند و در دهۀ اول قرن نوزدهم کشف شدند، تأیید میشود. این سنگنگارهها احتمالاً در امتداد مسیر کانال قرار گرفته بودند. مسیر کانال از دریای سرخ به سوی دریاچههای تلخ میرفت و سپس به سمت غرب به سوی یکی از شاخههای رود نیل میرفت.
سنگنگاره تکمیل کانال توسط داریوش اول
سنگنگارههای دریای سرخ تعدادی از جنبههای مهم حکومت ایران را در مصر نشان میدهند. اولاً آنها به مصری نوشته شدهاند و این تمایل آگاهانه ایرانیان را به پذیرفته شدن به عنوان حاکمان مشروع مصر نشان میدهد. این متن همچنین خدای خورشید مصری یعنی آتون را ستایش میکند و داریوش را به عنوان «فرعون حقیقی» که زندگی را به مردم میبخشد، معرفی میکند.
تکمیل کانال دریای سرخ همچنین نشان میدهد که ایرانیها برنامههای بلندمدتی برای مصر داشتند. این کانال به آنها این توانایی را میداد که کالاها و مردم را به طور مؤثرتر بین ایران و مصر جابجا کنند.
تساهل و مداراگری کمبوجیه و داریوش اول در مصر توسط جانشینان آنها تکرار نشد. شاهان پس از داریوش دیگر شخصا به مصر نرفتند، اگرچه نفوذ ایران در مصر ادامه داشت. یکی از جنبههای جالبتر حکومت ایرانیهای بعدی در مصر، وجود یک پادگان از مزدوران یهودی در شهر الفنتین بود.
مشخص نیست که این مستعمره از چه زمانی تاسیس شد، اما ممکن است قبل از حکومت پارسیان وجود داشته باشد. مصر همیشه محل ملاقات افراد مختلف بوده است و تا اواخر قرن هفتم تجارت خارجی و مستعمرات مزدور ایجاد شده بودند.
محققان مدرن در مورد مستعمره یهودیان در الفنتین اطلاعاتی را از یک انبار پاپیروس به زبان آرامی که در سال ۱۸۹۳ کشف شد به دست آوردهاند. پاپیروسها نشان میدهد که این مستعمره یک شهر خودکفا بوده که دارای یک کنیسه و یک رهبر رسمی بوده است.
تنشها بین یهودیان و مصریان بومی در جریان شورش ضد ایرانی مصریان از ۴۶۳ تا ۴۵۵ قبل از میلاد شدت گرفت. یهودیان به ایرانیان وفادار ماندند و به سرکوب شورش کمک کردند.
ایرانیان ایناروس، رهبر شورش را کشتند و این بعد از آن بود که مصریان ساتراپ ایرانی را کشته بودند. سپس تنشهای جمعی کاهش یافت، اما دوباره در دوران حکومت داریوش دوم (حکومت ۴۲۴-۴۰۵ ق. م) شدت گرفت.
در چهاردهمین سال حکومت داریوش دوم، گروهی از مصریان که به خوبی سازماندهی شده بودند، به معبد یهودیان حمله کردند و آن را ویران کردند. دلایل این حمله نامشخص است، اما تعدادی از عوامل احتمالاً نقش داشتهاند.
انزجار مصریان از مزدوران یهودی به دلیل حمایت از ایرانیان در طول شورش احتمالاً عامل اصلی بود، اما موارد دیگری را نیز باید در نظر گرفت. ماهیت جزیرهای جامعه یهودی احتمالاً باعث بیاعتمادی مصریان به آنها شده بود؛ تفاوتهای فرهنگی بر سر چیزهای روزمره مانند محدودیتهای غذایی نیز این اختلاف را تشدید میکرد.
به هر حال، حکومت ایران در مصر در سال ۳۵۹ ق. م به طور ناگهانی به پایان میرسد. اگرچه ایرانیان در سال ۳۴۳ قبل از میلاد به مصر بازگشتند، اما تنها سه پادشاه در این دوره حکومت کردند که تأثیر کمتری داشتند. زمانی که اسکندر مقدونی در سال ۳۳۲ قبل از میلاد مصر را فتح کرد، سرانجام حکومت ایران به طور کامل از صحنه کنار رفت و با حکومت بطلمیوسی-یونانی جایگزین شد.